arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۶۲۶۶۴۰
تاریخ انتشار: ۴۸ : ۲۰ - ۱۶ تير ۱۴۰۰
کمال‌الملک به قلم عبدالحسین نوایی؛

قسمت ۸ / ناصرالدین‌شاه ناز کمال‌الملک را کشید و التماسش کرد که برگردد

وقتی کمال از دربار ناصری رنجید و به مخلص‌آباد رفت و چند روز گذشت، وی باز نیامد، یک روز شاه به قصد خانه‌ی او حرکت کرد و درباریان نیز در التزام رکاب موکب همایونی به راه افتادند. شاه نزد وی رفت و نازش کشید و التماسش نمود تا وی را بر سر ذوق و حال آورد و راضی نمود که به شهر باز آید، آن‌گاه روی به درباریان کرده به شوخی ملیحی گفت: «اگر این کاشیِ ما کمی بدلعابی نداشت از چینی فغفور بهتر و زیباتر بود»!
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

سرویس تاریخ «انتخاب»؛ تصور می‌کنم در طی سطور گذشته شمه‌ای از اخلاق مرحوم کمال را نگاشته باشم، چه زندگانی او و روش کارش در سراسر دوره‌ی حیات هیچ‌گه ولو به قدر سر سوزنی از جاده‌ی عفاف و تقوی و اخلاق خارج نبود. به همین جهت کوچک‌ترین حرکت و سکون او سرمشق بزرگی بود برای اطرافیان و شاگردانش. مدتی متجاوز از نودوپنج سال زندگانی کرد و یک روز و بلکه یک دقیقه از راه تقوی و درستی و مناعت نفس و بلندنظری منحرف نشده در عین فقر کلاه خسروی داشت و در عین کمال و علو مرتبت مقام درویشی. با درویشان می‌نشست و با سلاطین مناعت طبع نشان می‌داد. آن‌قدر منیع‌الطبع بود که حتی دربار ناصری را با تمام حقوقش بر وی به چیزی نمی‌گرفت و کوچک‌ترین چیزی که طبع حساسش را می‌آزرد موجب کناره‌گیری وی از کار و دربار می‌شد.

می‌گویند وقتی کمال از دربار ناصری رنجید و به مخلص‌آباد رفت و چند روز گذشت، وی باز نیامد، یک روز شاه به قصد خانه‌ی او حرکت کرد و درباریان نیز در التزام رکاب موکب همایونی به راه افتادند. شاه نزد وی رفت و نازش کشید و التماسش نمود تا وی را بر سر ذوق و حال آورد و راضی نمود که به شهر باز آید، آن‌گاه روی به درباریان کرده به شوخی ملیحی گفت: «اگر این کاشیِ ما کمی بدلعابی نداشت از چینی فغفور بهتر و زیباتر بود»! راست می‌گفت. کمال نخوت سلطنت را در جنب مقام هنر نمی‌توانست تحمل کند. دنیا ثابت کرده است که مراتب جاه و جلال و شکوه تاج سلطانی از میان می‌رود و کاخ‌های سلطان محمود به خاک می‌افتد و مدیح عنصری و شعرهای فردوسی یعنی فقط نتیجه‌ی هنر مرد هنری باقی می‌ماند!

سخنان وی آرام و شمرده، مختصر و مفید بود. لفظی کم به کار می‌برد ولی معنی فراوان در آن می‌گذاشت، نسبت به همه مهربان بود، به‌خصوص به مادر و به وطنش. بگذاریم باز حسنعلی‌خان وزیری از این احساسات لطیف استاد به ما داستان‌ها گوید و خاطر ما را از این‌که یک نمونه‌ی کامل انسان را معرفی می‌کند دمی شاد و امیدوار سازد:

[شروع نقل‌قول وزیری شاگرد کمال‌الملک] بیرون از حساب پراحساسات بود و به قدری نسبت به مادر خود مودب و فروتن بود که توجه هر بیینده و شنونده را به خود جلب می‌کرد. منظره‌ی ملاقات‌شان تماشایی حیرت‌افزا و پرپند بود. به عکسِ فرزند، مادر کوچک [و] فوق‌العاده پیر و ناتوان بود. کمال گاهی یک‌ریز [یک واژه ناخوانا] می‌گفتش. هر وقت می‌دیدم این مرد قوی و بلندقامت با موهای سپید در مقابل این وجود ناتوان کوچک ادب گرفته دست به سینه با شرح صحبت می‌دارد، لذت می‌بردم.

