رضا نصری، تحلیلگر و حقوقدان بین الملل در یک رشته توییت نوشت: چرا جریانهای ایرانستیز در واشنگتن از انتصاب رابرت مالی به عنوان مسئول امور ایران در وزارت خارجهٔ دولت بایدن عصبانی هستند؛ یا اصولاً رویکرد او چه تفاوتهایی با سلفاش در دولت ترامپ دارد؟
اول اینکه رابرت مالی معتقد است دولت بایدن نباید از آنچه جریان ایرانستیز «دستاورد فشار حداکثری» میخواند به مثابه «اهرم» مذاکراتی علیه ایران استفاده کند. به نظر او، اگر تحریمهای ترامپ کارکرد «اهرم» داشت، خود او میتوانست از آن برای کسب امتیاز بیشتر از ایران بهرهبرداری کند.
در واقع، رابرت مالی معتقد است کنار گذاشتن برجام و تداوم روند افزایش فشار بر ایران باعث خواهد شد ایران نیز به «اهرمسازی» متقابل در حوزه هستهای و منطقهای روی بیاورد؛ و ایجاد چنین وضعیتی - یعنی مبادرت به مسابقهٔ اهرمسازی - را به نفع هیچیک از بازیگران نمیداند.
از سوی دیگر، او باور دارد دوران ترامپ ثابت کرده است آمریکا همواره قادر است فشارهای سنگینی به صورت یکجانبه علیه کشورها اِعمال کند و معتقد است علم به این حقیقت خود «اهرمی» است که برای مذاکره کفایت میکند!
به بیان دیگر، او حفظ تحریمهای کنونی را برای حفظ فشار به ایران واجب نمیداند و معتقد است صرف دانستن اینکه آمریکا همواره قادر به بازگرداندن تحریمهاست، خود یک اهرم موثر (روانی) است.
اما در عین حال، معتقد است نمایش «قدرت بیش از حد آمریکا» در تحمیل فشار در دوران ترامپ این پرسش را برای ایران و سرمایهگذاران خارجی ایجاد کرده که مقولهٔ «رفع تحریم» تا چه حد - در صورت تغییر دولت - قابل اتکاء است و از این رو «فشار بیش از حد» را سیاستی زیانبار ارزیابی میکند.
دوم اینکه رابرت مالی معتقد است تاکید بر مذاکره بر سر موضوع «فعالیتهای موشکی» و سیاستهای منطقهای ایران، بدون ورود به مقولهٔ «ساختار امنیتی منطقه» سادهانگاری است!
به بیان دیگر، او باور دارد موضوع موشکی و سیاست منطقهای ایران مستقیم به مقوله پیچیده و چند بُعدی «توازن قدرت» و سرنوشت چندین کشور در منطقه مرتبط است و از این رو موضوعی نیست که بشود به راحتی حتی در دور اول ریاستجمهوری بایدن حلوفصل کرد.
در نتیجه، «گروگان گرفتن توافق هستهای» تا حلوفصل این مسائل را واقعبینانه نمیداند!
سوم اینکه در حوزه «رویکرد مذاکراتی»، او نگاهی متوازن دارد. به عنوان مثال، معتقد است اگر بنا باشد شروطی مانند تطویل «بندهای غروب برجام» مطرح شود، دولت آمریکا نیز باید آماده باشد متقابلاً شروط و مطالبات سنگین ایران - از جمله رفع تحریمهای اولیه - را در ازای آن بررسی کند.
طبیعتاً این رویکرد، با رویکرد امثال مایک پومپئو و برایان هوک که با «ابلاغ مطالبات دوازدهگانه» در عمل هیچ عاملیتی برای طرف مقابل قائل نبودند، بسیار متفاوت است. به بیان دیگر، در رویکرد رابرت مالی نوعی اذعان به جایگاه و قدرت ایران مستتر است که در رویکرد اسلاف او غایب بود.
در مورد جایگاه اسرائيل و عربستان سعودی در رویکرد دولت بایدن به ایران نیز میگوید سیاست بایدن در قبال ایران پیش از انتخابات مطرح و به رای عمومی گذاشته شده است. از این رو از یک مشروعیت مردمی برخوردار است.
در نتیجه، از دید او اسرائيل و عربستان بر سر این دوراهی قرار دارند که از خود بپرسند آیا میخواهند با سیاست بایدن «همراهی کنند» یا اینکه فضا را برای او «مسموم سازند»؟
علاوه بر اینها، به نظر میرسد او به محدودیتها و پیچیدگیهای صحنهٔ سیاست داخلی آمریکا نیز واقف است و از این رو در تهیه طرح برای لغو تحریمها و بازگشت به برجام «سیاستمدارانه» عمل خواهد کرد.
در واقع، به احتمال زیاد او فرایند لغو تحریمها را با پیشنهاد «بررسی تحریمهای دوران ترامپ» شروع خواهد کرد تا به زعم خود ارزیابی کند کدام تحریمها مشروع و کدامیک غیر ضروری است. سپس، عملاً منطبق با تعهدات آمریکا در برجام، پیشنهاد به لغو آنها دهد.
به نظر انتصاب رابرت مالی در این مقام فضای مناسبی برای دیپلماسی و رسیدن به نوعی دِتانت ایجاد میکند.
سناتور تام كاتن نقش رهبری تندروها در اتهام زنی به راب مالي را برعهده دارد. پاسخ بایدن به این فشارها میتواند نشانه اصلی مسیر راه سیاست خارجی وی باشد.