پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : درباره اکران فیلم سینمایی «قلادههای طلا» ابوالقاسم
طالبی آنقدر مصاحبه کرد و در نشستهای مختلف حضور یافت که تصور اینکه
هنوز ناگفتههایی درباره این فیلم سینمایی داشته باشد اندکی دور از ذهن
بهنظر ميرسيد. با این همه، زمانی که برای انجام این گفتوگو به دفتر
فیلمسازیاش رفتیم با انرژی مقابل ما نشست و تا
توانست از ناگفتهها گفت، ناگفتههایی که در مواردی ما را مجبور به
خاموش کردن دستگاه ضبط صدا کرد! حرفهای ابوالقاسم طالبی غالبا نه بهدلیل
زمان طرح بلكه بهواسطه کیفیت طرح، رنگ و بویی تازه پیدا میکنند؛ در این
گفتوگو هم از این
جنس حرفهای تازه کم نیست. متن گفتگو با کارگردان قلاده های طلا
را در زیر می خوانید:
در روزهای منتهی
به سیامین جشنواره فیلم فجر در تماسی که با شما داشتم صراحتا اعلام کردید
پرونده فیلم بسته و توقیف شده است. امروز در حالی با هم صحبت میکنیم که
فیلم شما بدون کوچکترین اصلاحی و در بهترین زمان اکران یعنی عید نوروز روی
پرده سینماها رفته و اتفاقا فروش میلیاردی هم داشته است. در این فاصله
تقریبا سه ماهه نه فیلم تغییر کرد، نه باورها و اظهارات شما. در این بین
چرا باید شاهد چنین سرانجام دوگانهای برای یک اثر باشیم؟ تحلیل شما از این
وضعیت چیست؟
اصلیترین نکته این است که شرایط فرهنگی
کشور ما بهدلیل ولنگاری برخی رسانهها به تعبیر حضرت رهبری، خوفی در دل
مدیران ما انداخته که تصمیمگیری را برایشان سخت کرده است و برای هر تصمیم
باید به دهها نفر پاسخگو باشند، دائم تکذیب کنند و جواب بدهند...
این دهها نفر که الزاما بالاسریها نیستند؟ بسیاری از این خوف، از ناحیه رسانههاست.
بله.
بعضی از رسانهها با خبرها و تحلیلهای دروغ چنین فضایی را دامن
میزنند. مثلا اخیرا همین آقای نوریزاد در یادداشتی با خودش مصاحبه کرد و
نوشت، من 10 سال پیش همراه با ابوالقاسم طالبی در جشنوارهای در ارومیه
داور بودیم و در آنجا طالبی قصهای برای من تعریف کرد و گفت: «وزارت
اطلاعات از من خواسته این قصه را فیلم کنم اما من قبول نکردهام.» بعد هم
با استناد به همین مطلب نوشته حدس میزنم طالبی با اطلاعات در ارتباط بوده
است. جدای از اینکه اساسا باید ببینیم آیا اصل مسأله صحت داشته است یا
خیر، میبینیم که شب همان روز بیبیسی با استناد به همین یادداشت خبر
میزند که طالبی در زمان قتل بختیار از این قتل اطلاع داشته است.
بعد از
آن شبکه «منوتو» اعلام میکند اصلا او در قتل بختیار دست داشته است! بعدتر
آقای سازگار میگوید اصلا طالبی یکی از افرادی است که بختیار را کشته است!
الان شما کمی لبخند میزنید به اینروند اما مطمئنا دستگاههای اطلاعاتی
غرب با این تحلیلها از خنده رودهبر شدهاند چراکه تا جزئیترین بخشهای
داستان قتل بختیار برای آنها روشن است و هیچ ابهامی درباره آن پرونده
ندارند. بعد هم میبینند رسانههایی که اتفاقا از خودشان هم پول میگیرند،
میآیند از یک سینماگر که در زمان کشته شدن بختیار حتی یک سفر خارجي هم
نداشته و سن و سالش به این حرفها نمیخورد، بهعنوان شریک قتل اسم
میبرند!
این مصداق ولنگاری رسانهای است چراکه حتی آن فلکزده بیچاره
(نوریزاد) که امروز شرایط عادی ندارد هم در یادداشتش نوشته «من حدس
میزنم»، بعد این حدس را تبدیل به یک جریان خبری میکنند. این قبیل
ولنگاریها باعث شده است آدمها نتوانند ثبات تصمیمگیری داشته باشند و
روی حرفشان بایستند. این یکی از عوامل مؤثر در آن فضای مورد اشاره شماست.
نکته دوم این است که اساسا سینما و برخورد با مقوله سینما نیاز به
سیاستگذاریهای از پیش تعیین شده دارد که البته با یک تعادل و بالانس
باید صورت بگیرد نه بهصورت خشک و غیرقابل انعطاف که در مورد فیلم ما این
انعطاف و بالانس وجود داشت.
نکته سوم هم این است که ارگانهای خارج از
محدوده سینما هر کدام تحلیلهایی نسبت به آثار سینمایی دارند که بر اساس
همین تحلیلها اقدام به تصمیمگیری میکنند. مانند همین فیلم ما که خارج
از ارگان اصلی مرتبط یعنی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی با مشکلاتی مواجه شد.
