arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۶۶۳۷۹۱
تاریخ انتشار: ۵۶ : ۲۳ - ۰۲ اسفند ۱۴۰۰

«بازجویی از صدام»، به قلم مامور اطلاعاتی سیا، شماره ۲: دولت ما اصلا آمادگی آن را نداشت که صدام را زنده گیر بیاورد

مامور اطلاعاتی سیا: برایم مسجل شد که دولت ما اصلا آمادگی آن را نداشت که صدام را زنده گیر بیاورد. مقام‌های آمریکایی به این نتیجه‌ی قطعی رسیده بودند که صدام برای این‌که اسیر نشود دست به خودکشی می‌زند یا در حین فرار کشته خواهد شد. هنگامی که او را زنده دستگیر شد، کسی نمی‌دانست باید چکار کرد.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

سرویس تاریخ«انتخاب»؛ اما هرآن‌چه صدام می‌گفت، دروغ نبود – در واقع، اصلا – و معتقدم که مسئول پرونده‌ی او درباره‌اش مرتکب اشتباه شده بود. تقریبا در میان همه‌ی کسانی که با دیکتاتور عراق سر و کار داشتند این حس غالب بود که هرچه را او گفت باید روی هوا ببرند، مگر آن‌که به شکلی معجزه‌آسا اعتراف کند که سلاح کشتارجمعی دارد یا دستور نسل‌کشی را صادر کرده است. صدام هر زمان که تصمیم می‌گرفت، کاملا صاف و صادق بود. با وجود این، ایده‌های پیش‌فرض ما درباره‌ی او گاهی اوقات بهتر جواب می‌داد. بار‌ها شد که مدام به موضوعی اشاره می‌کردیم، با این احساس که هیچ پیشرفتی نداشته‌ایم، حال آن‌که برعکس بود. یک بار از او درباره‌ی روابطش با رهبران کشور‌های همسایه پرسیدیم و صدام شروع کرد به بیان دیدگاه‌های رک و صریح – و عمدتا منفی – خود درباره‌ی ملک عبدالله پادشاه اردن و بشار اسد رئیس‌جمهوری سوریه. روز بعد، وقتی که می‌خواستیم بحث‌مان را ادامه دهیم، صدام گفت: «فکر می‌کنم دیروز زیاد در این زمینه حرف زدم. برای همین دیگر چیزی نمی‌گویم.»

گاهی اوقات کنجکاو می‌شدم بدانم آیا صدام مطلع است که چقدر خوب قضایا را پنهان می‌کند، یا این‌که آگاهانه به تصویرسازی غربی‌ها درباره‌ی خودش به عنوان مظهر شیطانی دامن می‌زند.

هنگامی که چند روز پس از دستگیری صدام، دونالد رامسفلد در سی‌ان‌ان گفت که قرار است ابتدا سی‌آی‌ای از او بازجویی کند، سلسله‌مراتب ما به لرزه افتاد. تا آن زمان محل اختفای صدام مخفی نگه داشته شده بود، اما رامسفلد با انگشت گذاشتن روی آژانس، ناخواسته به طرزی خطرناک این قضیه را لو داد.

ما نگران رفت و آمد هر روزه‌ی خود به فرودگاه و بالعکس بودیم مبادا چشم‌هایی ما را دنبال کنند – با این فرض که چیز مهمی در آن نزدیکی‌ها پنهان شده است. صدام در ساختمان بازجویی جنگی نگهداری می‌شد، محلی متعلق به گارد سابق ریاست‌جمهوری در نزدیکی فرودگاه که اکنون به بازداشتگاه زندانیان پس از دستگیری‌شان در مناطق جنگی تبدیل شده بود. در حالی که رامسفلد هیچ‌گونه نگرانی از این بابت نداشت، اما برای ما و دریادار ویلیام مک راون که مسئول مراقبت از صدام و در کل وضعیت او بود، این مسئله یک نگرانی عمده به شمار می‌رفت. با وجود این‌که صدام به دنبال فرار از زندان نبود، وضعیت امنیتی خیلی اطمینان‌بخشی هم نداشت. سلول او نزدیک یک جاده‌ی اصلی بود که در تیررس شلیک راکت و خمپاره قرار داشت. بازجویان وی در سیا نیز درست در خط مقدم آتش بودند.

هم‌چنان که خود را برای تخلیه‌ی اطلاعاتی صدام آماده می‌کردیم، آژانس تصمیم گرفت تا در جلسات بازجویی، بروس مسئول دستگاه دروغ‌سنج، خودم و یک مترجم ارتش به نام کاپیتان احمد که تبار فلسطینی داشت، حضور پیدا کنند. بروس به دلیل انجام آزمایش‌های دروغ‌سنجی در آن‌جا حضور پیدا نمی‌کرد؛ آژانس فکر می‌کرد که طرز حرف زدن مهربانانه‌ی او ممکن است صدام را نرم کند. بروس عملا چیزی درباره‌ی عراق نمی‌دانست و ناچار شد به من متوسل شود تا مواردی را برای صحبت با صدام آماده کنم. به او گفتم، مسائل زیادی هست که می‌توان درباره‌شان حرف زد، ولی اگر ما شناخت جزئی درباره‌ی قصه‌ی صدام نداشته باشیم، جلسات بازجویی احتمالا مثمرثمر نخواهد بود.

هنگامی که این موارد را به بروس توضیح دادم، برایم مسجل شد که دولت ما اصلا آمادگی آن را نداشت که صدام را زنده گیر بیاورد. مقام‌های آمریکایی به این نتیجه‌ی قطعی رسیده بودند که صدام برای این‌که اسیر نشود دست به خودکشی می‌زند یا در حین فرار کشته خواهد شد. هنگامی که او را زنده دستگیر شد، کسی نمی‌دانست باید چکار کرد.

منبع: جان نیکسون، «بازجویی از صدام؛ تخلیه اطلاعاتی رئیس‌جمهور»، ترجمه: هوشنگ جیرانی، تهران: کتاب پارسه، چاپ شانزدهم، ۱۴۰۰، صص ۷۷-۷۹.

نظرات بینندگان