سرویس تاریخ «انتخاب»؛ صبح از خواب برخاسته به حمام سرتنشوری رفتم. خیلی گرم بود. بیرون آمده ناهار خوردم. بعد از ناهار ملکآرا و اجزای دیروزی آمدند، فرمایشات شد. معیر و غیره بودند. ملکآرا اسب و یابو، قالیچه ترکمانی، پول و غیره پیشکش آورده بود. میرزا سید کاظم دوّاب [۱]، خلعت مستوفیگری پوشیده آمده بود. عجب ریشی دارد قرمساق!
بعد از آن نشستم به نوشتهجات طهران؛ خواندن و جواب نوشتن به سردار کل و مستوفیالممالک [و] وزیر خارجه. امینالملک، یحییخان و غیره بودند، خیلی طول کشید. یحییخان میگفت: «در طهران از اردو نوشته؛ شهرت دادهاند؛ شاه، یحییخان را چوب زیادی زده است و یحییخانشکَن پیدا کرده است.» گویا مقصود از یحییخانشکن، محمدحسنخان پسر اعتمادالسلطنه باشد. آقا علی آشتیانی میگفت برای من هم شهرت دادهاند که چوب خوردهام.
خلاصه امینالملک عرض کرد محمدتقیخان نایب وزیر خارجه رفته بود در شهر بسطام، پهلوی قبر سلطان بایزید و غیره، مقبره گودی بوده است؛ آن تو رفته، مرده بلندقدی که در توی تابوت است آنجا هست، نپوسیده، همه چیزش درست است و سر ندارد، تابوتش هم عیب نکرده است. کفنش هم نپوسیده است. زخمی که به روی دلش زدهاند، حالا هم معلوم است. موهای سینهاش، ناخونهایش بیعیب مانده است. فرستادم پی محمدتقیخان آمد گفت همینطور خودم رفته دیدم. عینالملک، تیمور میرزا [و] معیرالممالک حاضر بودند، گفتم شما بروید ببینید، رفتند.
سیاچی هم رفته بود. بعد از ساعتی آمدند. همه دروغ بوده است. نعش بزرگی بوده است، سر هم نداشته است، اما سایر چیزها دروغ بوده است. تیمور میرزا از تخته تابوتش هم بریده، قدری آورده است. معلوم شد متولی آنجا شیادی میکند. اما تعریف گچبری مسجد و معبد بایزید را خیلی تعریف میکردند و دری هم میگفتند مسجد دارد، بسیار خوب منبتکاری کردهاند. منار بلندی هم آنجا هستد. میگفتند تکان میدهند میجنبد. میگفتند آنجاها بوی تعفن دارد.
خلاصه بعد از اتمام نوشتهجات، رخت پوشیده نماز کردم، از در اندرون سوار شده رفتم صحرا برای سان قشون. ماشاءالله سواره و پیاده با وجودی که دو طرفه از چپ و راست ایستاده بودند، باز از بسطام الی شاهرود رسیده بود. همه را دیده، دادیم شمردند. حیدرقلیخان [۲] ایلخانی بوجنورد با پانصد سوار امروز وارد اردو شد، در آنجا ملاحظه شد.
بعد آمدیم منزل، خیار و سکنجبین خوردم. در این بین محمدتقیخان شمرانی گشاد آمد. تازه از طهران رسیده است. امروز میگفتند از قول عباس گُنده و آدمهای عینالملک، که کریم شیره[ای] [۳] در طهران مُرده است.
محمدعلی خان هم با معیر و غیره سر قبر آن مُرده رفته بوده است.
شب بعد از شام قُرُق شد، طولوزون با یحییخان و غیره آمده کتاب خواندند. بعد خوابیدیم، زهرا بله شد.
پینوشت:
۱- میرزا سید کاظم پسر میرزا سید هدایتالله تفرشی از میرزاهای اصطبل شاهی که در سال ۱۲۸۳ ق مستوفی اصطبل است. وی از مامورین پرسابقه دولت و از اوایل زمان محمدشاه مشغول خدمت بود. میرزا سید کاظم به خاطر ریش بلندش گویا سالیانه صد تومان به عنوان مخارج رنگ و حنا از دولت مستمری داشته است. (چهل سال تاریخ ایران، جلد ۲، ص ۶۸۷ و شرح حال رجال ایران، ص ۵۴۳)
۲- حیدرقلیخان پسر نجفعلیخان بود که توسط فتحعلیشاه، ملقب به ایلخانی شد. (شرح حال رجال ایران، ص ۸۰۶)
۳- کریم شیرهای از دلقکها یا دلخکهای ناصرالدینشاه که سمت نیابت نقارهخانه و در حقیقت از طرف رئیس بیوتاتی که این قسمت را در قسمت اداره خود داشت نایبرئیس بوده و نقارهخانهچیها را تحت اداره داشت. وی از دلقکها و بذلهگوهای معروف و خوشمزه ناصرالدینشاه بوده است. وجه تسمیه کریم شیرهای را به جهات متفاوتی همچون شیرینی و چسبندگی کلمات و بذلهگوییهای وی و یا رنگ و روی او [که] همانند شیرهایها بوده بیان کردهاند. چند قطعه عکس وی به همراه عباس گنده و گروه همکارانش در جلد اول کتاب «شرح حال رجال ایران» کار شده است. (نقل به تلخیص از «دلقکهای مشهور درباری» ص ۱۱۳)
منبع: روزنامه خاطرات ناصرالدینشاه، از ربیعالاول ۱۲۸۳ تا جمادیالثانی ۱۲۸۴ به انضمام سفرنامه اول خراسان، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ دوم، ۱۳۹۷، صص ۱۷۹-۱۸۱.