دو نفر از کارشناسان وزارت اطلاعات در مقطعی احساس کردند که این فیلم مضر
است و همین تحلیل را به سطوح بالاتر انتقال دادند. این هم در حالی است که
در سطوح مختلف امکان تماشای فیلم وجود نداشت و براساس اعتماد به همین
کارشناسان، با پیش فرض با فیلم مواجه شدند. بهواسطه همین مسأله، در اکران
جشنواره شاهد آن حاشیهها بودیم. اما بعدها که وزیر و معاونان فیلم را
دیدند، متوجه شدند داستان به این غلظتی که این دو کارشناس تعریف کردهاند
نیست. البته شاید هنوز هم بعضی افراد از فیلم دلخور باشند.
نقش وزیر ارشاد در این میان چه بود؟
ایشان
واقعا از فیلم حمایت کرد. یعنی از همان ابتدا میدانست که طالبی آدمی نیست
که بخواهد فیلمی علیه نظام بسازد. یکبار هم در حین فیلمبرداری، پشت صحنه
کار حاضر شد و نصیحت کرد که مواظب باش! بعد هم که فیلم آماده شد، در یک
استودیوي کوچک همراه با معاون سینمایی، مسعود فراستی، فریدون جیرانی، برخی
خبرنگاران، چند منتقد و نمایندگان وزارت اطلاعات نسخه پرده به پرده فیلم را
دیدند. همه تقریبا از کار راضی بودند غیر از دو نماینده اطلاعات که یکی از
آنها پرده آخر را ندید...
شنیدهام ایشان به حالت قهر آن اکران خصوصی را ترک کردند؟
بله
یکی از نمایندههای وزارت به حالت قهر رفت اما یکی دیگر ماند. بعد از این
اتفاقات، فیلم برای وزیر اطلاعات هم به نمایش درآمد که ایشان هم بهدلیل
مشغله کاری نتوانسته بود فیلم را تا پایان ببیند. چون فیلم کامل دیده نشده
بود و فضای جاسوسی هم داشت و اگر تا پایان آن را نمیدیدی با ابهاماتی
مواجه میشدی، ایشان هم نسبت به فیلم احساس منفی پیدا کرد. البته ایشان یکی
از بهترین برخوردها را با فیلم داشت و فکر میکنم اگر کمی احساساتی
برخورد میکرد شاید بنده امروز از پشت پنجره میلهای با شما مصاحبه
میکردم! (میخندد)
این تحولات، تا پیش از صدور مجوز اکران بود ؟
صدور
مجوز اکران که در اختیار وزارت ارشاد است و وزیر ارشاد هم در همان اکران
خصوصی اعلام کرد بهنظر من فیلم هیچ مشکلی برای اکران ندارد. از طرف دیگر
ایشان در هیأت دولت روابط حسنهای با جناب مصلحی دارد و در نتيجه آقاي
مصلحي هم به وزیر ارشاد اعتماد کرد و فیلم اکران شد.
از
منظر رسانهای در بازه ساخت «قلادههای طلا» انتظار میرفت حاشیههایی که
در بازه اکران فیلم شکل خواهد گرفت، متفاوت از حاشیههایی باشد که در
عالم واقع مشاهده كرديم. شما هم با چنین تناقضی در بازه ساخت و اکران مواجه
بودید؟
بنده از ابتدا انتظار داشتم آدمهای بدخیم در
برابر این فیلم مقاومت نشان دهند. اتفاقی که واقعا رخ داد؛ مثلا عدهای
میگفتند چرا بسیج را در یک ساختمان حبس کردی تا نیروی انتظامی نجاتش بدهد!
؟ در مقابل عدهای دیگر از نیروی انتظامی میگفتند این چه تصویری بود از
ما ارائه کردی؛ همه فیلم فقط سوار موتور بودیم و آخر هم که جاسوس از آب
درآمدیم! برخی اطلاعاتیها هم که گفتند چرا ما را جاسوس نشان دادی! ؟ همین
دوگانگی در سبزها هم بود. عدهای از آنها که خوشخیم بودند، برخودي
منطقی با فیلم داشتند. شما دقت داشته باشید که اکثر قريب به اتفاق این
بچههای سبز واقعا برانداز نبوده و نیستند؛ غالب آنها اینگونه بودند.
چراکه میدانند جایگزین کردن يك حكومت به جاي حکومت فعلی نه به این راحتی
است و نه بهنفع آنان است. عدهای از این گروه صرفا میگویند ما با شیوه
اداره دولت و شاید سیستم قضا مشکل داریم؛ بحث اینها از بحث براندازها
جداست.
ما وقتی راهپیمایی 25 خرداد را در فیلم نشان دادیم و دیالوگی
گذاشتیم مبنیبر اینکه اینها کسانی بودند که نسبت به کشورشان غیرت
داشتند ، این باج دادن نبود؛ بلكه واقعا عقیدهام همين است. کسی که برای
کشورش به خیابان میآید با کسی که در خانه مینشیند متفاوت است. در جریان
25 خرداد هم شاید تعدادی آدم به خیابان آمدند اما جریان غالب به دنبال
براندازی نبود، برای همین نه شعاری دادند و نه سنگی بهسمت کسی پرتاب
کردند. حرفشان این بود که ما فکر میکنیم تقلب شده و نظام باید ما را به
این اطمینان برساند که اینگونه نبوده است. به همین دلیل هم بعد از
صحبتهای حضرت رهبری در روز 29 خرداد ریزش شدیدی داشتند. این بخش از جریان
سبز برخوردی منطقی با فیلم داشتند و همینطور که گفتم از هر دو سو
خوشخیمها یا بهعبارت بهتر افراد دارای سعه صدر و منطقی مشکلی با فیلم
نداشتند.
