ولی الله صادقی: ۱. در فرهنگ سیاسی و حکمرانی، سیره ی دو امام معصوم (علیهما السلام) نماد و پیشران دو گرایش میان دولتمردان در مواجهه با دشمن شناخته میشود، بطوری که:
الف. اقدام برجسته امام حسن مجتبی (ع) در امضای صلحنامه با معاویه، نماد امکان یا ضرورت تعامل با دشمن در مواقع خاص و بنا به مصلحت، انگاشته شده و برای شروع یا پشتوانه سازی ایدئولوژیک برای نزدیکی به مرزهای روابط با خصم شناخته میشود تا از این طریق، اصل و اساس دین یا حکومت حفظ شود. آنچنان که از ایشان شنیده ایم *ما أنَا بِمُذِلِّ المُؤمِنینَ ولکِنّی مُعِزُّ المُؤمِنینَ ، إنّی لَمّا رَأَیتُکُم لَیسَ بِکُم عَلَیهِم قُوَّةٌ سَلَّمتُ الأمرَ لأِبقی أنا و أنتُم بَینَ أظهُرِهِم ، کَما عابَ العالِمُ السَّفینَةَ لِتَبقی لأِصحابِها و کَذلِکَ نَفسِی و أنتُم لِنَبقی بَینَهُم.*
ب. اقدام برجسته امام حسین (ع) در دهه دوم دوران امامت خویش در قیام علیه یزید بن معاویه نیز نمایانگر عدم امکان یا لزوم نفی صلح و سازش و تعامل با دشمن دانسته شده و حادثه ی خونبار کربلا، به مثابه یک فرهنگ پذیرفته شده، در برابر دیدگان حاکمان و دشمنان قرار دارد. در این گرایش، هرگونه ارتباط، تقرب یا تلاش برای حتی محک امکان همزیستی یا بهزیستی با دشمن فعلی، ذلت و کرنش در برابر آن است و هیهات من الذله.
۲. در مورد جزییات دلایل، بسترها و پیامدها و عبرتهای دو سیره ی فکری و عملی سرور جوانان اهل بهشت در مواجهه با غاصبان، بسیار شنیده ایم و اندیشیده ایم و کانون این نوشته نیز بازکاوی این جنبه های معروف نیست.
۳. مساله این است که آیا استناد به هر یک از دو سیره معصوم (ع) برای گزینش سیاست خارجی کشور معتبر است ؟! توضیح آن که: اختلاف حسنین (ع) با معاویتین، مساله ی خلافت و خلیفه صالح مسلمین بود که مساله ای داخلی در جهان اسلام شناخته میشود. لذا این اختلاف و حق جویی معصوم (ع) و فزون طلبی معاویه و پسرش، منجر به صلح حسنی و قیام حسینی شد.
۴. بر این اساس، مساله خلافت، یک موضوع مربوط به سیاست داخلی یعنی شیوه ی حکمرانی بر جامعه مسلمین است که تمسک به آن، صرفا در همین چهارچوب قابل انجام است. در این نگرش، مبانی و اصول و متدلوژی هر دو سیره، در مورد پردازش یک مساله مربوط به سیاست خارجی (نحوه تعامل با یک کشور متخاصم) قابل استناد نیست. به دیگر سخن، تمسک به عناصر یک مساله مربوط به سیاست داخلی (چه کسی خلیفه باشد) در مساله مربوط به سیاست خارجی (با چه کشوری و چگونه تعامل کنیم) کاربردپذیر نیست و سایر مبانی سیره ای معصوم را باید برای به زمامداری در زمینه سیاست خارجی کشور برگزید. چرا که وضعیت پیرامونی دو موضوع، کاملا متفاوت است، اکنون، بحث بر سر نحوه مواجهه با فشارهای اقتصادی خصم برای پذیرش خواسته های اوست ولی صلح و جنگ حسنین (ع)، بحث بر سر مواجهه با خصم به مثابه مدعی خلافت بوده است. به همین دلیل، در نهضت امام خمینی (ره)، به دلیل فساد و ناکارآمدی طاغوت، به درستی از فرهنگ عاشورا اقتباس گردید. چراکه مساله، لزوم تحول اساسی در ساختار حکومت داخلی بود.
۵. حتی اگر نظر فوق را نپذیریم و سیره امامین (ع) در سیاست خارجی را با این استدلال که "دشمن، دشمن است، خارجی و داخلی ندارد"، قابل تمسک بدانیم نیز لزوما صلح یا جنگ استخراج نخواهد شد، زیرا طبق سخنان هر دو امام، دغدغه ی ایشان، "عزت و ذلت" مسلمین بود و در این راستا، حسب اقتضائات عصر، تاکتیک صلح یا شهادت، به منظور عزتمندی و ذلت گریزی جامعه انجام شده است.
۶. همین اشتراک دغدغه در کلیدواژگان سه گانه سیاست خارجی کشور (عزت، حکمت و مصلحت) نیز ملاک عمل است. بر این مبنا، تدابیر و گفتمان حکمرانان از نتیجه محوری و صفر و صدی بودن امور (صلح حسنی و جنگ حسینی) به گزینش، گفتمان و تبیین سیاست عزتمندانه، حکیمانه و مصلحت اندیشانه تحول پذیر است. نه صلح، نه جنگ، بلکه عزت...
ولی الله صادقی: دکترای حقوق