پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
صبح با کسالت و زور از خواب برخاستم و بیرون رفتم به قصد اینکه بلیط تئاتر شاتله بگیرم. چون« سفر دور دنیا» را نمایش میدهند. وقتی که رسیدم دیر بود و نشد. در مراجعت بعضی اسباببازیها برای بچهها خریدم.
بعد از ناهار قدری به کار تلگرافات و غیره مشغول شدم و بعد رفتیم بعضی کارهای شخصی را به توسط ممتازالسلطنه [وزیرمختار ایران در فرانسه] و امیرخان انجام دهیم. ممتازالسلطنه نبود. امیرخان را دیدم. تلگرافی به توسط او به طهران کرده و مطالبه پول نمودیم. مزه در این است به ما میگویند بمانید پول میفرستیم و نمیفرستند.
از قراری که ممتازالسلطنه دیشب میگفت ماموریت مشاورالممالک [وزیر خارجه معزول] به اسلامبول حقیقت دارد. از این بابت خشنود شدیم که به این بیچاره اقلا کار سخت نشود. من درباره کار خودم حیرانم از رد و قبول چه کنم. اما در رد جازمترم و گمان نمیکنم بتوانم قبول کنم.
باری با امیرخان به قهوهخانه رفته چای خوردیم و تا بوادوبولن گردش رفتیم و به هدایت او به مهمانخانه نزدیک گران هوتل رفته غذا خوردیم. یک ثلث ارزانتر از مهمانخانه خودمان بود، اما شلوغ بود. بعد از شام رفتیم جلو گران هوتل قهوه خوردیم و بعد به اولمپیا تماشا رفتیم. حرکات جست و خیزی که میکنند هنگامه است.
منبع: یادداشتهای روزانه محمدعلی فروغی، به کوشش محمدافشین وفایی و پژمان فیروزبخش، تهران: سخن، چاپ هفتم، ۱۳۹۸، صص ۲۰۸ و ۲۰۹.