پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : حجت الاسلام والمسلمین مصطفی پور محمدی، رئیس سازمان بازرسی کل ایران، محمود احمدی نژاد را شخصیتی معرفی کرده که پاسخگو نیست و مسئولیت ها را متوجه دیگران می کند ولی تاکید کرده است که مقامات ایران باید وی را تا پایان دوره قانونی تحمل کنند.
به گزارش سرویس سیاسی "انتخاب"؛ پور محمدی در گفتگوی مفصلی با خبر، در باره شخصیت آقای احمدی نژاد گفته که او "شوخی و جدی را قاطی می کند، [منتقدان را] تحویل نمی گیرد، تحقیر می کند، پاسخگو نیست و جا خالی می دهد، فرافکنی می کند و مسئولیت ها را متوجه دیگران می کند."
رئیس سازمان بازرسی کل ایران که در سه سال اول ریاست جمهوری آقای احمدی نژاد وزیر کشور او بود، گفته است که "این رویه شخصیتی" آقای احمدی نژاد است و در پاسخ به سئوال خبرنگار که چرا آقای احمدی نژاد این طور است، گفته که "شخصیت انسانها و جوهره وجودیشان این جوری است – خوب چرا ندارد!"
پور محمدی با اشاره به جلسه پاسخگویی رئیس جمهور به سئوالات نمایندگان مجلس در روز ۲۴ اسفند سال گذشته، گفت که آقای احمدی نژاد "مدیری است با این شخصیت. ایشان را پذیرفته ایم و باید تا پایان دوره قانونی تحمل کنیم."
در آن جلسه پاسخ های احمدی نژاد اعتراض گروهی از نمایندگان را به دنبال داشت. نمایندگان معترض، معتقد بودند که احمدی نژاد به ۱۰ سوال مطرح شده از سوی آنها پاسخ جدی نداده و با استفاده از لحنی مزاح آلود، به نگرانی های سوال کنندگان بی اعتنایی کرده است.
رئیس سازمان بازرسی کل ایران که مدتها معاون اطلاعات خارجی وزارت اطلاعات بوده، در بخشی از گفتگو به دسته بندی گرایش های سیاسی پرداخته و گفته که علاوه بر اصلاح طلبان و اصولگرایان به عنوان دو گرایش اصلی داخلی، "کسانی هستند که با انقلاب نیستند. آنها هم تند و کند دارند ولی در کل با انقلاب نیستند، انقلاب را هم قبول ندارند، نظام را قبول ندارند و یک واقعیتی هستند، البته اکثریت آنها در خارج از کشور هستند."
پورمحمدی این طیف سیاسی را "گروه های مخالف محارب ضد انقلاب نشسته و ایستاده، تند و رو کند رو" معرفی کرده که "در داخل هم تعدادی طرفدار دارند البته جمع شان زیاد نیست."
به گفته او، طیف دیگر سیاسی دو گروه هستند که "نظام را قبول دارند و البته با هم رقابت دارند این گروه از اول انقلاب با حالات های مختلف با فراز و فرودها و تغییر رنگ ها و اسم ها خود را را در درون نظام حفظ کرده اند."
این دو طیف اصلی و رقیب سیاسی به گفته پورمحمدی "اصلاح طلبان و اصولگرایان" هستند که به عنوان "جریان غالب" در کشور حضور دارند. او گفت: "فکر نمی کنم جریان قدرتمند سومی به زودی شکل بگیرد و حالت فراگیر داشته باشد."
رئیس سازمان بازرسی می گوید که "حامیان دولت و جبهه پایداری" نمی توانند جریان سومی راه بیندازند، و در میان حامیان دولت "عده ای دارند با مواضع اصولگرایی فاصله می گیرند و یواش یواش باید در طیف اصلاح طلب تعریفشان کرد، حالا [اینکه] آنها بپذیرندشان یا نپذیرندشان حرف دیگری است."
به گفته وی، این گروه از حامیان دولت با طرح موضوعاتی نظیر "ایرانی گرایی" خودشان را وارد "فضای خاکستری" سیاسی کشور می کنند، اما این گروه چون "پیشینه تاریخی"، "غلبه سیاسی" و "پشتوانه و عقبه و استوانه سیاسی" ندارند، نمی توانند به عنوان جریان سوم و تازه فعال باشند.
پور محمدی گفته است که در یک دوره ای اصلاح طلبان حاکم می شوند و در یک دروه اصولگرایان، هر چند "یک دوره اصلاح طلبان سنتی و کلاسیک می توانند جلو بیفتند یا اصلاح طلبان تند رو" و در یک دوره دیگر "اصولگرایان رادیکال می آیند و مقداری غلبه پیدا می کنند."
پورمحمدی تاکید کرده است که "آرایش سیاسی کلی در کشور هنوز پایدار است و بزودی هم قابل تغییر نیست."
متن کامل این مصاحبه در پی می آید:
به نظر شما چرا قبح دور زدن قانون در چند سال اخیر شکسته شده است؟
البته
شکستن قبح قانون مربوط به حالا نیست؛ بگویید تشدید! چون واقعاً در کشور از
نظر فرهنگی از گذشته تقیدمان به قانون پایین بوده، خوب تربیت نشدیم. از
موقعی که در کشور ما در رژیمهای گذشته نظام قانونگذاری ایجاد شده، چون
سلاطین مورد قبول مردم نبودند، به عنوان یک طبقه ظالم، یا تحمیلی یا مستبد
یا وابسته شناخته شدند. هر چه هم که قانون تصویب میشد و مقرراتی گذاشته
میشد، بخشی از مبارزه مردم ما با آن رژیم، بیقانونی و تمرد و تخلف از
قانون بود.
الآن که در دوره سلاطین و پادشاهان که مردم مخالف آنها باشند نیست!
این
فرهنگ نهادینه و جاگیر شده است. تا زمان انقلاب. حضرت امام با این فرهنگ
مبارزه کرد. از روز اول انقلاب امام خمینی گفت که اساس قانون است. همه چیز
باید بر اساس قانون باشد. توجه داشته باشید آن موقع که امام گفت قانون به
کدام قانون اشاره داشت؟ آن قانون کدام قانون بود؟ در دوره وقوع انقلاب که
قانون تصویب نکرده بودیم، جمهوری اسلامی تازه تشکیل شده بود، ما قانونی
نداشتیم، قوانین مصوبات مجالس گذشته بود، یعنی امام به خاطر آن تفکر
بالایشان گفت حالا اگر این قانون اشکال هم دارد اصل این است که قانون باید
رعایت بشود و ما طبق قانونی کار کنیم، قانون بد از بیقانونی بهتر است،
تعبیر امیرالمؤمنین(ع) است که مردم رئیس میخواهند؛( مردم قانون میخواهند،
حتی قانون بد از بیقانونی بهتر است). رئیس ناصالح از بیرئیسی بهتر است؛
جامعه بدون مدیر نمیتواند زندگی کند. امام آمد همین را گفت. خوشبختانه در
این سی و چند سال کار زیادی روی اجرای قانون صورت گرفت و ما پیشرفت کردیم،
اما هنوز معتقدم که فرهنگ قانونمداری در کشور کاملآ فرهنگ جاافتاده و قوی
نیست،نه در تودهها، نه در تفکر عمومی،و نه در کارگزاران.البته نقش
مدیران، نقش حکومت، نقش کارگزاران در اصلاح فرهنگ تعیین کننده است، همه هم
میدانیم و قبول داریم، هرچه مقامات کشوری و کارکنان و کارگزاران و
کارمندان به قانون احترام بگذارند، به قانون توجه بکنند، قانون را رعایت
کنند، مردم هم یاد میگیرند و عمل میکنند، اگر ما یک نقض قانون کنیم، مردم
صد تا نقض قانون میکنند.