خیلی صریح میخواهم بدانم مواجهه بدنه سینما با فیلم «قلادههای طلا» چه در مرحله ساخت و چه در مرحله اکران چگونه بود؟
ببینید
بخشی از افراد فعال در سینمای ایران دیدگاههای فاشیستی دارند. به این
معنا که میگویند غیر از ما و اندیشه ما نه کسی حق اظهارنظر دارد و نه کسی
حق دارد چنین نظری داشته باشد! این گروه میتوانستند گاردهای آهنينشان را
تحریک کنند تا به شکل منسجم اما متفاوت عمل کنند؛ عدهای از آنها ترجیح
دادند راه بیافتند و جایی را به آتش بکشند، عدهای دیگر کتک میزنند، برخی
دیگر رنگ روی ماشینها میپاشند، عدهای پوستر پاره میکنند، در مرحلهای
با تلفن و ایمیل تهدید میکنند، در فیسبوک جریان تهدید و تحریم به راه
میاندازند و جریان رسانهای که اطاق جنگ آنهاست در بیبیسی، منوتو و
VOA به توجیه و تشجیع آنها میپردازند و کار آنها را نوعی مبارزه فرهنگی
آزادیخواهانه عليه حکومت در سینمای ایران مینامند.
در مورد فیلم ما هم
اتفاقاتی از این دست رخ داد. بازیگر فیلم را تهدید و با موتور ماشینش را
تعقیب کردند و شیشههای آن را شکستند، روی ماشینش اسپری رنگ پاشیدند، برای
مادر یکی از بازیگران وقتی برای خرید به میدان ترهبار رفته بود ایجاد
مزاحمت کردند و... طبیعتا اینها فاشیست هستند و عمده پایگاهشان هم تا
پیش از این در خانه سینما بود. منظورم از خانه سینما هم لزوما مدیرعامل و
هیأت مدیره نیست. اما در همان تشکیلات کانونهایی وجود داشتند که از
آدمهای شرور برای هدایت این قبیل برنامهها حمایت میکردند. نمیخواهم
با این حرفها شر مجدد علیه خانه سینما به پا کنم اما اگر روزی لازم شد
پای کار بیاییم فقط کافیست از طریق اداره مخابرات خط تلفن آنجا بررسی شود
تا ببینیم با چه کسانی تماس میگرفتند و چه افرادی را تهدید ميکردند.
اینها همه قابل اثبات است.
از همین کانون، حملات علیه «قلادههای طلا»
آغاز شد. اول گفتند فیلم درباره ندا آقاسلطان است، بعد گفتند هجو میرحسین
موسوی است، بعد گفتند یک کمدی درباره آقای کروبی است و... هر حدسی هم که
زدند غلط از آب درآمد. تا رسید به اکران فیلم در جشنواره که بخشی از عقلای
این طیف به تماشای فیلم نشستند. البته باز هم شیطنتهایی در همان اکران
وجود داشت اما تبدیل به جریان نشد و در نهایت با دست زدن برای عوامل در
انتهاي فیلم ابراز رضایت کردند.
منظورتان اکران فیلم در برج میلاد است که با چراغ روشن صورت گرفت؟
بله
اتفاقا به درخواست خودم هم چراغها را نیمه روشن گذاشتند. میخواستم
بدانم چهکسی میخواهد شلوغ کند. شنیده بودم از سینماییها هستند اما
نزدیک 25 سال است با منتقدان سینما رفیق و همکار هستم. بزرگانشان را
میشناسم و کوچکترهایشان هم مرا میشناسند. پس نمیشد گفت سینماییها
فیلم را هو میکنند. آنها اهل نقد هستند. هو کردن مال چاله میدان است نه
کاخ جشنواره، آن هم سالن فرهیختگان فرهنگ و هنر و سینمای ایران.
البته اساسا سینماییها آن شب از سالن اصلی میلاد سهم چندانی نداشتند!
واقعا هم همینطور بود. صادقانه بگویم ما هم دوستانمان را خبر کرده بودیم!
یعنی لشگرکشی کرده بودید! ؟
بالأخره
گفتیم اگر قرار است درگیری شود که ما نباید فقط کتک بخوریم! البته بیشتر
افرادی که آورده بودیم از اصحاب قلم و مطبوعات بودند که کارت نداشتند و یا
سینمایینویس نبودند. مثلا سیاسی یا مقالهنویس بودند...
پس برای جدال قلمی آمده بودید!
(میخندد)
هم قلمی، هم هر طور دیگری که فاشیستها پیش میآوردند! اما جالب اینکه
وقتی آنها رسیدند جمعیت درون سالن که از سانس قبل نشسته بودند اصلا بیرون
نیامدند که ما این دوستان را وارد سالن کنیم! برخی از اینها با زن و بچه
هم آمده بودند. بنابراین تصمیم گرفتیم آنها را در یکی از سالنهای کوچک
طبقات پایین مستقر کنیم؛ یعنی طرفداران آقای خزاعی موقع اکران اصلا در
سالن اصلی نبودند و ارتباطشان با سالن اصلی جشنواره قطع بود! (میخندد)
یعنی فیلم همزمان در دو سالن اکران شد؟
در
سه سالن؛ ما سه کپی بیشتر نداشتیم و آن شب بین 3 تا 4 هزار نفر همزمان
فیلم را در سه سالن برج میلاد دیدند که در تاریخ سی ساله جشنواره فجر چنین
اکرانی با این حجم از مخاطب سراغ ندارم.
