arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۶۳۳۶۹۲
تاریخ انتشار: ۱۰ : ۰۰ - ۳۰ مرداد ۱۴۰۰

سفرنامه‌ی ناصرالدین‌شاه به خراسان، سه‌شنبه ۲۹ مرداد ۱۲۴۶؛ زن آقجه‌ملّا به حیدرقلی‌خان داده شد که بفروشد قلعه‌ی رباط‌عشق را بسازد!

حسینعلی‌خان شیخ از استرآباد آمده بود، به حضور آمد. میرزا علی‌نقی‌خان دو اسب [و] چند بچه قوش آورده بود، به حضور آوردند. زن آقجه‌ملّا با دو زن معتبر یموت که در توده گم شده بودند، گفته بودم بگیرند، گرفته بودند. به حیدرقلی‌خان داده شد که بفروشد، قلعه‌ی رباط‌عشق را بسازد. اسمش را هم قلعه‌ی آقجه‌ملّا بگذارد. سه هزار تومان می‌خرند.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

سرویس تاریخ «انتخاب»؛ امروز باید رفت کلاته خیج بسطام. چهار فرسنگ راه است. صبح برخاسته رفتم حمام. مه زیاد بود، چادرها [و] زمین همه تَر بود. کمرم درد می‌کرد. رطوبت غریبی داشت. از حمام درآمده، رخت پوشیده. حرم رفتند، ما ایستادیم. امین‌الدوله، حیدرقلی‌خان، عین‌الملک، دبیرالملک، اعتمادالسلطنه و غیره آمدند حضور. صحبت شد.

حسینعلی‌خان شیخ از استرآباد آمده بود، به حضور آمد. میرزا علی‌نقی‌خان دو اسب [و] چند بچه قوش آورده بود، به حضور آوردند. زن آقجه‌ملّا با دو زن معتبر یموت که در توده گم شده بودند، گفته بودم بگیرند، گرفته بودند. به حیدرقلی‌خان داده شد که بفروشد، قلعه‌ی رباط‌عشق را بسازد. اسمش را هم قلعه‌ی آقجه‌ملّا بگذارد. سه هزار تومان می‌خرند.

بعد سوار شده راندیم. از گردنه که دیروز پایین آمدیم بالا رفتیم. مه زیاد بود، چشم جایی را نمی‌دید. عرّاده‌ها و کالسکه‌ها در راه دیگر زیر گدوک ایستاده بودند. بسیار بسیار صعب بود آوردن کالسکه‌ها. سرباز و غیره ایستاده، همت کردند.

امین‌الدوله [و] آجودان‌باشی هم مانده بودند. الی یک ساعت از شب رفته عرّاده و کالسکه‌ها را به منزل رساندند. خلاصه از گردنه بالا رفته، قدری ایستادم حرم برود. مه قدری وا شد. خوش‌ییلاق ملاحظه شد.

هیأت ارضی خوشش‌ییلاق: محوطه‌ای است جلگه و صحرا مانند، اما پست و بلند و درّه‌های کوچک زیاد دارد. علف [و] چمن کم است. بوته و غیره دارد. علف و گل در بهار گویا خیلی باشد، حالا کم بود. دور تا دور کوه است. می‌گفتند کوهی هست، از بالای آن صحرای ترکمان پیدا است. اما مه بود، معلوم نشد. محوطه‌ی جلگه‌اش طولا و عرضا یک فرسنگ چیزی بالا و کمتر است. برای اردو و شکار و هوا و سیر و گشت خوب جایی است. به شرطی که مه نباشد، مه باشد جهنم است.

خلاصه از گردنه‌ی زردآلوفروش پایین آمدیم. صحرایی بود، درخت اَورس داشت. گرسنه بودیم. پیاده شده ناهار خوردم. روزنامه‌ی دیروز را نوشتم. بسیار بسیار بسیار سرد شد. بعد از ناهار کالسکه‌ی ما حاضر بود. سوار کالسکه شده. همه‌جا از درّه که طرفین راه کوه است، عرض درّه هم کم است راندیم. راه کالسکه بد نبود.

در درّه چشمه پیدا شد. کم‌کم زیاد شد، آبش دو سنگ بود. می‌رود به کلاته خیج. رو به جنوب رانده، بعد از طی دو فرسنگ به جلگه‌ی کلاته خیج رسیدیم. باغات کلاته خیج و اردو پیدا شد. پنج به غروب مانده وارد منزل شدم. قدری میوه خورده. یکی از ترکمان‌های محبوس را که صوفی از طایفه‌ی قوجوق بود، محقق کَت‌بسته آورد. بعضی سوالات کردم. عجب نرّه‌خری بود. ریش‌سفید بود اما هم‌چه گردن‌کلفت، قوی [و] پُرزور تا به حال ندیده بودم. اگر دستش باز بود، بیست نفر را می‌زد. بعد رفتم حمام سرتن‌شوری. این ترکمان را با دوازده نفر دیگر مرد که بودند همه را کشتند. عصری حیدرقلی‌خان، کلجه‌ی خلعت پوشیده، با نشان الماس برلیانِ امیرتومانی که التفات شده بود به حضور آمده، مرخص شد. فردا می‌رود از راه مغز و کیلان [و] کبابه‌ها به بوجنورد.

شب بعد از شام مردانه شد. امین‌الملک و غیره آمدند. کاغذ و غیره خواندم. احکام مهر کرده. بعد خوابیدم. هوای خوبی داشت. یوشی بله شد.

تیمورمیرزا می‌گفت امروز در کوه‌های دست راست ارقالی زیادی دیدم.

 

منبع: روزنامه خاطرات ناصرالدین‌شاه، از ربیع‌الاول ۱۲۸۳ تا جمادی‌الثانی ۱۲۸۴ به انضمام سفرنامه اول خراسان، تصحیح: مجید عبدامین، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ دوم، صص ۳۲۴-۳۲۶.

نظرات بینندگان