چرا
برخی از مدیران عالیرتبه کشور، میگویند برخی قوانین را قبول نداریم، شما
با این سئول در چند سال اخیر، زیاد مواجه شدهاید و اغلب هم پاسخ را دور
زدید...
من هیچ وقت دور نزدم.
و جواب خوب و قانع کننده ای ندادید.
نه!
بلکه جواب هم دادیم،ولی چون بیقانونی و نقض قانون یک زشتی آشکار است که
نیاز به توضیح ندارد، ما در توضیح واضحات چه بگوییم؟ کسی که قانون را قبول
ندارد و رعایت نمیکند، من بگویم درست میگوید؟ یا بگویم کمی اشکال دارد.
آیا جای یک درصد تأمل هم دارد؟ آیا باید به او اعتماد کرده و حرفش را قبول
کنیم؟
اما فکر میکنم از نظر قانونی میشود هر بار که این اتفاق میافتد به دادسرای کارمندان دولت معرفیشان کرد، درست است؟
ببینید!
میشود؛ من بازرس هستم برای اینکه اگر کسی تخلف پنهان و غیر آشکاری کرد
بروم کشف و یا اعلام کنم. ولی مثلاً پلیس که جرم آشکار را میبیند وظیفه اش
این است که برخورد کند. دیگر کسی که در روز روشن دارد جلوی همه اعلام
میکند که من این قانون را قبول ندارم، یا رعایت نمیکنم یا ... ، با او
باید چه کرد؟
آقای پورمحمدی این نشانه چیست؟
ضعف مدنیت وعقب ماندگی فرهنگی واجتماعی.
این
سئوال معطوف به مسئولیت فعلی شما نیست، مربوط به دوران مدیریت شما در
وزارت کشور است، در دوره شما با این تعبیر که من این قانون را قبول ندارم
مواجه شدید یا نه؟ منظورم از سوی رئیس جمهور است.
به این تعبیر، به این غلظت نبوده، ولی جاخالی دادن و دور زدن را بعضاً میدیدم که خب از همان نقاط محل مناقشه ماست.
مصداقی در ذهن دارید؟
در
خصوص اجرای قانون سوخت و اجرای حمل و نقل جامع شهری و برونشهری یک قانون
تصویب شد که منجر به طراحی کارت سوخت شد. به خاطر مشکلاتی که داشتیم جاخالی
میدادیم. من خودم خیلی ایستادگی کردم که این قانون اجرا شود ...
داشتید جاخالی میدادید یا ...
به
خاطر سختیهایی که اجرای قانون داشت، تلاش می شد که اجرای آن عقب بیافتد،
ولی من چون دیدم این قانون است و ما مکلف به انجامش هستیم، اصرار کردم،
جدیت به خرج دادم و خوشبختانه اجرایی شد و عملاً پیشرفتهای زیادی هم نصیب
ما شد، ولی خب قانون سختی بود، اجرای سهمیهبندی سوخت، با آن تنشی هم که در
آن روزهای اولش به وجود آمد و مشکلات اجرایی که پس از آن داشت، البته آنجا
بعضیها میگفتند که قبول نداریم. ولی بیشتر میگفتند سخت است. فرقی نمی
کند در نتیجه قانون اجرا نمی شد.
4 سال پیش همین موقعها بود که شمارش معکوس خروج شما از دولت شروع شد ...
2 ماه دیگر میشود 4 سال.
در
جریان انتخابات مجلس هشتم هم با موضوعاتی از این دست مواجه شدید که حالا
به معنای چشم روی هم گذاشتن درباره قانون، دور زدن قانون، ندیدن قانون
باشد؟
آنجا چون من خودم مجری بودم، خیلی مقید
بودم، سعی میکردم تا آنجا که میتوانیم، قانون را رعایت کنیم، خیلی در
این مورد دقت کردیم، بعضی جاها سخت بود، واقعاً سخت بود. خودمان را به زحمت
میکشاندیم که تخلف از قانون صورت نگیرد، ولی شاید خوب هم نتوانستیم قانون
را اجرا کنیم. مثلاً نمونه اش درباره تبلیغات انتخاباتی بود که برای اولین
سال ممنوع شد و نامزدها نمیتوانستند به در و دیوار پوستر و عکس بچسبانند.
دیدم که واقعاً سخته، من دستور دادم اما دیدم نمیتوانیم خوب اجرا کنیم،
البته من اعتقاد دارم آن قانون خوبی نیست، ولی باید احترام بگذاریم، یعنی
واقعیتش این است که قانون تبلیغات انتخابات فضای نشاط انتخاباتی را کم
میکند؛ باید فکری برایش بکنیم.
در آن دوره بحثهایی وجود داشت که فشارهایی بر وزیر کشور وجود دارد مثلآ در رابطه با تعیین رییس ستاد انتخابات
معمولاً
معاون سیاسی وزارت کشور رئیس ستاد انتخابات است. از گذشته که یادم میآید
همین رویه بوده است. و یک دوره طولانی است که انتخابات به این شکل برگزار
میشود. یعنی معاون سیاسی وزیر کشور، رئیس ستاد انتخابات است. معاون سیاسی
من آقای علی جنتی بود. فشار آوردند که ایشان را کنار بگذاریم. این موضوع
مربوط به قبل از انتخابات شوراها بود، من دیدم شرایط خوبی نیست، صبر کردم
که انتخابات شوراها را برگزار کنیم، بعد که انتخابات تمام شد، ناچار به
جابهجایی شدیم. آقای ثمره هاشمی طبق پیشنهاد رئیس جمهور، وبه دستور ایشان
به عنوان معاون سیاسی وزارت کشور انتخاب شد. البته خود آقای ثمره زیاد
راغب نبود، ولی آقای رئیس جمهور تاکید کردند که من هم برای ایشان حکم زدم.و
ایشان را به عنوان معاون سیاسی و رئیس ستاد انتخابات نصب کردم.
پس اولویت یک شما نبودند؟
اولویت
دو هم نبودند، ایشان شخص محترمی بود، ولی من چندان با فعالیت کار و سوابق
وروحیات ایشان آشنا نبودم وبرای کار سیاسی وانتخاباتی هم به فردی پر تحرک
نیاز داشتیم .
این
آخرین سؤالم درباره دوره وزارت کشور شما است، بعد وارد فضای فعلی میشویم.
آنچه تا به حال درباره دوره وزارت کشور و عزلتان در مصاحبه ها فرمودهاید
تقریباً کلی و خیلی نگفتهاید چه چیز باعث خارج شدن شما از وزارت کشور شد،
آخرین مواجههای که در دوره تصدی وزارت کشور با رئیس جمهور داشتید کی بود؟
آخرین ملاقات، گفتوگو و مکالمه.
وزیر کشور،
معمولاً در اغلب روزها با رئیس جمهور در تماس است. هفتهای دو روز که هیأت
دولت داشتیم، دو هفته یک بار شورای امنیت ملی داشتیم، شورای اشتغال، شورای
مسکن،سفرهای استانی، یعنی پیوسته وزیر کشور در جلسات مختلف همراه رئیس
جمهور است. علاوه بر این چند جلسه ویژه هم در حضور رییس جمهور بود که من در
آن جلسات شرکت میکردم، و طبعاً پیوسته ارتباط داشتیم.
پس شما همیشه در چشم رئیسجمهور بودید.
من تمام روزهایی که کار کردم با رئیس جمهور در ارتباط بودم.