درباره جریان فاشیستی در سینما میگفتید؟
بله،
این جریان هر از گاهی تحرکاتی دارد و متأسفانه برخی از سینماگران به این
جریان باج میدهند. یعنی هرچند عضو آن نیستند اما به محض اینکه این جریان
اعلام میکند میخواهیم فلان بازیگر را تحریم کنیم در حرفها و
اظهاراتشان از این جریان تابعیت کورکورانه میکنند. البته این جریان
فاشیستی امروز بسیار ضعیف و ضربهپذیر شده است و اگر دست برندارند مطمئن
باشند روزگاری چون روزگار فاشیستهای موسیلینی در انتظار آنهاست.
اگر سرسلسله و اعضاي اصلی این جریان، افرادی شناسنامهدار و مشخص هستند چرا با ذكر نام، از آنها انتقاد نمیکنید؟
نمیخواهم
دعوا راه بیاندازم. اگر بخواهم بهطور خلاصه از شناسنامه و عقبه این جریان
بگویم، این افراد حدودا 10 نفر بودند که در مقطعی شیفته آقای خاتمی بودند.
4-5 نفر آنها فرهنگی بودند و پس از مدتی مسیر کاری خودشان را ادامه دادند
اما تعدادی از آنها که پول خوبی هم گیر آورده بودند سیاست را رها
نکردند و خود را متصل کردند به ستاد آقای موسوی. خانه سینما را هم تبدیل
کردند به مرکز فعالیتهای خود. در همایشهای انتخاباتی آقای موسوی هم
حرفهای نامربوطی زدند. اینها امروز 10 نفر هم نيستند اما فکر میکنند
نور چشم همه هستند. خلاصه کلامم اینکه افراط همیشه تفریط را بهدنبال
دارد. تلفن زدن و تهدید کردن افراد بعدها برای خودشان بازخورد خواهد داشت.
بالأخره به پدر هر کسی گل بگی گل میشنوی، جل بگی جل میشنوی!
اما
حرف من این است که چرا شما و همفکرانتان از قدرت و جایگاه خود در سینما
برای برخورد با این جریان استفاده نمیکنید و مدام از یک کلیت نامعین
انتقاد میکنید. همان رفتاری که شکل تندتر آن را در مقاطعی در اظهارات
امثال فرجالله سلحشور هم ديديم. اگر واقعا شرایط اینقدر بغرنج و وحشتناک
است، چرا این انتقادهای گاهبهگاه تبدیل به جریان سالمسازی نمیشود؟
اینجا
یک خلط مبحث بهوجود آمد؛ قصه بیانات آقای سلحشور یک چیز است، قصه
«قلادههای طلا» و طالبی یک مطلب دیگر است. این دو با هم متفاوت هستند. من
به برخوردهای فاشیستی در قالب طرفداری از آزادی نقد دارم اما نمیگویم
چهکسی در سینما فاسد است و چهکسی فاسد نیست. یک فرد عادی مذهبی و طرفدار
انقلاب اسلامی هستم که از 20 سال برخورد فاشیستی زخم خوردهام و البته زخم
هم زدهام! سیاست را هم میشناسم و میتوانستم خیلی راحت موجسواری کنم
اما موجسوار هم نیستم. امروز هم به موضع انتقادیام نسبت به افراط این چند
نفر فاشیست که يك دو کارگردان نیمه جوان و پیر و نویسنده و دستیار عقدهای
هم در بین آنها هست، مؤمن هستم و مطمئنم چه از سر اشتباه رفتار میکنند و
چه از سر مأموریت و باهدف قبلی، افراطشان، تفریط را بهدنبال خواهد داشت.
حرفهای آقای سلحشور هم از سر دلسوزی است و اینکه نوع بیان ايشان را
قبول دارم یا نه، قابل بحث است.
میتوان گفت به این دلیل
صراحتا از این افراد به قول خودتان فاشیست نام نمیبرید که مطمئن نیستید از
سر قصد و غرض اینگونه عمل میکنند؟
تحقیقا نه، تقریبا!
ببینید بنده تنها کارگردان این کشور هستم که تعدادی فیلم سینمایی تقریبا
مطرح ساختهام اما عضو خانه سینما نیستم و تا به امروز هم وارد هیچ جدال
صنفی نشدهام. پس بهعنوان یک حرفهای در سینما دوست دارم حرفه و صنفم رونق
و تأثیر داشته باشد. دوست دارم اهالی صنفم در جامعه احترام داشته باشند.
نمیخواهم آنها را بهعنوان برانداز، ضدانقلاب و فاسد معرفی کنند. این
حرفها را هم بهعنوان نصحیت خطاب به ته ماندههای این جریان فاشیستی
میگویم که بدانند با موجی بسیار کمتر از آنچه احساس میکنند و خود به راه
انداختهاند، در سینما محو میشوند.
