پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
سرویس تاریخ «انتخاب»؛ صبح یک ساعت به دسته مانده از خواب برخاستم. رفتم حمام رخت پوشیده. سوار اسب ترکمانی امیرحسینخانی شدم راندیم. پاکتی در جواب دستخط ما از ایلخانی رسیده بود. به امینالملک نوشته بود: «آدم میرعلینقیخان [را] گرفتم.» بسیار بسیار ذوق گردم. با امینالدوله، اعتمادالسلطنه و غیره صحبتکنان رفتم.
امروز راه کالسکه خوب نیست، با اسب راندیم. همهجا کنار رودخانهی عینالطیف را گرفته رفتم. از کوچهباغها و زیر درخت. رودخانه همهجا از توی کوچهباغ میآمد. الی یک فرسنگ همهجا با باغ و درخت راندیم. بعد از آن درخت تمام شد. یک میدان هم که راندیم، دره[ای] طرف دست چپ پیدا شد که رودخانه از آنجا میآمد. ما از درهی دیگر رفتیم رو به مغرب. رودخانه دیگر پیدا نشد. همهجا از توی دره میرفتیم. طرفین دره کوههای بلند سخت بود، دره هم تنگ بود. خیلی شبیه بود به راه توچال/ جاجرود. یک فرسنگ هم اینطور رفته، قدری سربالا شدیم. یعنی کُتل بلندی بود. من در کالسکه بودم. زیر کتل سوار اسب شدم. عرادهها، کالسکههای خالی و غیره راه را گرفته بود. راندم رفتم بالا. پست و بلند زیاد امروز در راه بود. حرم هم کلا سواره میآمدند. از کتل به آن طرف قدری مابین کوهها وسعت به هم رساند. طرفین کوه کلا جنگل است، از درخت سروکوهی. اما سروهای طرف دست چپ به مدنظر درآورده، راندیم بالای کوه. اسب خوب میرفت.
روباهی از جلو درآمد. خیلی به فال میمون گرفتیم. زیر سایهی سرو بزرگی در روی تختهسنگی به ناهار افتادیم. چشمانداز خوبی به جعده داشت. ناهارگاه حرم را هم در صحرا زیر ما زده بودند. قدری دوربین انداختم. ادیبالملک، محمدعلیخان، یحییخان و غیره بودند. پسر ادیب بچه قُمریِ زنده گرفته بود.
بعد از ناهار هم خیلی نشسته دوربین انداختم، تا دستهی آخری حرم هم آمد [و] رفتند آفتابگردان. آن وقت برخاسته. همهجا از سرهی کوه راهی بود کورهراه. از میان جنگل اَورس گرفته، رفتیم برای منزل. سرازیر زیاد بود، اذیت کرد. هوا هم قدری گرم بود.
در این کوهها ایلات شادلو هستند، ییلاق میکنند. بالاخره سرازیر شدیم به ده و قلعهی کوچکی. اسمش یِتلّی بود. اردو پیدا بود. از این کوه که سرازیر میشوند جلگه است که طَوَر و شوقان و چهاربید و غیره در این جلگه است، اما اطرافش کوه است. منزل و اردو در چهاربید است. طَوَر هم نزدیک است.
راه امروز چهار فرسنگ سنگین بود. به منزل نرسیده، چاپاری از استرآباد رسیده بود. پاکت ملکآرا را از شهابالملک گرفته در منزل خواندم. منزل بد جایی است. گرم، اما نسیم و باد داشت. زمین خشک، آب بسیار گلآلود کم. قدری خوابیدم اما کم. به حسب معمول قرق شد. تورانآغا میگفتند تکسّری دارد. طولوزون را حاجی سرور از بیرون برد تو. متصل با صدای نازکش داد میزد، قرق میکرد، کسی به حرفش گوش نمیکرد. تاجگل هم ناخوش است.
شب بعد از شام قرق شد، پیشخدمتها و حکیم آمدند. حکیم روزنامهی بیمزه[ای] خواند، یحییخان ترجمه کرد. مظفرالدوله امروز از مشهد در آن منزل رسید. شب را خوابیده، تاجالدوله بله شد.
منبع: روزنامه خاطرات ناصرالدینشاه، از ربیعالاول ۱۲۸۳ تا جمادیالثانی ۱۲۸۴ به انضمام سفرنامه اول خراسان، تصحیح: مجید عبدامین، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ دوم، صص ۳۰۳ و ۳۰۴.