تا به حال این را نگفتید که دلیل اینکه آن تغییر انجام شد چه بود؟
من
که از وزارت کشور بیرون نیامدم، آقای رئیسجمهور بنده را جابهجا کرد و
عذر من رو خواست. باید توضیح بدهند که برای چی کنارش گذاشتم. که تا به حال
نگفتند. البته ما از مشرب مدیریتی با هم اختلاف نظر داشتیم، همان چیزهایی
که حالا کشف شده، من آن موقع زودتر این مسائل را می دیدم، به هر حال یک و
دو میکردیم. من با بیبرنامگی به شدت مخالفم، با این که مدیران زود
جابهجا بشوند مخالف بودم، با اینکه حرمت مدیران کم گذاشته شود و از آنها
حمایت نشود مخالف بودم. بر این خیلی اصرار دارم که در انتخاب مدیران باید
دقت شود و بر آنها نظارت شود. و معتقدم مدیران باید بر اساس شاخصهای
تثبیتشده و تعریف شدهای انتخاب شوند، نه گزینش سلیقهای. متأسفانه بسیاری
از گزینشها سلیقهای بود، نه ضابطهای، من با این مخالف بودم و برخی
تصمیمات عجولانه، تصمیمات خارج از توان دولت، یا مدیر، مثل برخی مصوبات
استانی،البته من با سفرهای استانی به شدت موافق بودم و الآن هم موافقم، این
را از موفقیتها و کارهای خوب دولت میدانم.
مثلاً من
دردور دوم سفر پیشنهاد داشتم دیگر مصوبه نداشته باشیم. دور دوم سفر را
برویم و مصوبات سفر قبل را دنبال کنیم که چی شد؟ ببینیم وعدهایی که به
مردم دادیم چقدرش را توانستیم عمل کنیم، چرا عمل نشده؟ پیگیری کنیم که عمل
بشود.
بیشتر برای عزل و نصبها بود که به اختلاف نظر
میانجامید ولی من در سبک مدیریتیم، تا زمانی که با یک مجموعه کار میکنم
همکاریم زیاد است. یعنی همیشه دوستان میگفتند، چرا تو این قدر همراهی
میکنی؟ میگفتم من عضو دولتم پس باید از دولت دفاع کنم، حتی بعضیها
میگفتند چرا روزهای آخر، این قدر در سخنرانیات دفاع کردی؟ خب من عضو دولت
بودم. 47 روز از زمانی که به من ابلاغ شده جابجا می شوی، تا زمانی که
جابهجایی انجام شد، و تودیع و معارفه شدم، فاصله هست. من باید این 47 روز
بیانگیزه بشوم؟ مثل نماینده مجلسی که رأی نمیآورد باید بیانگیزه میشدم
.من میدانستم که دیگر در دولت حضورنخواهم داشت، به من گفتند تا چند روز
دیگر نیستی، بعد دوباره گفتند تا 20 روز دیگر نیستی، یعنی تا دور دوم
انتخابات مجلس. گفتند دور دوم را خودت برگزار کن، بعد نیستی! انتخابات را
برگزار کردیم، منتظر تودیع بودم، دوباره گفتند که نه، قرار شده وزیری که
انتخابات برگزار کرده در مجلس جدید گزارش انتخابات را بخواند، من هم گفتم
که 7 خرداد مجلس تشکیل میشود، من صبح 7 خرداد باید بروم گزارشم را بخوانم
در مجلس، حالا یا 8، یا 9 یا دهم خرداد تودیع است. خودم را تا دهم خرداد
آماده کردم، البته نشد! هفت، هشت روز قبل از تشکیل مجلس، تودیع انجام شد.47
روز فاصله افتاد میان اعلام عزل تا تودیع. به خیلی از دوستان میگویم من
در این 47 روز سفر زیاد رفتم، چه با دولت که دو - سه سفر رفتم، چه خودم به
استانها رفتم. کار هم در این دوره زیاد کردم، سخنرانی و مصاحبه هم کردم،
یک محققی برود، این 47 روز که زمان مشخصی است را ارزیابی کند با دوره قبل
من، مطمئناً من بیشتر کار کردم.
دلیل اینکه این روش عزل در مورد شما اعمال شد چه بود؟
یعنی چه اعمال شد؟
یعنی همین که تاریخ تودیع شما به تعویق افتاد. شما اولین وزیری بودید که به این شکل از دولت کنار گذاشته شدید.
همزمان با من آقای دانش جعفری و آقای رهبر هم بودند.
ولی خیلی مؤدبانهتر بود؛ و این کش و قوسها را نداشت.
بله، مثل من که حالا به این صورت باشد ،نبود
من میگویم عزل آقای فرهاد رهبر و دانش جعفری مؤدبانهتر بود.
بله، اینکه تو بوق بشه و سر و صدا زیاد شود، نبود. از من شروع شد و بعد هم آقای دانش.
درباره وزرای بعد از شما این اتفاق نیفتاد که بگویند تو عزل شدی ولی باز هم ادامه کار دهد. شما 47 روز در برزخ رفتن و بودن بودید.
به
من اعلام کردند که شما دیگر نیستی، خب، گفتم باشد، ما ادعا نداریم، قرار
شد کسی جای من تعیین شود تا کار را تحویل بدهم. دقیقاً روز 14 فروردین 1387
در یک ملاقات آقای رئیسجمهور گفتند تو دیگر وزیر نیستی!
در جلسه عید دیدنی گفتند؟
عیددیدنی
ما 7 یا 6 فروردین در جلسه شورای امنیت ملی بود. آقای رئیسجمهور گفت عید
کجا بودی سفر رفتی!؟ گفتم بعد از انتخابات مریض شدم سه چهار روز گرفتم
خوابیدم. احتمالاً تعطیلات دوم عید دو سه روز شمال بروم. آقای احمدی نژاد
گفتند خوبه بعدش شما را ببینم! گفتم میآیم خدمتتان. در این بین یکی از
دوستان من در شورای امنیت ملی به من گفت که بحث جابهجاییات مطرح شده است.
من گفتم خودم خبر ندارم به من چیزی گفته نشده؛ ولی در کنارش که آقای
رئیسجمهور گفت تو را ببینم میتوانست قرینه بشود ولی باز من جدی نگرفتم.
چون احتمالش را بعید میدانستم گفتم اگر بخواهم جابهجا شوم بین دو
انتخابات جابهجا نمیشوم، میگذارند من انتخابات دور دوم را تمام کنم بعد
اگر خواستند جابجایی انجام میشود. روز سیزده فروردین من شمال بودم، از
دفتر رئیسجمهور به من زنگ زدند که ساعت 10 صبح فردا یعنی چهاردهم ملاقات
داری گفتم خیلی ممنون آن موقع من این سه تا موضوع را کنار هم گذاشتم دیگر
حدسم رفت بالا که موضوع این است ... سعی کردم خودم را کنترل کنم و اعضای
خانواده چیزی نفهمند. اتفاقاً میخواستم روز چهاردهم راه بیفتم و بیایم
تهران که به شلوغی نخورم ولی همان آخر شب سیزده راه افتادم به سمت تهران و
دیگر حدسم همین شده بود. صبح رفتم دیدن آقای رئیسجمهور؛ آقای رئیسجمهور
گفتند کجا بودی خوش گذشته انتخابات چه شد یک مقدار شرح دادیم مسائل و
مشکلات و این حرفها را و نیم ساعت گپهای عمومی بود گفتند که خب به هر حال
زحمت کشیدی و کار کردی و... بعد هم گفتند که من تصمیم دارم یک جابهجایی
انجام بدهم در وزارت کشور. گفتم خیلی خوب تصمیم شماست ما هم تا اینجا که
توانستهایم توفیقی بوده است همکاری کردهایم وخوشحالیم و از شما هم تشکر
میکنم و در خدمتان هستم. به ایشان گفتم من چه کمکی میتوانم انجام بدهم؟
اگر کسی تعیین کردید به من بگویید که کمکش کنم برنامه برایش بنویسم اگر رای
مشکل دارد بروم مجلس هر کاری که از دستم بر بیاید آمادهام انجام بدهم گفت
نه من کسی را تعیین نکردم تو کی را پیشنهاد داری؟ گفتم من تازه از شما
شنیدم آمادگی ذهنی ندارم گفتم من فکر نکردم و به ذهن چیزی الآن ندارم ایشان
گفتند خب پس فکر کن گفتم چشم من به ایشان گفتم فردا که جلسه مشترک هیئت
دولت و استانداران را داریم چیزی آنجا میخواهید بروز داده شود یا نه؟
ایشان گفتند نه! کسی نفهمد بگذار جلسهمان عادی برگزار شود. روز بعد در
جلسه استانداران جدیتر از گذشته برخورد کردم تا اگر فردی حدسش یا خبرش
تقویت نشود. حس رد گم کنی پیدا کند. آقای رئیسجمهور هم فهمید که من دارم
جدیتر عمل میکنم ایشان هم پا داد. جلسه خیلی جدی پیش رفت. یعنی هر کس آن
جلسه را دید هر چه هم بهش میگفتند پورمحمدی عزل شدنی است و میخواهد
برکنار شود میگفت امکان ندارد یعنی این جلسه نشان داد پورمحمدی خیلی محکم
است سر پستش ایستاده و اگر به او گفته بودند برکنار میشود ان قدر جدی
برخورد نمیکند.