مثلا یک فردی که تقریبا دائمالخمر
است و غیر از دستیاری هم کاری در سینما بلد نیست، در جریان ساخت همین فیلم
ما، هر کدام از همکاران ما را دید حرف نا بهجا زد و توهین کرد و بعدها
خیلی علیه فیلم جوسازی کرد. مرتب هم اینها به گوش من میرسید. با اینکه
یکی از کوچکترین فعالان سینما هستم، میتوانستم کاری کنم که از جریان اصلی
سینما حذف شود، اما تا همین امروز که اینجا نشستهام حتی یک تماس هم با
او نداشتهام چون معتقدم این آدم نمیفهمد. فقط باید از خدا بخواهم کمکش
کند تا بفهمد. از چنین آدمهایی انتظاری ندارم اما تعجبم از کسانی است که
میفهمند اما فضا و شرایط را بهسمتی میبرند که این کوتولهها فرصت جولان
پیدا ميکنند.
خارج از دایره سینما خاطرم هست در زمان
ساخت «قلادههای طلا» وقتی برای تهیه گزارش پشت صحنه و مصاحبه تماس گرفتم
گفتید اگر الان بخواهم مصاحبه کنم احتمال دارد حرفهایی بزنم و در نتيجه
برخی جریانهای سیاسی برای فیلم ایجاد مشکل کنند. نسبت فیلم «قلادههای
طلا» با جریانهای سیاسی چگونه قابل تعریف است؟
مشکل ما
این بود که از همان ابتدا خیلی شفاف درباره فیلم با افراد وارد مذاکره
شدیم. مثلا در همان آغاز راه، سراغ آقای مشایی بهعنوان مسئول کمیسیون
فرهنگی دولت رفتم و گفتم: میخواهيم فیلمی درباره جریانات بعد از انتخابات
بسازیم، به ما پول میدهید؟ گفت: بله، چقدر لازم دارید؟ گفتم: من این
جزئیات را نمیدانم. دست محمد خزاعی را گرفتم و در دست مشایی گذاشتم...
واقعا شما دست خزاعی را در دست مشائی گذاشتید! ؟
یکدیگر
را که میشناختند اما آنجا معرفی کردم که ایشان تهیهکننده فیلم است و
مسائل مالی به ایشان مربوط است. آقای مشایی آنجا به ظاهر حمایت را قبول
کرد اما بعد به خزاعی گفته بود: طالبی که مشخص است چه میسازد، ما کمک
نمیکنیم!
یعنی مشایی هیچ کمکی به فیلم نکرد؟
خیر،
هرچند خیلی جاها نوشتند و حتی اخیرا یکی از سایتها خبر داده که من
هفتهای یکبار با آقای مشایی دیدار دارم! از نظر اين سايت، یعنی من
اینقدر بدبخت شدهام! ؟ خودشان مدام دنبال یک شخص سیاسی میدوند تا مهم
شوند، در مورد دیگران هم اینطور مینویسند.
چرا هیچوقت
تکذیب نکردید؟ شايد یکی از دلایل بروز این تحلیلها خط اصلی فیلم باشد که
بهشدت یادآور تحلیل احمدینژاد درباره عملکرد وزارت اطلاعات در حوادث پس
از انتخابات است.
ببینید قصه این است که یک نفر ادعایی
میکند بیاستناد به سندی. مثلا میگوید شنیده شده كه رسانه شما از
فلانجا پول میگیرد. شما تماس میگیرید که فلانی تو که این ادعا را
میکنی، چه سندی داری؟ اگر در جواب بگوید حدس زدم، میگویید بیخود حدس
زدی! اگر 100 نفر كه نمیتوانند با شما بهطور اصولی مخالفت کنند، دائم انگ
نامربوط بزنند شما که نمیتوانید دائم زنگ بزنید و دعوا کنید! پس من هم
نباید مدام راه بیافتم دنبال تکذیب دروغهایی که از اساس هدفشان سرگرم
کردن من به حاشیهها و غفلتم از کارهای اصلی فیلمسازی است. در همین مدت،
هزاران اتهام به من زدهاند.
این همان ولنگاری رسانهای است که در ابتدای
بحث به آن اشاره کردم. در چنین شرایطی، آدمها باید مدام برای حفظ
آبرویشان تکذیب کنند. حکایت همان دخالت من در ترور بختیار است که هرچند
میگویم چنین توفیقی نداشتهام اما از اساس كذب است. این توفیق است که کسی
را بكشي که در انقلاب اسلامی سال 57 صدها نفر از مردم و فرزندان ملت به
دستور او در خیابانها کشته شدند. شما تصور کنید كه من بخواهم تمام این
اخبار را تکذیب کنم، در اين صورت دیگر نمیتوانم زندگي بکنم! معتقدم وجدان
تاریخی آدمها در بلندمدت فریب این فضاها را نمیخورد و آفتاب برای همیشه
پشت ابر نمیماند.
در مورد ارتباط فیلم ما با آقای مشایی هم همین جنس
تحلیلها مطرح است. یکی از استنادات همان نکتهای است که شما اشاره کردید و
یکی دیگر از دلایل مدعیان این بحثها هم برگزاری جشنواره کیش با دبیری
آقای خزاعی و سخنرانی آقای مشایی است. با یک صغرا و کبرا به این نتیجه
میرسند که خزاعی انحرافی است در حالیکه این صغرا و کبرا از اساس غلط است.
