arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۶۵۰۹۳۶
تاریخ انتشار: ۵۸ : ۲۳ - ۱۴ آذر ۱۴۰۰
خاطرات یحیی ریحان، مدیر روزنامه‌ی «گل زرد» در دوره‌ی احمدشاه؛

قسمت ۲۸ / در مشهد شایع شده بود که اشعار ملک‌الشعرا برای خودش نیست

شنیدم موضوع تعلق داشتن اشعار ملک‌الشعرا به پدر او صبوری به طوری در مشهد شایع گردیده بود که حتی نیرالدوله والی خراسان نیز به شک افتاده روزی به ملک‌الشعرا گفته بود که «عموم مردم را عقیده بر این است که اشعاری را که شما می‌خوانید از صبوری پدر می‌باشد لذا می‌خواهم شخصا امتحانی از طبع شما بکنم تا صحت و سقم حرف مردم معلوم شود. در ظرف مدت سه روز شعری بسازید به وزن و قافیه‌ی بیت ذیل: گر کشی به خنجر مژگان کش/ ور زنی به ساعد سیمین زن»
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

سرویس تاریخ «انتخاب»؛ [...] در 21 سالگی در شهر مشهد اقامت داشتم. روزی موقع عصر در صحن حضرت رضا (ع) به دیدار شاعر کهن‌سال موسوم به طلوعی نائل شدم. موهای سر و صورتش تمام سفید بود. عمامه‌ی شیرشکری بر سر داشت و می‌گفت به شغل کتاب‌فروشی اشتغال دارد. در گوشه‌ی یکی از غرفه‌ها نشستیم و مدتی با هم حرف زدیم. صحبت از ملک‌الشعرای به میان آمد که آن اوقات از مشهد به تهران رفته بود و روزنامه‌‌ی نوبهار را تعطیل کرده بود. طلوعی گفت: «اشعار ملک‌الشعرا از خود او نیست بلکه مرحوم صبوری پدر او اشعار را سروده و برای فرزند خود باقی گذاشته است. پدر او چیزی نداشت برای فرزند ارشد خود باقی گذارد ناچار اشعار خود را باقی گذاشت تا فرزند او با قرائت و نشر آن نان شب خود را فراهم سازد.»

گفتم: «مضامین اشعار مربوط به اوضاع سیاسی روز است، مربوط به محمدعلی‌میرزا پادشاه قاجار و مشروطه و مجلس شورای ملی است. در صورتی که پدر او مرحوم صبوری در عهد استبداد زندگی می‌نموده است و با مشروطه و مجلس سر و کار نداشته است.» ولی آقای طلوعی متقاعد نشد لذا دیگر بحث را ادامه ندادم زیرا دلیل و برهان در مقابل لجاج‌کاری انجام نمی‌دهد. ملک‌الشعرا سابقا در شهر مشهد قصیده‌ای در هجو شعرای معاصر سروده بود و اسم طلوعی را هم در قصیده‌ی مزبور برده بود. دو بیت آن قصیده به شرح ذیل است: «به من هرکه بینم به جنگ اندر است/ به کامم از آنان شرنگ اندر است/ طلوعی چه ... خورده کو را به دهر/ خروش و غریو و غرنگ [غوغا] اندر است»

مسلم است هرکس را بدون دلیل موجه آزرده سازید با شما دشمن می‌شود و دیگر نباید امیدی به مهر و عطوفت او داشته باشید و شاید طلوعی هم به واسطه‌ی شنیدن هجو مزبور با ملک‌الشعرا مخالف شده است.

شنیدم موضوع تعلق داشتن اشعار ملک‌الشعرا به پدر او صبوری به طوری در مشهد شایع گردیده بود که حتی نیرالدوله والی خراسان نیز به شک افتاده روزی به ملک‌الشعرا گفته بود که «عموم مردم را عقیده بر این است که اشعاری را که شما می‌خوانید از صبوری پدر می‌باشد لذا می‌خواهم شخصا امتحانی از طبع شما بکنم تا صحت و سقم حرف مردم معلوم شود. در ظرف مدت سه روز شعری بسازید به وزن و قافیه‌ی بیت ذیل: گر کشی به خنجر مژگان کش/ ور زنی به ساعد سیمین زن»

ملک‌الشعرا قبول نمود و روز بعد نزد والی خراسان مراجعت کرد و قصیده‌ی ذیل را قرائت کرد: «خیز و طعنه بر مه و پروین زن/ بر دل من آذر برزین زن/ یک گره ز طره‌ی خود بگشا/ صد گره بر این دل غمگین زن... گر کشی به خنجر مژگان کش/ ور زنی به ساعد سیمین زن/ رو بهار این سخنانِ امروز/ بر سخنوران خط ترغین زن»

والی خراسان ملک‌الشعرا را مورد تحسین قرار داد و دیگر به حرف مدعیان او گوش نکرد.

نظرات بینندگان