تلاش کردم که این حدس را نه وزرا
بزنند و نه استاندارها. جمعیت را میپاییدم ببینم کی حس دیگری دارد یک نفر
را در جمعیت پیدا کردم که حس دیگری داشت و من را میپایید و همش هم به من
خیره شده بود. از نزدیکان رئیسجمهور بود که حدس میزدم او باید خبر داشته
باشد.
آقای مشایی بود یا ثمره.
نه!
آقای الهام هم که خبر نداشته؟
حلقه اصلی آن موقع دو سه نفر بودند یکی از آن دو سه نفر است شما حلقه دوم هم رفتید و حالا هوش شماست دیگر و خوانندگان .
وقتی
دیدم یک نفر روی من متمرکز است و حدس زدم که او باید خبردار باشد و حدس من
هم درست بود و جلسه تمام شد. فردا در سایتی نوشتند که پورمحمدی جابهجا
میشود. من به آن آقا زنگ زدم گفتم برای من که فرقی نمیکند جابهجا شوم یا
نشوم، به آقای رئیسجمهور هم گفتم و قرار شد به کسی چیزی نگوییم تا در یک
شرایط مناسب یک نفر مشخص شود چرا کشور را متزلزل میکنید! من دارم برای
برگزاری دور دوم انتخابات آماده میشوم. که اوگفت من خبر ندارم، و از این
حرفها. گفتم این را من بیمعرفتی و خلاف مروت میدانم دور از انصاف
میدانم که به من میگویند که کسی نفهمد و من طبق این قرار عمل میکنم
تنظیم میکنم اما شما میآیید لو میدهید. البته این چاهی را که کندند
دوستان خودشان در آن افتادند.
و آقای الهام گفت که عزل شما دروغ سیزده است!
بله.
فردا خبرنگاران از آقای الهام به عنوان سخنگوی دولت سؤال کردند و چون آقای
الهام جلسه با استانداران را دیده بود باور نمیکرد چنین اتفاقی افتاده
باشد. یعنی اگر خبر هم داشت میگفت صحت نداشته و گفت دروغ سیزده است. پس
از این، مدام خبرنگاران میرفتند سراغ این آقایان مثلاً من یادم هست با
آقای ثمره یا آقای مشایی و آقای داوودی مصاحبه میکردند. چند روز یک باری
میگفتند بله حتماً پورمحمدی جابهجا میشود. به آقایان گفتم نگران هستید
که من دوباره تثبیت بشوم چرا هر هفته هر کدامتان میآیید مانور میکنید و
میگویید پورمحمدی عزل میشود؟
میگفتند اینطور
نیست! وخبرنگاران از ما سؤال میکنند. من به شوخی و جدی میگفتم بابا ما
رفتنی هستمنگران نباشید که ماندگار شویم دایم. گفتم من الآن وزیر کشور این
مملکت هستم خوب نیست، زشت است که هر هفته کسی بیاید و بگوید این عزل
میشود.
46 روز از 14 فروردین تا 29 اردیبهشت طول
کشید. اما جواب به اینکه سؤال کردید چرا آنقدر طول کشید؛ علت اولش این بود
که صبر شد که من انتخابات دور دوم را برگزار کنم بعد از انتخابات دور دوم
یک هفته هم طول کشید نتیجه را اعلام کنیم بعد از آن خبر آمد تا تشکیل مجلس
من حضور دارم. اما نرسیده به آن زمان حکم عزل را اعلام کردند. زمانی به من
اعلام کردند که من یک جا سخنرانی داشتم. در بزرگراه شهید بابایی بودم و به
سمت سالن کنفرانس اسلامی برای شرکت در سمینار دادستانهای سراسر کشور
میرفتیم که آقای شیخالاسلام رئیس دفتر زنگ زد و به من اعلام کرد. آقای
شیخ اسلام به من گفت یک خبری را میخواهم بدهم ولی بدانید من به شما ارادت
دارم واز این تعارفها و... بعدگفت یک تقدیر نامه از شما است که تشکر
کردم. بعدگفت نامه دیگری هم هست که سرپرست وزارت مشخص شده است. گفتم کی
؟گفت آقای سید مهدی هاشمی گفتم مبارکه. گفتند نامه را میفرستیم دفترتان.
وقتی به سالن کنفرانس اسلامی رسیدم به آیت الله هاشمی شاهرودی گفتم این
آخرین سخنرانی رسمی من است به عنوان وزیر کشور من دیگر وزیر کشور نیستم؛
گفتم نامهاش آمده همین الآن به من زنگ زدند که نامه را فرستادیم.
تاریخش را به خاطر دارید؟
26/2/87
بود که سمینار دادستانهای سراسر کشور بود که در آنجا سخنرانی کردیم و از
آنجا آمدیم وزارت کشور دیگر خبر پخش شد و ما آماده مراسم تودیع شدیم.
آقای احمدینژاد مدیرانی که به آنها مشکل دارد و با وزرایی که ایشان را نقد میکنند میچزاند؟
رسم
ایشان حالگیری است و ربطی به وزرا و غیر وزرا ندارد در مرام ایشان این
تیپ کارها هست چند روز پیش که مجلس رفت را مگر ندیدید! تیپ شخصیتی خودش را
دارد.
باز خوب است شما اس ام اسی از عزلتان خبر دار نشدید!
البته
تاحدودی حرمت داری شدم چون جزو اولیها بودم.ولی دوره 46 روزه از لحاظ
روانی آزاردهنده بود و من سعی کردم با حوصله و صبوری زمان را طی کنم. بعد
از اینکه آقای الهام گفت عزل من دروغ سیزده است سفر استانی به خراسان رضوی
داشتیم و من با عنوان نماینده دولت به سبزوار رفتم.در دولت بر اساس اصل127
قانون اساسی به وزرا اختیار داده بود که بروند در یک شهر و مشکلات آن شهر
را به نمایندگی از دولت بررسی و حل کنند.
بعد از
استقبال توسط امام جمعه و مسئولین شهر سوار اتوبوس شدیم و به سمت
پروژههایی که بنا بود افتتاح شود حرکت کردیم. رئیس دفتر من از پشت سر در
گوشم گفت که همین الآن اس ام اس آمده و نوشته آقای الهام مصاحبه کرده و
گفته پورمحمدی جابهجا میشود.
این اولین بیان رسمی
بود که گفته شد من جابهجا میشوم. گفت چهکار کنیم گفتم هیچی! گفت آخه خبر
پخش میشود گفتم بشه. پروژههایی که بنا بود افتتاح شود را افتتاح کردیم و
چند سخنرانی داشتم و اصلی ترین آن در مسجد جامع سبزوار بود که خیلی جدی
سخنرانی کردم.از تلاشها وخدمات دولت گفتم ودفاع کردم بعد از آن هم در
جلساتی که در منزل امام جمعه و فرمانداری بود مسائل را پیگیری و حل کردم.