برای طرح ادعای ارتباط «قلادههای طلا» با جریان انحرافی باید با سند
صحبت کرد نه از روی حدس و گمان. اصلا براي اولين بار نکتهای را اینجا
مطرح میکنم و آن اینکه بنده در 4 سال ابتدایی دولت آقای احمدینژاد
بهصورت مرتب با ایشان درباره مسائل سینما دیدار داشتم اما بعدها در مقطعی
که آقای مشایی مسئول دفتر ریاستجمهوری بودند بهواسطه برخی انتقادات کارت
ورود به ساختمان را تحویل دادم به خود آقای مشایی و دیگر هم تحویل نگرفتم.
از آن روز تا به امروز هم ارتباط من با ریاستجمهوری بهطور کامل قطع شده
است. حتی امسال در مراسم افطاری سینماگران با رییسجمهوری حضور نداشتم.
دعوت نشدید یا خودتان نرفتید؟
اصلا
دغدغه نداشتم که بروم. آخرین باری هم که رییسجمهوری را دیدم، همان مراسم
تقدیر در حضور خانواده شهیدان هستهای بود. مراسمی که اتفاقا در برخی از
این سایتها به آن استناد شد و گفتند این مراسم را آقای مشایی برای من به
راه انداخته، در حالیکه اصلا اینگونه نبود. چرا اینقدر بیتقوایی
میکنند؟ راستش را بخواهید پس از اینرویدادها با خودم گفتم نکند خیلی از
این تحلیلهایی که رسانهها درباره مشایی مینویسند، از همین جنس باشد! ؟
مگر میشود اینقدر بیتقوایی؟ اگر اینگونه باشد پس احتمالا این بنده خدا
آنقدرها هم که میگویند بد نیست!
فارغ از تحلیل
رسانهها، در همان تماسی که در حین ساخت فیلم با شما داشتم از مشایی
بهعنوان یکی از موانع پیش روی خود نام بردید. آن سوی داستان یعنی مخالفت
مشایی با فیلم «قلادههای طلا» که در برخی خبرگزاریها هم بازتاب داشت،
چقدر قرین صحت بود...
آن روزها مد بود هر اتفاقی را به جریانی انحرافی و شخص آقای مشایی ربط میدادند و من هم به مزاح آن مطلب را گفتم... (میخندد)
یعنی جبههگیری ایشان در برابر فیلم را رد میکنید؟
(چند لحظه تأمل میکند)
انگار حرفتان خیلی هم مزاح نبوده! ؟
راستش
را بخوهید من سند و پالس مشخصی بابت این داستان ندارم اما در همان ایام
ادعاهایی طرح میشد که اگر بخواهم به مطالب رسانهای مستند کنم میگویم
بله قابل طرح است، اما واقع امر این است که هیچ سندی در اینباره ندارم.
مطالب پراکندهای هم که منتشر میشد بیشتر تحلیل بود تا خبر و ميتوان
بهعنوان ولنگاریهای مطبوعات از آنها نام برد.
اگر
موافقید به چند نکته درباره محتوای فیلم که کمتر به آن پرداخته شد
بپردازیم؛ در فیلم شما که بارها بر مستند بودن آن تأکید کردهاید یکی از
مسئولان رده بالای وزارت اطلاعات بهعنوان جاسوس معرفی و دستگیر میشود.
براساس پیگیریهای ما، چنین متهمی در هیچ یک از ردههای وزارت در حین
حوادث پس از انتخابات وجود نداشته است. آیا برای این خیانت سندی داشتید؟
فقط
همین مورد در فیلم «قلادههای طلا» قصه بود. باید برای نشان دادن هزاران
خوب، یک بد نشان داد تا معلوم شود آن هزاران نفر نسبت به چهکسی خوب هستند.
احساس نکردید ورود این قصه به فیلمنامه یک ریسک است؛
چراکه اگر مخاطب بداند این قصه است نسبت به سایر استنادات فیلم هم مشکوک
میشود و اگر نداند، وزارت اطلاعات بهعنوان بازوی امنیتی نظام در معرض یک
اتهام جدی قرار میگیرد.
ببینید ما فیلم سینمایی
ساختهایم، پرونده دادگاه که تشکیل ندادهایم. فیلم سینمایی هم نیاز به
درام دارد. مهم، نتیجه آخر است. نتیجه فیلم «قلادههای طلا» این نیست که
ما در اطلاعات جاسوس امآیسیکس داریم، بلکه حرفش این است که ما در تمام
این سالها از نفوذیها لطمههای جدی خوردهایم. ما رییسجمهورمان شهید
رجایی را بابت یک نفوذ از دست دادیم. رییس دیوان عالی کشور، شهید بهشتی را
بهخاطر يك نفوذ از دست دادیم. 72 تن را از دست دادیم. خب باید نسبت به
نفوذ هشدار میدادیم. ضمن اینکه وزارت در شروع فتنه تعلل داشت، چرا؟
نمیدانم شاید در ردههای پایین ارتباطاتی بوده. بالأخره نزدیک بود
بهواسطه این تعلل، کشور سقوط کند.
با این همه مصداق و سند درباره نفوذیها چرا برای هشدار دست به دامان قصه شدید؟
در
این زمینه ریسک کردم. ضمن اینکه وزارت همکاری نکرد و مصداق روشنی به من
نداد. گویی معاونت حفاظت وزارت تاکنون هیچ مورد ارتباطی با بیگانه کشف
نکرده است!
