سرویس تاریخ «انتخاب»؛ در یکی از روزهای مردادماه ۱۳۳۷ دو جوان به جان هم افتاده کتککاری مفصلی کردند و به وسیلهی پاسبان به کلانتری ۹ تهران جلب شدند. در آن روزها کلانتریها عموما و کلانتری ۹ به ویژه پروندهی نزاع و کتککاری زیاد داشتند و طرفین دعوی پس از بازجویی یا در کلانتری رضایت داده دنبال کار خود میرفتند و یا برای رسیدگی به دادسرا اعزام میشدند. این دو جوان نیز که سر و روی همدیگر را خونین کرده بودند طبق معمول در اتاق افسرنگهبان در انتظار رسیدگی نشستند و هنگامی که نوبت بازجوییشان رسید در مقابل پرسشهایی که نگهبان کلانتری از آنها میکرد سکوت مطلق کردند، سکوت هر دو طرف دعوی برای نگهبان کلانتری تعجبآور بود، معمولا برای تشکیل پرونده و تکمیل اوراق بازجویی، کلانتری نام و مشخصات و علل نزاع را از طرفین میپرسد و تا به این پرسشها پاسخ داده نشود، پرونده تشکیل نمیشود.
حالا افسرنگهبان کلانتری با مشکل عجیبی روبهرو شده بود، دو نفر به قصد کشت یکدیگر را زده بودند ولی در برابر پرسشهای ضابط دادگستری که از نام و مشخصاتشان میپرسید مطلقا دم برنمیآوردند. افسرنگهبان طبق معمول مسلسلوار میپرسید: «اسم؟»، «اسم پدر؟»، «محل تولد؟»، «محل سکونت؟» ولی در پاسخ تمام این پرسشها طرفین دعوا با قیافههای خونآلود زُلزُل به او نگاه میکردند و هیچ نمیگفتند.
این وضع توجه کلیهی کارکنان کلانتری و حتی سایر متهمانی را که در اطاق افسرنگهبان در نوبت بازجویی نشسته بودند، جلب کرد. درست در همین لحظه که همهی حاضران در کلانتری هاج و واج این دو جوان را تماشا میکردند، یکهو درِ اتاق نگهبان کلانتری باز شد و جوانی بلندبالا با هیکلی پهلوانی در حالی که گره به ابرو انداخته بود وارد شد و در میان دیدگان بهتزدهی حضار یکراست به طرف دو جوان رفت... به محض آنکه طرفین دعوی چشمشان به جوان تازهوارد افتاد دست و پای خود را جمع کرده به حال احترام ایستادند. تازهوارد پس از آنکه با نگاه حرفهای خود را به آن دو حالی کرد، از اتاق خارج شد، هنوز پایش را بیرون نگذاشته بود که دو جوان یکدیگر را در آغوش گرفته بوسیدند و به حال گریه افتادند. تازهوارد که انگار قبلا منتظر چنین صحنهای بود و در حیاط کلانتری از پشت شیشهها صحنهای را که خودش ساخته بود تماشا میکرد پس از چند لحظه دست دو جوان را گرفت و از کلانتری بیرون رفت.
پس از خروج آنان، پاسبانان قدیمی کلانتری که تازهوارد را میشناختند به افسرنگهبان کلانتری حالی کردند که او رئیس «اتحادیهی لالهای تهران» است و تمام لالها احترام آمیخته به تعصبی برایش قائلاند و دستوراتش را بدون چون و چرا اجرا میکنند.
همین ماجرا باعث شد که خبرنگار اطلاعات هفتگی برای سردرآوردن از این اتحادیه به سراغ پاتوق او برود، قهوهخانهای به نام «کافه برادران» در خیابان درختی تهران. باقی ماجرا را از زبان خود او بخوانید (به نقل از اطلاعات هفتگی، شمارهی ۸۸۱، هفدهم مرداد ۱۳۳۷):
در کمرکش خیابان درختی و کهنسال «بابهمایون» قهوهخانهای قرار دارد به نام «کافه برادران»، این کافه محل اجتماع لالها یا بهتر بگوییم «برادران بیزبان» ماست. همهشب بیش از سی نفر از لالهای تهران در این قهوهخانه اجتماع میکنند و میان همهمهی خفه و گنگی با هم راز میگویند و همدیگر را از مشکلات یکدیگر آگاه میکنند و چنانچه یکی برادران بیکار شود بلافاصله برایش کار درست میکنند.
رئیس اتحادیه
در این قهوهخانه شبها پهلوان لالی که وارد کلانتری شد و حسین آقا نام دارد در صدر جلسه مینشیند و اجتماع لالها را اداره میکند.
مامور اطلاعات
در مقابل در قهوهخانه بلیطفروش لالی نشسته است که ضمن بلیطفروشی «دفتر اطلاعات لالها» را اداره میکند و لالها پیغامهای خود را به وسیلهی او به یکدیگر میرسانند.
سکوت مطلق
شبهنگام در ساعاتی که برادران لال در قهوهخانه اجتماع میکنند، قهوهخانه قیافهی مرموز و رعبآوری به خود میگیرد، تو گویی عدهای در این محل اجتماع کرده و «توطئهی سکوت» کردهاند.
معمولا در این لحظات حسین آقا در صدر جلسه نشسته و تمام لالها به او نگاه میکنن. سپس مثل سربازی که از حالت خبردار درآمده باشد به یک اشارهی او آزاد میشوند و بین لالها جنب و جوشی پدید میآید و نگاههای رازگو رد و بدل میشود آن وقت یک همهمهی خفیف و نامفهومی بین لالها میپیچد و دوباره سکوت همان سکوت جانفرسا حکمفرما میشود.
همه لال
به استثنای صاحب قهوهخانه که زبان دارد، تمام ساکنین قهوهانه حتی دو شاگرد او لال میباشند و اشخاص زباندار کمتر به این کافه سر میکشند.
امتناع دستهجمعی
هنگامی که عکاس ما میخواست از لالها عکس بگیرد، مثل اینکه از این کار وحشت داشته باشند همگی به سختی امتناع کردند، در این موقع حسین آقا با قیافهی مصمم مداخله کرد و به آنها حالی نمود که این کار برای آنها ضرری ندارد.
ضمنا در میان لالها پیرمرد جهاندیدهای وجود دارد که سمت مغز متفکر و مشاور رئیس اتحادیه را دارد. رئیس اتحادیه نیز پس از مشورت نظری با همین پیرمرد اجازهی عکسبرداری داد.
مشخصات رئیس
حسین آقا، این مرد نیرومندی که ریاست اتحادیهی لالها را به عهده دارد همهشب بدون استثنا به کافه سر میزند، مدتی با برادران همزبان خود به سر میبرد، جلسهی اتحادیه را اداره میکند و به کارهای آنان رسیدگی مینماید و چون بیلیاردباز ماهری است بقیهی اوقات خود را در خیابان اسلامبول به بازی بیلیارد میگذراند.
ازدواج
رئیس اتحادیه کوشش دارد برادران لال حتما همسر زباندار داشته باشند. وی معتقد است که فرزند یک مرد لال یا یک زن و مرد لال حتما لال نخواهد شد، مگر آنکه زن و مرد هر دو لال باشند و نتوانند با یکدیگر صحبت کنند و در نتیجه بچه لال بار بیاید.
حسین آقا معتقد است که اگر با بچهای از ابتدا صحبت نکنند لال خواهد شد.