حتی تا ساعت 1 شب در فرمانداری با فرماندار سبزوار نامه ها و پروندههایی
را بررسی و دستور پیگیریها را دادم. این در حالی بود که خبر داده بودند
عزل شدم.
بعد از سفر در اولین جلسه هیئت دولت حاضر
شدم. گزارش کار سفر را دادم. در حین جلسه آقای الهام آمد پیش من و گفت – تا
آنجا که در ذهن من است - خیلی مردی، باور نمیکردیم که بیایی در دولت شرکت
کنی! فکر نمیکردیم بعد از اینکه اعلام کردیم که تو دیگر وزیر نیستی آنقدر
فعال برخوردی کنی. گفتم در سبزوار آن موقع که خبرش پخش شد باید میدیدی که
من چهکار کردم.
آقای پورمحمدی! نطق آقای احمدینژاد را در جلسه سؤال شنیدید؟
نشنیدم ولی خلاصه آنرا از تلویزیون دیدم. نه سؤالات و صحبت آقای مطهری را موفق شدم کامل گوش بدهم و نه جوابهای آقای احمدینژاد را.
ارزیابیتان از مجموعه برداشتی که از سخنان رئیس جمهور دارید چیست؟
من نفس حضور آقای احمدینژاد و دعوت مجلس از ایشان را مهم میدانم پاسخگویی را یک موضوع مهم برای کشور میدانم.
آقای احمدینژاد پاسخ دادند؟
در
همان قالب پاسخگویی زیرا آقای احمدینژاد نمیخواست بیاید مجلس تلاشهایی
زیادی کردند دوستان آقای احمدینژاد ظرف پنج یا شش ماه تلاش میکردند این
سئوال عقیم بماند.
چرا؟
دوست
نداشتند آقای احمدینژاد توضیح دهد و به این چالش کشیده شود. سؤالات را
جدی میدانستند و نگران این بودند که آقای احمدینژاد نتواند درست جواب
بدهد.
ولی ایشان با سؤالات جدی برخورد نکردند و به نوعی با سوالها بازی کردند تا پاسخ دهند.
دوستان
احمدینژاد جدی میدانستند و تلاش میکردند این سؤال اتفاق نیفتد خیلی هم
زحمت کشیدند و عدهای امضاهایشان را پس گرفتند. دوباره امضاها تکمیل میشد
و هیئترئیسه چند بار وقفه ایجاد کرد و خیلی عملیات اتفاق افتاد که این
جلسه اتفاق نیفتد. به نظر من نفس انجام سؤال خوب بود. سؤال کردن و پاسخ
شنیدن به نظر من یک نیاز اجتماعی کشور است ما باید این راعرفی بکنیم اینکه
از یک مقامی کسی سؤال بکند از یک مقامی شکایت بکند برود دادگاه جواب بدهد
این بد نیست عیب نیست اشکال نیست و ما باید این را عادی بکنیم روان بکنیم و
قابل هضم بکنیم، این اتفاق از این جهت به نظر من خیلی اهمیت دارد ولی آقای
احمدینژاد تا آنجا که من دیدیم جوابهایش خوب نبود. البته صحبت کامل
ایشان را نشنیدم ولی برخی الفاظ و عبارات ایشان را که تیتر شده بود را
دیدم؛ جالب نبود. به هر حال آقای احمدینژاد شخصیت اینچنینی دارد.
یعنی ایشان چطوری هستند؟
یعنی
شوخی جدی را قاطی می کند، تحویل نمیگیرد، تحقیر میکند، پاسخگو نیست و جا
خالی میدهد فرافکنی می کند،مسئولیتها رامتوجه دیگران می کند. این رویه
شخصیتیاش است.
چرا اینطور است؟
شخصیت انسانها وجوهره وجودیشان این جوری است –خوب چرا ندارد.
آن
جمله که در مورد آقای جوانفکر گفتند را شنیدید؟«و الله بالله رییس جمهوری
کف خیابان و نوکر مردم است و نه زور و قدرتی دارد و گردنش هم از مو
باریکتر است اگر واقعاً جرأتی هست و بالاخره اگر قرار است یک کاری بشود دو
کلمه به بقیه بگویید بعد آن وقت بفهمیم که آقای جوانفکر چه میکشید؟ نگران
نباشید ما مخلص همه شما هستیم، کمپوت هم برایتان میآوریم.»
این که کمپوت برایتان میگیرم را شنیدم.
میدانید حکم آقای جوانفکر را چیست؟.
نخواندم ودقیق خبرندارم.
10
اسفند خبری منتشر شد که «حکم علیاکبر جوانفکر به اتهام توهین به مقام
معظم رهبری که چندی پیش در دادگاه بدوی صادر و مورد اعتراض وی قرار گرفته
بود در شعبه 36 دادگاه تجدیدنظر تایید شد. بر اساس این حکم علیاکبر
جوانفکر؛ مشاور مطبوعاتی رئیسجمهور و سرپرست موسسه ایران به دلیل توهین به
مقام معظم رهبری به یک سال حبس و 5 سال محرومیت از عضویت در احزاب و
گروههای سیاسی محکوم شد.»
حتماً برای
دادگاه احراز شده است. ببینید! حالا شما خیلی پیچش ندهید. آقای احمدینژاد
شخصیتش همین است. ایشان مدیری است با این شخصیت. پذیرفتهایم ایشان را و
باید تا پایان دوره قانونی تحمل کنیم.
شما عضو جامعه روحانیت مبارز هم هستید. الآن چند نفر از اعضای جامعه قهر هستند و در جلسه شرکت نمیکنند؟
قهر که... دوستانی بعد از انتخابات [ریاست جمهوری] حضور پیدا نکردند. آیتالله امامی کاشانی بودند، آقای ناطق نوری، و آقای روحانی.
آقای هاشمی چطور؟
آقای
هاشمی از اول در جلسات جامعه روحانیت شرکت نمیکردند. تردد ایشان مشکل
بود. محلهای جامعه وسط شهر بود و تیم حفاظت ایشان معمولاً سختگیری
میکردند مگر اینکه جلسه در دفتر ایشان باشد. اینطور نبوده که ایشان در
جلسات منظم شرکت بکنند.
بعد از 88 چند بار گفتگوهایی که شده اشاره کردید برای بازگشتن افراد کارهایی شده. آیا نتیجه ای هم داشته است؟
دستاورد روشنی نداشتیم
صحبت آقای امامی کاشانی، روحانی و ناطق چیست و به چه دلیل نمیآیند.
البته
همه صحبتهایشان یکی نیست و متفاوت است. به خصوص آقای امامی با دو بزرگوار
دیگر نظر متفاوتی دارند ولی اعضای جامعه مایل هستند که این بزرگواران در
جلسات شرکت بکنند و استقبال هم میکنیم از حضورشان و مفید هم میدانیم حضور
این آقایان را.
فکر میکنید در سال 91 در جلسات شرکت کنند؟
نمیدانم امیدواریم این اتفاق بیفتد.
حاج
آقا پورمحمدی! ظاهراً باید در سال 90 پرونده جامعه روحانیت را بسته شده
بدانیم. چون چیز دیگری به اسم جامعه روحانیت مبارز وجود ندارد. جامعه
روحانیت در انتخابات مجلس چه کار کرد؟ جز اینکه توسط دو تشکل تازه وارد دور
بخورد؟
در فعالیتهای اجتماعی یا سیاسی فراز
و فرود هست. البته جامعه روحانیت یک حزب نیست بلکه یک تفکرو یک جریان فکری
است و با صبغه و غلبه روحانی، دینی و تبلیغی؛ حتی اگر حزبی هم بدانید در
فراز و فرودهای اجتماعی و سیاسی در یک مقطعی اقبال باشد یا نباشد جایگاه
آنها کم یا زیاد شود ولی عمرش تمام نمیشود هیچ وقت اینطور نیست زیرا
خودتان میگوییدتشکل های جدید .حالا این تشکل ها خودشان را نشان دهند و
مقبولیت پیدا کنند و پذیرش اجتماعی ماندگار پیدا کند تا جابجایی صورت بگیرد
.اما باید بدانیم روحانیت یک جایگاه ممتاز و ویژه در کشورو در افکار عمومی
ما دارد.
