پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
سرویس تاریخ «انتخاب»؛ صبح از خواب برخاسته، رفتم حمام. مذکور شد دیشب دختر والدهی یمینالدوله ناخوشی اسهال و غیره گرفته است. الحمدلله معالجه کرده خوب شده بود. سه ساعت از دسته [شش] رفته سوار شده راندیم. رفتم جلگهی دماوند. از نزدیک ده روحافزای «احمدخان» گذشته. دره که پشت ده بود و رودخانه میآمد، میرود به شهر دماوند.
رو به مشرق راندیم. شهابالملک، امیننظام، کشیکچیباشی قدیم – معلق در زمین و آسمان – و غیره بودند. تیمورمیرزا هم بود. عملهی خلوت، هاشم، سیاچی، آقا وجیه، دَهباشی، آقا دایی، آقا علی، حکیمالممالک، علیرضاخان، محمدعلیخان، محقق. حاجی محمدحسینبیک، از فیروزکوه با میرزا مهدی آمده بودند دماوند.
دهی است – مهرآباد دماوند – آنجا عیال میرزا مهدی بوده است. از آنجا شوشتری را هم برداشته آورده بود. شوشتری بسیار لاغر و زرد شده بود.
خلاصه از دره راندیم. درهی تنگی بود، آب زیادی میآمد. این دره میرود به دریای تار و مومج، اما آخر راهش بد میشود. راندیم از درختها گذشته. باز میراندیم تا رسیدیم به درخت چنار بزرگ. خیلی چنار کهن خوبی، پُرسایه. آبشاری هم از دره میآمد، از دم چنار میگذشت. به قدر یک سنگ آب رودخانه هم از دره میآمد، زیر دست پیدا بود. جای ناهارخوریِ بسیار خوبی بود. همانجا لنگر انداخته، آفتابگردان زدند. آیی، ولی [و] رحمتالله را [از] رودخانه سربالا فرستادم شکار پیدا کنند. چیزی ندیده بودند. در ناهار غذای مُنجَزی [کافی] خورده نشد.
بعد از ناهار خوابیدم. محقق کتاب شعر و لطایف هندی میخواند. دو ساعت خوابیدم. بعد برخاسته نماز کرده، چای خورده، انار خوردم. سوار شده رفتیم منزل. زنها و غیره آمدند. شب بعد از شام مردانه شد. امینالدوله، امینالملک، طولوزون، یحییخان و غیره آمدند. احوال دختر مادر یمینالدوله خوب بود. سردار [و] مستوفیالممالک نوشته بودند، الی آخر ماه به شمیران نرویم. اما حکم شد ۲۲ انشاءالله تعالی برویم سلطنتآباد. سامی هم در مهرآباد بود، دمِ سراپرده ملاحظه شد. انیسالدوله بله شد.
منبع: روزنامه خاطرات ناصرالدینشاه، از ربیعالاول ۱۲۸۳ تا جمادیالثانی ۱۲۸۴ به انضمام سفرنامهی اول خراسان، تصحیح: مجید عبدامین، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، صص ۳۶۳ و ۳۶۴.
پینوشت:
۱- منظور از دختر والدهی یمینالدوله همان کسراییل خانم، دختر ناصرالدینشاه از بطنِ کلثوم خانم (عفتالسلطنه بعدی) و خواهر تنی میزا مسعود یمینالدوله است، که ابتدا لقب افتخارالدوله، و بعدها ملقب به بانوی عظمی شد. افتخارالدوله با ابوالفتحخان صارمالدوله ازدواج کرد و از او صاحب پسری شد که خانخانان نام داشت.