اما شما در فیلم به خصوص در جمعبندی که اعلام
میکنید فلانی در تاریخ فلان دستگیر و اعدام شد، از نظر ساختار سینمایی به
این «قصه» وجهه مستند دادهاید و این در ذهن مخاطب عام سینما بهشدت
تأثیرگذار است.
یک فرد عام ممکن است هزار و یک برداشت از
یک فیلم داشته باشد. خاطرم هست وقتی فیلم «مسافران» بهرام بیضایی پخش میشد
از سالن سینما که بیرون میآمدم یکی از آدمهایی که سالن را ترک میکرد
گفت «خوب زد...» گفتم «چی رو زد؟ » گفت: «دین رو...» تعجب کردم، پرسیدم
کجا؟ گفت: «همان جا که در مجلس ختم، قرآن نگذاشته بود. .» این تحلیل عوام
است. اگر بخواهيم به اين تحلیلها توجه كنيم خیلیها به خاطر همین فیلم
به من گفتند مزدور اطلاعات! من در این فیلم تصویری کاملا مدرن از وزارت
اطلاعات نشان دادهام. حتی یکی از کارمندان وزارت به من میگفت بعد از این
همه سال برای اولینبار بچهام گفت: «بابا میتونی یه کاری کنی من هم وارد
اطلاعات بشم».
چرا کسی این جنبههای مثبت را نمیبیند؟ نزدیک 60 نفر
اطلاعاتی در فیلم داریم آن هم در همه سطوح که تنها یک نفرشان جاسوس است. آن
60 نفر هم این یک نفر را حذف میکنند. این بد است که سازمانی اینقدرت را
دارد که خود را مراقبت کند. تازه من تنها یک فیلم ساختهام و ممکن است هر
کس از ظن خود یار آن شده باشد.
جدای از این نکته، چرا در فیلم شما فرد خائن از نسل قدیمیتر اطلاعات است و اصلاحکننده از نسل جدید؟
از
این منظر تقسیمبندی خاصی در ذهنم نداشتم فقط این نکته در ذهنم بود که
مدام نگوییم هر کس پیشکسوت است خطا نمیکند؛ حرف اصلی این است که سابقه
الزاما ملاک درست عمل کردن نیست. هی نگویید فلانی انقلابی بوده، پیشکسوت
زندان شاه بوده، جنگ رفته و... به فرموده امام (رحمتاللهعلیه) «میزان،
حال فعلی افراد است.»
جالب اینکه اتفاقا بیشتر منتقدان فیلم شما در وزارت اطلاعات از نسل جدیدیها هستند!
یعنی
شما این همه ارتباط دارید که اینها را میدانید؟(میخندد) تأکید اصلی
فیلم بر این است که سابقه، فرد را مصون از خطا نمیکند. مثلا میگویند هاشم
آقاجری پایش را در جنگ داده است. آیا این دلیل بر عملکرد صحیح اوست؟ یا
مثلا نوریزاد میگوید چون من سالها برای نظام سر و دست شکستهام اگر پسر
من در اغتشاشات باتوم خورد (که نمیدانم به حق بوده یا خیر) باید نظام از
من دلجویی کند وگرنه همه چیز را به هم میریزم! بنده معتقدم سابقه یک فرد
در مجاهدت بیشتر دست او را خالی میکند تا اینکه بهانهای برای سهمخواهی و
ادعا به دست او بدهد. اگر سعید حجاریان روزی در وزارت اطلاعات بوده، این
سبب نمیشود که ایستادن او در برابر نظام را نادیده بگیریم. باید به این
جمله کلیدی حضرت امام (رحمتاللهعلیه) که «میزان حال فعلی افراد است» تأسی
کنیم.
شما اخیرا در گفتوگو با یکی از نشریات سینمایی
مواضع متفاوتی درباره سینمای ایران و بهطور خاص فیلم «جدایی نادر از
سیمین» داشتهايد. برخی با پیشفرضهای سیاسی درباره این اظهارات شما
قضاوت کردند و حتی گفتند طالبی هم از اهالي فتنه شد! چرا اینقدر سریع موضع
آدمها نسبت به یک فرد که با ساخت «قلادههای طلا» نسبت خودش را با نظام
ثابت کرده تغییر ميکند؟
درست کردن شخصیت کاذب از یک نفر
قطعا تا جایی جواب میدهد و این شخصیت از جایی به بعد در هم میریزد. بنده
هم نیازی به شخصیت کاذب و قیافه گرفتن با آن ندارم و همانی هستم که بودم.
از فیلم آقای فرهادی هم که بهعنوان داور جشنواره فجر به آن جایزه داده
بودم، اگر دفاع نمیکردم ظلم بود و ما اهل ظلم نیستیم.