من مصداقی
بگویم حاج آقا خدمتتان. آیتالله مهدوی کنی تشخیص دادند که باید اصولگرا
را جمع کنند زیر چتر جبهه متحد اصولگرایان ولی عملاً رأی جامعه جبهه
روحانیت مبارز در جبهه متحد اصولگرایان تقریباً جایگاهی نداشت و جبهه متحد
اصولگرایان محدود به محوریت دو تشکل تازه شد. این به معنای مقدمه ای برای
بسته شدن پرونده جامعه روحانیت مبارز نیست؟
حتماً
نیست. ما چه کردیم؟ ما تلاش کردیم مجموعههای اصولگرا دور هم جمع بشوند.
اکثر مجموعه اصولگراها را دور هم جمع کردیم. اصلاً حضرت آیتالله مهدوی و
همه ماها اعتقاد بر این داریم که نظرات مان رانباید تحمیل کنیم. اصلاً ما
این را خلاف مشرب خودمان و خلاف متد اخلاق وتربیت دینی و مردمسالاری و
آزادی سبک و سیاق و سلیقه میدانیم. ما میخواستیم آنها دور هم جمع
بشوند.البته همه کسانی که گرایش نزدیک به هم دارند اصولی مشترکی دارند .
نتیجه ای که در انتخابات مجلس دیدم این بود که حتی مجموعه قدیمی چون جبهه پیروان خط امام و رهبری هم کاملاً منفعل بود.
ببینید
در درون یک مجموعه یک جناح تلاش بیشتری داشته، سهم بیشتری توانسته برای
خودش پیدا کند. یکی تلاشش کمتر بوده و سهم کمتری گیرش آمده. اینها دیگر
مباحث درونیشان است. ما چه میخواستیم؟ائتلاف و وحدت در جمع اصولگرایان
که نسبتآ اتفاق افتاده و در اکثر کشور این نتیجه داده. شما در مجلس هم
،خواهید دید که مجلس آینده با این رویکرد شکل می گیرد لذا آثار جدی و عملی
خودش را برجا گذاشته است.
حاج آقا پورمحمدی! سال 91 شاهد چند شقه شدن اصولگرایان خواهیم بود؟.
ما
تلاش میکنیم که این اتفاق نیفتد. از موقعیتهایمان استفاده خواهیم کرد
این اتفاق نیفتد و البته انتخابات ریاستجمهوری را داریم. شاید در
بین اصولگرایان کاندیداهای متعددی بیایند ولی این باز دلیلی نخواهد بود
برای اینکه جبهه اصولگرا چند بخش شود. ببینید جبهه اصولگرایی جبههای است
با پیشینه قوی مردمی با ریشههای فکری اعتقادی و مبارزاتی.
این
پیشینه قوی مردمی یکی حزب موتلفه اسلامی است که هیچ بروز و ظهوری ندارد و
در جبهه اصولگرا هیچ تأثیری نداشت. یک سامانه دیگر جبهه پیروان خط امام
رهبری که متشکل از چهارده یا پانزده متشکل اصولگرا است که باز هم این
تشکیلات هم هیچ ورود و ظهوری در آخرین فعالیت سیاسی که داشتیم یعنی
انتخابات مجلس نهم نداشتند. اینها به معنای پایان عمر یا بسته شدن پرونده
دورهای از این تشکل اصولگراها نیست؟
شما
هم تحت تأثیر این فضاهای هیجانی و امواجی که یک مقدار فضا را در سطح و قشر
و پوست در بر گرفته است، هستید. اتفاقات ماندگار سیاسی در عمق صورت
میگیرد. شاید در رو وپوسته تحرکاتی شکل بگیرد و یک رنگهایی جابهجا شود و
در یک مقطعی اثر بگذارد ولی تا این اتفاق به عمق رسوخ نکرده نمیتواند جدی
باشد.
اینکه الآن جبهه متحد اصولگرایی شکل گرفت به
همت جامعه روحانیت مبارز تهران وجامعه مدرسین حوزه علمیه قم بود وجامعتین
هم عقبه قوی روحانیتی دارند و به نمایندگی از روحانیت کشور دارند عمل
میکنند. ما چه میخواستیم؟ ما میخواستیم اصول، ارزشها و مبانی انقلاب
حفظ شود و برجسته شود و در جامعه ساری و جاری بشود. حالا در درون این
مجموعه گرایشهای تند و کند و اینها باشد. باید صبوری و تحمل کنیم؛
پذیرفتیم و همراهی کردیم و تا حد زیادی موفق هستیم.
برخی
از دوستان هم میگویند حرف شما را قبول داریم به شرط این فلانی باشد و
فلانی نباشد ولی باز در کل آن فضای کلی اصولگرایی تقویت شده. خب تلاش ما
این خواهد بود که فضای اصولگرایی خودش را حفظ کند.
ما
باید واقع گرایانه تحلیل کنیم. ما تلقیمان این است که سه تا گرایش عمده در
فضای سیاسی کشور وجود دارد. 1 - کسانی هستند که با انقلاب نیستند. آنها هم
تند و کند دارند ولی در کل با انقلاب نیستند انقلاب را قبول ندارند نظام
را قبول ندارند و یک واقعیتی هستند اکثریت آنها در خارج از کشور هستند
گروههای مخالف محارب ضد انقلاب نشسته و ایستاده تندرو و کندرو و در داخل
هم تعدادی طرفدار دارندالبته جمعشان زیاد نیست ولی واقعیتی هستند که
اکثرشان در خارج از کشور هستند اینها یک طیف سیاسی هستند دو گروه هم هستند
که نظام را قبول دارند والبته با هم رقابت دارند این دو گروه از اول
انقلاب با حالتهای مختلف با فراز و فرودها و تغییر رنگها و
اسمها خودشان را در درون نظام حفظ کردند آنچه الآن اسم آخریشان هست
اصلاحطلبان و اصولگرایان ما در درون اصلاحطلبان رفت و برگشتهایی
میبینیم کم و زیاد شدنهایی را میبینیم در داخل اصولگرایان هم همین
وضعیت را میبینیم. این دو جریان غالب است حالا اگر این دو جریان غالب هر
کدامشان حذف بشوند از درون جریانات میتواند جریان دیگری تولید بشود و
بتواند یک جایگاه تثبیت شدهای برای خودش احراز کند هنوز اتفاق نیفتاده
یعنی دو جریان اصلی کشور یکی اصلاحطلبان است یکی اصولگرایان اگر
اصلاحطلبان از گردونه سیاسی کشور خارج بشوند بله میتواند این زاویههای
ایجاد شده تبدیل بشود به یک جریان موازی ولی تحلیل بنده این است که دو
جریان اصلی رقیب و دو گروه سیاسی در کشور اصولگرایان و اصلاحطلبان هستند
این دستهبندیها در کلیت این دو طیف تعریف میشود؛ بنده فکر نمی کنم جریان
قدرتمند سومی به زودی شکل بگیردوحالت فراگیر داشته باشد.
یعنی حامیان دولت و گروه پایداری جزو این گروه سوم نیستند؟
نخیر
حامیان دولت عدهای شان که دارند فاصله میگیرند با مواضع اصولگرایی یواش
یواش در طیف اصلاحطلب باید تعریفشان کرد. حالا آنها بپذیرندشان یا
نپذیرندشان حرف دیگری است.
