پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
سرویس تاریخ «انتخاب»؛ صبح خواستم بروم به هوتل موریس، حسینقلیخان نواب آمده بود ملاقات کردم. گفت: «آمدم نصرتالدوله [وزیر خارجه] را ببینم برای چند فقره کار؛ یکی اسلحه که دولت خریده از آلمان و حالا اگر تحویل نگیرد از میان میرود. دیگر حسابِ طلب خودم و دیگر عمل مهاجرین و از این قبیل.» گمانم این است که اصل مسئله حساب خودش است.
باری رفتم هوتل موریس. علیقلیخان آمد و گفت: «جای یک نفر در راهآهن فرداشب هست و میتوانید بروید بلیط بگیرید.» گردنگیرم شد که بگیرم. ناهار رفتم منزل مادام رو و بعد رفتم به آژانس بلیط گرفتم، ذهاب و ایاب به دویست و پنجاهوچهار فرانک، و برگشتم به هوتل موریس. برای دکتر کمبو که فرداشب وعده گرفته و مسیو دو لاپرادل که از او وقت خواسته بودم کاغذ نوشتم.
حبیباللهخان شهابالممالکی از سوئیس به طور کوریه (courrier) آمده و سیگارهای میرزا محمدخان را آورده بود. ملاقاتش کردم. روز به روز کریهالمنظرتر میشود. خلاصه نواب هم آنجا آمد و گفت: «میل دارم میرزا محمدخان را ببینم.» چون شام با محمدحسین میرزا میخورد قرار گذاشتیم بعد از شام بیاید هوتل من. من هم رفتم میرزا محمدخان را برداشتم رفتیم شام خوردیم و چون به هوتل رفتیم نواب آمده و رفته بود. ما رفتیم به هوتل او نبود. رفتیم منزل میرزا محمدخان، معلوم شد نواب آنجا رفته بود. خلاصه با میرزا محمدخان نشسته تا نیم ساعت بعد از نصفشب صحبت کردیم.
منبع: یادداشتهای روزانه محمدعلی فروغی، به کوشش محمدافشین وفایی و پژمان فیروزبخش، تهران: بنیاد موقوفات دکتر افشار و سخن، چاپ هفتم، ۱۳۹۸، ص ۳۰۷.