اگر بگویند چرا تا
قبل از آن مصاحبه، درباره فیلم حرف نزده بودی؟ میگویم نمیخواستم در میدان
دیگران بازی کنم. زمانی که همه گردوغبارها خوابید و فضا دیگر بهگونهای
نبود که بگویند «فلانی هم آمده بگوید من و اصغر با هم اسکار گرفتیم» آمدم و
نظر دادم. این فیلم هم مثل خیلی فیلمهای دیگر سینمای ایران، سیاهنمایی
دارد اما فیلم ضدنظام نیست. شاید کسی که من و فیلمم را دوست دارد از این
اظهارنظر ناراحت بشود اما حق ندارد همه چیزم را زیر سؤال ببرد؛ کافر که
نشدهام! لااقل به من حق بدهند بگویم بعد از 30 سال کار در این سینما،
ميتوانم ضدیت یک فیلم با نظام را بفهمم، در عینحال هم کسی نیستم که به
فیلم ضدانقلابی جایزه بدهم. نهایتا هم آنها باید کارشناسی مرا قبول کنند،
نه من حرف غیرکارشناسی آنها را. اگر به اعتراف است باید به آنها بگویم
لطفا قبل از افتادن در دام قرمز و آبی فیلمها برای فروش، لطفا با بنده
مشورت بفرمائید. هی صغرا کبرا نکنید تا حرفتان به کرسی بنشیند. فوقش ما دو
سلیقه راجع به یک فیلم داریم. با شما که دست به یقه نمیشوم.
چرا
با وجود اینکه این تحلیل شما در بسیاری از رسانههای ارزشی هم وجود
داشت، زمانی که هجمه به فیلم فرهادی آغاز شد هیچکدام وارد میدان نشدند تا
بگویند این فیلم ضدنظام نیست. حتی خود شما هم میگویید صبر کردم تا
گردوغبارها بخوابد. به خود ما میگفتند آیا شما این فیلم را ضدنظام
میدانید؛ میگفتیم نه، اما وقتی میپرسیدند چرا از آن دفاع نمیکنید،
پاسخی نداشتیم. تا کی رسانهها و چهرههای ارزشی باید از پیشداوریهای
احتمالی برخی همفکران خود هراس داشته باشند؟
ببینید من
تا جایی که احساس کردم پای مصلحت کشور و نظام در میان است سکوت کردم، اما
از آن جایی که دیدم بحث تنزهطلبی شخص خودم در میان است دیگر سکوت را جایز
ندیدم. اصلا نکتهای که بارها به خودم متذکر شدهام این است که اگر چه
امروز تا حدودی مورد اقبال هستم اما بازهم همان طالبی هستم که روزگاری
هیچکس بهسمتش گرایش نداشت. نه آن بیاقبالی باید موجب لغزش شود و نه این
اقبال زیاد. اینها اصلا کارساز نیست. اگر ما برای خدا حرف بزنیم، برای
خدا سکوت کنیم، برای خدا فیلم بسازیم و در یک کلام نیتمان را خالص کنیم،
موفق خواهیم بود. زمانی که در جشنواره فیلم فجر به اصغر فرهادی جایزه
میدادیم، هیچکدام از داوران که متعهد هم هستند فیلمش را ضدنظام
نمیدانست.
اما اینکه چرا بعدها درباره آن چیزی نگفتم و حتی بهرغم
اینکه با اصغر آشنایی قبلی داشتم و هر دو بچه اصفهان هستیم، در فرودگاه به
استقبالش نرفتم، به اين دليل که نگویند تا موفقیت کسب کرد، این هم
بهدنبال گرفتن عکس یادگاری است. تفکرات اجتماعی و سیاسی بنده خیلی با
فرهادی متفاوت است اما اصغر فرهادی را تا همین فیلم آخرش (چون از این به
بعدش را نمیدانم) فردی ضدانقلاب ندیدهام. عدهای اصرار دارند او را
ضدانقلاب نشان بدهند، خب بگذارید كارشان را بکنند...
به نظرم راه حل
اینکه بیخود اسلام و کفر نکنیم. نگوییم همه اسلام یک طرف است و همه کفر
یک طرف؛ مگر اینکه واقعا باشد. اگر پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم)
فرمودند ضربت علی (علیهالسلام) در روز خندق افضل از عبادت ثقلین است، این
واقعا بود. اغراقی در کار نبود. مضاف بر اینکه آن حرف پیامبر
(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) بود نه سخن یک فرد عادی. امروز هم اگر حضرت
رهبری که ایشان را نایب و سپهسالار امام عصر (عجلاللهتعالیفرجهالشریف)
میدانیم، امری داشتند و فرمانی دادند از آن اطاعت میکنیم در غیر این
صورت نبايد حرف دیگران را ملاک چنین تقسیمبندیهایی قرار دهیم. سینما محل
چالش افکار و سلیقههاست؛ تا جایی که تعرض به اصول نظام، فرهنگ مذهبی و
ملی در جغرافیای تفکرات حضرت امام (رحمتاللهعلیه) و حضرت رهبری ضروت
نگرفته باشد.
برخورد حذفی جواب نمیدهد. همانطور که اگر کسی تعرضی به این
اصول کرد و کارشناسان بدون حب و بغض اين تعرض را تأييد كردند، باید با او
برخورد کرد و نباید کوتاه آمد و ادای روشنفکری درآورد تا رسانههای
دگراندیش از ما بت بسازند، باید برای شکستن بتها قدم برداشت. امروز بت
بزرگ، فرهنگ آمریکاست و اسلام آمریکایی و زندگی آمریکایی. اینها بتهای
کوچکی هستند که باید خدا توفیق بدهد با شکستن بت نفس خودمان به تخریب آن
بتها بپردازیم.
بروبابا کی حالش داره حرفای تورابخونه