یا در جمعیت خاکستری که رنگ
سیاسیشان رقیق میشود هم میتوانند قرار بگیرند. دارند بعضیشان رنگ
خاکستری به خودشان میگیرند. ایرانی گرایی و موضوعاتی از این دست در چنین
فضاهایی دارند حرکت میکنند. خودشان را میکشند در فضای خاکستری و غلبه
سیاسی هم ندارند و پشتوانه و عقبه و استوانهی سیاسی هم ندارند. پیشینه
تاریخی هم ندارند حالا این پشتوانه ها نکات قابل توجهی است چون اینها است
که استواری میدهد به یک جریان و یا یک گروه دوستان دیگری که در مجموعه
اصولگرایی هستند با تندرویها و انتقاداتی که دارند اینها در کلیت
اصولگرایی تعریف میشوند. حالا در یک فضایی اصلاحطلبان میآیند حاکم
میشوند یک دوره اصلاحطلبان سنتی و کلاسیک میتوانند جلو بیافتند یا اصلاح
طلبان تندروو در فضای اصولگرایی هم همینطور هستند یک موقع اصول گرایان
رادیکال میآیندمقداری غلبه پیدا میکنند به نظر من این آرایش سیاسی کلی در
کشور هنوز پایدار است و بزودی هم قابل تغییر نیست و با این مجموعه فعل و
انفعالات که تا حالا اتفاق افتاده چشمانداز نزدیکی برای تغییر نمیبینم.
در
سال 91 فکر نمیکنید جریانی با داعیهای اینکه جریان جدید اصولگرایی نو
است ظهور میکند؟ جریانی که در جبهه متحد هم حضور جدی داشت.
شاید
شکل بگیرد. البته اینکه به عنوان رقیب جریان اصولگرایی میشود نیست. یعنی
اینها اگر هم اعلام موجودیت کنند جزو طیفهای اصولگرایی هستند با سلایق
مختلف ولی در مجموعه اصولگرایی قرار دارند. مثلاً شما گفتید پایان دوره
جامعه روحانیت است اتفاقاً ما در شرایط شکوفایی جامعه قرار داریم ما داریم
کارهای تشکیلاتی بیشتری را اعمال میکنیم برای اینکه هم داخل تهران جامعه
روحانیت ارتباطاتش را وسیعتر و گستردهتر کند با مناطق تهران و هم با دیگر
استانها ارتباطات را گسترش میدهیم جوامع روحانیت در کشور شکل بگیرد که
خوشبختانه چند جلسه برگزار شده کارهایی در اینجا صورت گرفته کارهای خیلی
خوبی هم وجود دارد و ما در حال یک رویش شادابتر و فعالتری چه در تهران و
چه در استانها هستیم.
فرد خاصی مسئولیت ندارد؟
دوستانمان
در جامعه روحانیت دارند پیگیری میکنند. هیاتی است. مسئول مناطق هم داریم
در جامعه روحانیت که دارد این کار را پیگیری می کند.
در
سال 91 وضعیت تندروهای اصولگراها به چگونه است. مصداقاً بگویم الآن
تندروی اصولگرایی مشخصاً از طرف جبهه پایداری بروز مییابد. مجموعهای که
خودش را اصولگرای ناب میداند و دیگران را غیر ناب.
البته
تنها منحصر به دوستان پایداری نیست دوستان دیگری هم داریم در اصولگرایان
به طور متشکل و به طور غیر متشکل ولی ظهور کمتری داشتهاند. در تیپهای
جوانان ما به خصوص دانشگاهیان ما این نگاه وجود دارددر برخی دوستان روحانی
ما هم این نگاه وجود دارد. بخشهایی دیگر باز داریم در جریان اصولگرایی که
دیدگاههای تندی دارند اولاً ما به همه دیدگاهها احترام میگذاریم معتقدیم
که بخش عمده این دیدگاه بر اساس مواضع ارزشی و باورهای این افراد شکل
گرفته است و در اصول مشترکند در آرمانها مشترک هستند پشتوانهها و
ستونهای اتکایی واحدی دارند. من آنچه که جنبههای فکری ،اعتقادی و
باورهای عمیق هست اینها را مشکل نمیدانم و فکر میکنم اینها همه قابل درک
است و قابل حزم است و طرفین هم به هم احترام میگذارند والبته موجب رشدهم
می باشد و اما آنجا که برخوردهای منفعتی و شخصی و خصلتی و اینها هست که
البته درگیرش هستیم اینها از مشکلات ما است ودردسر هم درست می کند و پیوسته
از جز مشکلات ماخواهد بود. که باید تلاش کنیم و مدیریت کنیم به حداقل
برسانیم.
در سال 90 دو
پرونده مدحی و فرد دیگری که متهم به جاسوسی برای سیا بود مطرح شد. شما در
کارنامه کاریتان مسئولیت ضد جاسوسی وزارت اطلاعات را دارید. آن دو کیس
چقدر واقعیت داشت؟
در مورد مسائل امنیتی و
اطلاعاتی اصلاً شما انتظار نداشته باشید جواب کامل بشنوید. بخشی از دنیای
اطلاعات دنیای مجاز وبخشی واقع است و این اصلاً دنیایش این است. اینکه کسی
فکر کند که همه چیزکاملا آشکار است حتماً اشتباه میکند. اصلاً در تمام
عرصههای اطلاعاتی اصل این است که دشمن برگ میزند طرفهم بایدرودست نخورد
بخشی واقعیت دارد بخشی واقعیت ندارد حالا حجم واقعیت چقدر است چقدر
نیست.بحث دیگری است اینکه دو تا کیس هست الآن شناسایی شدند دستگیر شدند و
یا نفوذ داده شدند این بخش واقعیت است. اما این واقعیت چه مقدار تأثیرگذار
بوده اطلاعات دریافتی تا چه مقدار بوده معمولاً چیزهایی نیست که خیلی
آشکار بشود دلیل هم ندارد سرمایه اطلاعاتی و امنیتی است ویک سیستم اطلاعاتی
دست خودش را زود باز نمیکند ما باید بدانیم که مخاطب سرویسها مردم نیستند
بلکه بیشتر طرفهای مقابل ورقیب اطلاعاتی مطرح است که سرویسهای اطلاعاتی و
امنیتی سعی میکنند که به هر حال شگردهای خودشان را حفظ کنند.
سال 91 اجلاس سران غیرمتعهد ها در ایران برگزار میشود. شما در زمان اجلاس سران کشورهای اسلامی مسئول امنیتی اجلاس بودید.
من
نماینده وزارت در اجلاس بودم؛ وظیفهام تنها بخش امنیت نبود من حتی در کار
ساختمانیاش هم کمک میکردم. در بخش محتواییاش هم دخالت میکردم یعنی بخش
زیادی از محتوای اجلاس را هم آماده کردیم. چون آن موقع من رئیس اطلاعات
خارجی بودم و در مذاکرات با کشورها باید ما اطلاعات میدادیم. مذاکرات
آماده میشد توقع ما از طرف مقابل خواسته میشد که آن موقع آقای خاتمی
رئیسجمهور بود لذا محتوای مذاکراتی که با طرفهای مقابل نیاز بود پیشنهاد
دادیم حتی برای متن سخنرانی ایشان ما پیشنهادهای زیادی دادیم. چون کار
کنفرانس فقط موضوع امنیتیاش نبود اما یکی از دوستان دیگر مسئول امنیتی
کنفرانس بود
برای برگزاری اجلاس غیر متعهدها با شما که آن تجربه کاری را دارید مشورتی شده است؟
در حوزه وظایف من نیست. دوستان وزارت خارجه درگیر هستند. دوستان وزارت اطلاعات درگیرند و با مجموعه دیگر که دارند کار میکنند.
تجربه
های اجلاس سران کنفرانس اسلامی وجود دارد. البته اگر نظر بخواهند از برخی
تجارب گذشته بیشتر استفاده کنند شاید به بهبود کیفیت کمک کند.
