arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۶۳۵۶۰۳
تاریخ انتشار: ۰۸ : ۰۰ - ۱۱ شهريور ۱۴۰۰

سفرنامه‌ی ناصرالدین‌شاه، یک‌شنبه ۱۰ شهریور ۱۲۴۶؛ امروز باید رفت به سرخه‌ده چهاردانگه‌ی هزارجریب

امروز باید رفت به سرخه‌ده چهاردانگه‌ی هزارجریب، تیول اولاد نشاطی‌خان، شاعر معروف قدیم است... سرخه‌ده طرف دست راست روی تپه، بغله‌ی کوه است... هواهای این‌جاها بسیار بسیار ییلاق است. پهلوی سرخه‌ده – یعنی به فاصله‌ی هم – دو ده دیگر هست: برد [و] اَکَر. مال ابن عباس مرحوم است. پسرش این‌جاست.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

سرویس تاریخ «انتخاب»؛ امروز باید رفت به سرخه‌ده چهاردانگه‌ی هزارجریب، تیول اولاد نشاطی‌خان، شاعر معروف قدیم است، و سه فرسنگ راه است. صبح از خواب برخاسته، رفتم حمام. بعد رخت پوشیده – نعش خرس کوچکه همان‌جا [که] افتاده بود ماند – سوار اسب رخش شده. مجتهد دامغان آمده بود. سوار قاطری بود. اعتمادالسلطنه آورد، قدری صحبت شد. اسب من بازی می‌کرد، پیاده شده عوض کردم راندیم.

هیأت ارضی: طرفین راه کوه‌های سخت بلند است. عرض جلگه یک میدان اسب بیش‌تر کمتر [است]. با امین‌الدوله و غیره صحبت شد. دو فرسنگ راه که رفتیم، تنگه شد. کوه‌ها به هم نزدیک شد. باز زود واشدی شد، مثل هیأت ارضی اولی.

ناهار را در صحرای اول، طرف دست چپ خوردیم. پیش‌خدمت‌ها و غیره بودند. حرم آمد گذشت، با دوربین دیدم.

قبل از ناهار، از طرف کوه دست چپ، یک دسته ارقالی پُرزور آمد از جعده بگذَرَد، دواندیم جلویش را بگیریم، دسته‌‌ای سواری از جلوی یدک‌ها دوانده، قاطی میان ارقالی‌ها شده، تفنگ هم نینداختند. ارقالی‌ها باز برگشتند رفتند طرف دست چپ. بعد معلوم شد محقق بود [که] شکارها را گریزاند.

خلاصه بعد از ناهار، از همان تنگه که بالا نوشتم گذشته. حرم طرف دست چپ به ناهار افتاده بودند. رفتم آن‌جا قدری ایستادم. اسب رخش را سوار بودم. انیس‌الدوله نبود. بعد از آن قدری رانده. حبیب‌الله‌خان تنکابونی با صد نفر سواره آمد، چون مامور استرآباد است. خودش با فوج در سرخه‌ده بودند. دیشب را با او قدری صحبت شد. اردو پیدا شد. سرخه‌ده طرف دست راست روی تپه، بغله‌ی کوه است. اردوی حبیب‌الله‌خان نزدیک بود. آن‌جا راند، فوجش را دیدم. بعد رفتم منزل.

امروز هم زیاد خسته بودم از سواری دیروز. قدری دراز کشیدم. چادر را نزدیک اسطخر [استخر] خوبی زده‌اند. سر قنات از اندرون درمی‌آید. این‌جا اسطخر است. خیلی باصفا بود.

محمدجعفربیک تفنگ‌دار که از نردین [به] طهران رفته بود، این‌جا آمد. نوشته‌جات زیاد آورده بود. کشتی بادی کوچک را باد کرده به اسطخر انداختند. زنانه شد، نشسیتم توی کشتی قدری راندم.

امروز عایشه از اسب زمین خورده بود، سرش شکسته بود. اسبش را عوض کردیم. هواهای این‌جاها بسیار بسیار ییلاق است. پهلوی سرخه‌ده – یعنی به فاصله‌ی هم – دو ده دیگر هست: برد [و] اَکَر. مال ابن عباس مرحوم است. پسرش این‌جاست.

شب بعد از شام قرق شد. یحیی‌خان آمد قدری روزنامه خواند. حاجی میرزا علی و غیره بودند. بعد خوابیدیم. شیرازی کوچکه بله شد.

 

منبع: روزنامه خاطرات ناصرالدین‌شاه، از ربیع‌الاول ۱۲۸۳ تا جمادی‌الثانی ۱۲۸۴ به انضمام سفرنامه اول خراسان، تصحیح: مجید عبدامین، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، صص ۳۴۴ و ۳۴۵.

نظرات بینندگان