روزی در اطاقش رفقای صمیمی و پرحرارتی جنجالی بپا کرده بودند. پیش‌آمد مهمی در ملک رخ نموده بود همه صحبت از سیاست و میهن‌رانده عقایدی می‌گفتند... حوصله‌ی کمال لب‌ریز شده برای آن‌که جنجال به مناقشات نکشد، گفت: «من مادر پیری دارم که او را فراوان دوست می‌دام و احترام و نگاهبانی‌اش را وظیفه‌ی خود می‌دانم... این دوستی فراوان و وظیفه‌ی نگاهبانی طبیعی به مرور در من تولید شده با شیر درون من آمده با جان به در می‌رود. هیچ چیزی جایش را نمی‌گیرد. یک عمر انس و هزاران نمونه‌های عشق و محبت شب و روز، دیدار و علاقه‌ی پیاپی با ودیعه‌ی اولی که از او دارم رمزی در دل من تولید کرده که با هیچ زیبایی و تجمل و هزاران رجحان دیگر قابل معاوضه و معامله‌پذیر نیست. آیا می‌شود یک دختر زیبای آراسته‌ی سراپا تکامل اروپایی را عوض مادر پذیرفته آن احساسات تشنه‌ی نامرئی درون را که از مادر داریم، سیرآب کنیم؟! تمام ایرادات و نواقصی را که شما در این یک ساعت به وطن من نسبت دادید همه را مادر من داراست، پیر، ناتوان، بی‌قدرت و چیزهای دیگر. با همه‌ی این‌ها من مادرم را دوست دارم و با آن دختر زیبای اروپایی عوض نمی‌کنم.»

یک روز به همراهی استاد، میدان توپ‌خانه را تمام کرده می‌پیچیدیم به سمت خیابان علاءالدوله، صدای نعلس اسبان روسی مرا متوجه کرد، نگاه به عقب کرده دیدم سفیر روس تزاری در درشکه‌ای که دوازده سوار قزاق از پیش و پسش روان‌اند خود را برای تعارف با استاد حاضر می‌کند وقتی کمال آهسته سر را برگرداند سفیر با احترام تمام در درشکه‌ی خود نیم‌ایستاده و کلاه‌به‌دست یک خوش‌باش و سلام مودبی نموده جواب نیم‌رسمی سردی گرفته رفت. در آن زمان که استیلا و رفتار دولت تزاری برون از حد حساب بود و بزرگان ملک در مقابلش چه تسلیم و تحملی داشتند این طرز جواب به نظرم قابل تحقیق آمد. پرسیدم: «آقا چرا این‌طور جواب دادید؟» با التهاب گفت: «این به وطن من به حقارت نگاه می‌کند!» هفته‌ی آینده که سفیر برای دیدن مدرسه آمده بود احترامی بیش از پیش نمود... [پایان نقل‌قول وزیری شاگرد کمال‌الملک]

 

نمی‌دانم تاکنون توانسته‌ام از قول دوستان آشنایان و شاگردانش کمال‌الملک را معرفی کنم یا نه زیرا «معانی هرگز اندر حرف ناید/ که بحر بی‌کران در ظرف ناید» با این حال نمی‌توانم از نقل این چند سطر که چکیده‌ و عصاره‌ی احساسات وزیری نسبت به استاد خود می‌باشد مضایقه کنم:

([شروع نقل‌قول وزیری] وجودش نمونه‌ی احساسات میهن‌دوستی و نوع‌پرستی، رفتار و اخلاقش سرمشق انسانیت است. در هنر پایگاه بلندی پیموده، خویش را دارای میهن و میهن خویش را دارای احترامی می‌شمرد، به فرمان آسمان دست طبیعت و زمان در ازای صد سال پیر روشن‌ضمیری پروده بود که گفتار و رفتارش همه پند است.

ساختمان وجودش مردانه و زیبا، متناسب و بلندترین قامت طهران بود. موی سپیده، صورت گل‌گون، برق عینک و تمیزی چهره رونقی به قیافه‌ می‌داد که با معنی روحانی‌اش درهم شده دیدارش روان‌بخش و راحت‌رسان بود. دمی دیدار و گفتارش هزاران پند و مرهم به گوش و دل خسته‌ی شنوایان نثار می‌داشت.

بیست سال باب تربیت برهم‌میهنان خود و بنی‌آدم گشوده بود، محفلش در این دوره بیش‌تر به محافل سقراط و ارسطو مانند بود، در آداب تربیت و گسترش اخلاق روش مخصوصی داشت، از ملاقاتش ادب و احترام ناخواسته در انسان تولید می‌شد، در گذرگاهش کوی و برزن رونقی نداشت.

کوچک و بزرگ، مرد و زن متوجهش بودند، فقرا دعایش می‌کردند، پاکان می‌پرستیدندش. بزرگان رقابت داشتند و ناپاکان حسود بودند!

هنگامی که میهن ما سرافکنده و بی‌چاره بود و دیگران ناچیزش شمرده به حقارت بدو می‌نگریستند نمایندگان خارجه در ملاقات این بزرگ و دیدار هنرش سر تعظیم فرود آورده با قرار بزرگی و شخصیتش احترام می‌نمودند.

خاطر دارم هنگامی که قرارداد (قرارداد وثوق‌الدوله و انگلستان [۱۹۱۹]) روحِ ‌آسایش و پای‌داریِ ملک را لرزان می‌داشت نمایندگان آمریکا که برای مطالعه به ایران آمده بودند به محفل استاد گذر کردند، از دیدارش در شگفتی خرسند و روشن شده، جاکسن یکی از آن‌ها در گفته‌ی خود به صراحت و محکمی ادعا کرد که «تا ایران کمال‌الملک و فردوسی دارد از عبودیت و تحقیر برکنار است!» [پایان نقل‌قول وزیری]

 

منبع: منبع: اطلاعات ماهانه، شماره‌ی ۵ (۲۹)، مرداد ۱۳۲۹، صص ۴۳-۴۵.

نظرات بینندگان