یکی
از خاطرات که درباره اجلاس سران کشورها نگفتهاید را برای مخاطبان
خبرآنلاین بازگو کنید. از آن خاطراتی بگویید که رئیس اطلاعات خارجی وزارت
اطلاعات باید بگوید.
اجلاسی در آن سطح قرار
بود تشکیل شود نفس حضور رهبران و روسای کشورها خودش مهم بود آن هم
کشورهایی که با هم تنش داشتیم مثل عربستان و کشورهای دیگر مثل عراق و
اینها اهمیت زیادی داشت. برای برگزاری اجلاس باید یک جای منظم و مناسب
میداشتیم و بعد امنیت کنفرانس باید برقرار میشد. حساسیت داشت، تهدید توسط
منافقین داشتیم که یک جوری بیایند دو تا بمبی، و یا تروری انجام دهند و
اوضاع ما را برهم بریزند. ساختمان مشکل داشت؛ هتل نداشتیم. هتلها باید
تعمیر و بازسازی میشد. تعمیر هتلها و ساختن ساختمان سالن کنفرانس خیلی
مهم بود.
هیئت عربستانی آمده بود فکر میکنم یک ماه قبل از برگزاری تا آخرین بررسیشان را انجام دهند. گفتند برویم محل اجلاس هم بازدید کنیم.
تازه
قرار بود جرثقیل از وسط سالن جمع شود. سقف باید بسته میشد. بعد تازه
کارهای نازک کاری، نور و صوت و تصویر و انجام بشود و بعد کفسازی تکمیل
شده، بعد صندلی ،دکوراسیون و موکت نصب شود. این کارها باید در یک ماه مانده
به اجلاس بینالمللی انجام شود. این فشار روانی بود برای همه ما ها. بعضی
شبها 2، 3 نصف شب، میرفتیم بازدید، از پروژهها، از هتلها، از سالن
اجلاس، چون همه نگران این بودیم که آماده میشود یا آماده نمیشود!؟ آن چه
خیلی سخت بود، دو تا حادثه در روز اجلاس اتفاق افتاد که شوکی جدی بود. چند
روز قبل از برگزاری اجلاس تهران برف آمد. چند هزار شیشه در سقف سالن تعبیه
شده که هم نورگیری خوبی در روزها داشته باشد و هم جذاب ودیدنی باشند. برف
تهران را خیلی قشنگ کرده بود. کوهها پر برف بود. روی این سقف برف ایستاد و
آب نشد و یخ بسته بود. حتی روز اجلاس باران یا برفی نیامد. ولی برف از قبل
مانده بود.
روزی که رفتیم چند جای سقف اجلاس داشت آب
میچکید. خلاصه چه کار کنیم، سطل بزاریم تو اجلاس!؟ خوشبختانه اتفاقی که
افتاد جاهایی این چکه میکرد که رو صندلی و میز مهمانان نبود و وسط سالن هم
نبود، در بین مسیرها بود، تنها کاری که شد، این بود که کارکنان اجلاس که
همه لباسهای متحدالشکلی پوشیده بودند میآمدند زیر این چکههای آب
میایستادند. بعد که طرف سرش خیس میشد، یک نفر میرفت به جای او
میایستاد، این دیگر یه چیز شیرین شده بود. البته چند نفر، فکر کنم
عربستانی و سوری فهمیدند.
خبرش رسانهای شد؟
بعدش
رسانهای شد، بعد اینها گفتن مهم نیست، تو این سالن با این عظمت که به این
سرعت ساختید، وقت نبود که ما تست بکنیم.خلاصه، استرسش زیاد بود، ولی نکته
دیگری که اتفاق افتاد بحث صوت بود ...
جمهوری اسلامی
هیچ وقت از صوت خیر ندیده، اصلاً تو پیشانی ما خورده مشکل صوت! با اینکه
شرکت خارجی آمده بود و قرارداد بسته بود و کارهایش را کرده بود، اجلاس
افتتاح شد، حضرت آقا تشریف آوردند با سران قوا، سرود جمهوری اسلامی
خوانده شد، سران آمدند نشستن پایین، آقا پشت همان جایگاه خودشان نشستن، بعد
آقای منصوری آمد قاری شروع کردبه تلاوت قرآن، قرآن که تمام شد حضرت آقا
صحبت شان را شروع کردند. صحبت آقا که صحبت شروع کرد، صوت سالن قطع شد،
تقریباً نفسها حبس شد، ولحظات سختی بوجود آمد خیلی فشار زیاد بود. چهل
ثانیه، پنجاه ثانیه صحبت شروع شده بود، من در همان صف اول نشسته بودم، آقای
خاتمی جلو کنار سران نشسته بودند، دیدم آقای خاتمی برگشت با یک نگاه به
شدت نگران و مضطربی که چه شده، چه میکنید شما!، من سریع بلند شدم، از سالن
بیرون رفتم ، که ببینم چی شده؟ خوشبختانه صوت وصل شد، یعنی این حادثه خیلی
طول نکشیدوصوت سالن وصل شد.
چه شده بود؟
کلیدهایی
که برای مترجمین میخواستند بزند، که چند تا اتاق ترجمه بود، قاطی شده
بود، بلندگوی داخل سالن قطع شده بود، ماهایی که میخواستیم فارسی گوش کنیم
که با بلندگوی اصلی بود، متوجه نبودیم، ایرانی ها صدایی نمیشنیدند. اما
مهمانان خارجی چون با گوشی میشنیدند گوشی درست بود، آنها حس ما را
نداشتند، یعنی یک پارادوکس شدید ، آنها آرام نشسته، ما شدیداً مضطرب مثل
سیر و سرکه داشتیم میجوشیدیم.
واقعاً قبض روح شدیم،
یعنی دیگر هیچ کاری نمیشد بکنیم، حالا آب چکه که داریم، بلندگوی ما هم که
اینطور دیگر هیچ جور نمیشد جمعش کرد، و اگر صحبت فرد دیگه ای بود باز قابل
تحمل بود، ولی صحبت آقا هیچ کاریاش نمیشد کرد، که بعد مشکوک شدیم به
یکی سری افراد. رفتیم که نکند دستکاری و ایجاد اختلال و اینها بوده باشد.
حالا شاید یکی آمده آنجا دستکاری کرده، ولی به نتیجهای نرسیدیم ، ولی بعد
آثار اجلاس آثار خوبی بود،و اولین بار اجلاسی با این سطح با امنیت خوب
برگزار شد، ببینید تمام مسیرها و محیطها بدون اینکه کسی اسلحه دستش باشد،
یعنی بنا بود که امنیت بدون اسلحه برقرار بشود(البته اسلحه آشکار)،
لایههای مختلف امنیتی تولید شده بود، بدون اینکه کسی اسلحه دست کسی ببیند،
حتی در مسیرها هیچ جا اسلحه ای دست هیچ فردی دیده نمیشد.
از
نظر کار امنیتی کار بسیار خوبی بود، سطح بالایی بود انجام شد که تورها و
لایههای امنیتی ایجاد بشود و خوب در آن فضای تهدید چنان کار بزرگی انجام
شد. والا مهم نیست پلیس بیابد با اسلحه اش، یگانهای ویژه بیاید، طوری
نیست، همه جا هم هست، همه جا در اجلاسها این کار را میکنند. ولی چون ما
تهدید میشدیم، منافقین هم میخواستند روی ما را کم کنند، این جنبه حیثیتی
هم برای ما داشت. ما نه باید اجازه میدادیم که اتفاقی بیفته و نه باید در
ظاهر هم خیلی محیط رو نظامی پلیسی میکردیم، جمع بین این دو تا هدف، خودش
شرایط خیلی پیچیده و حساسی بود و خدا توفیق داد انجام شد.