arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۶۶۴۹۱۵
تاریخ انتشار: ۵۵ : ۲۳ - ۰۹ اسفند ۱۴۰۰

مجمع‌الجزایر گولاک (بخش اول ۱۹۱۸-۱۹۵۶)، شماره ۱: از درونِ اردوگاه‌های اجباری کار در شوروی سابق

اَلکساندر ایسایِویچ سولژنیتسین: «سال‌های سال در تنگنای جبر و اکراه، از انتشار این کتاب که خاتمه یافته بود، خودداری کردم. تکلیف در برابر زندگانی، بر تکلیفی که در قبال مردگان به گردن داشتم غلبه یافت. اما امروز که به هر حال دستگاه امنیت بر این کتاب چنگ انداخته است،‌ دیگر هیچ راهی جز این ندارم که بی‌درنگ در مقام نشر آن برآیم. سپتامبر ۱۹۷۳»
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

سرویس تاریخ «انتخاب»؛ اَلکساندر ایسایِویچ سولژنیتسین (۱۹۱۸ – ۲۰۰۸) نویسنده‌ي سرشناس روسی و برنده جایزه‌ی نوبل ادبیات در سال ۱۹۷۰، در فوریه‌ي ۱۹۴۵ به خاطر نوشتن نامه‌ای در انتقاد از استالین مورد غضب قرار گرفت و از طرف بخش ضدجاسوسی ارتش سرخ بازداشت شد. او در یکی از این نامه‌ها نوشته بود که استالین با پاکسازی‌هایی که انجام داده، تیشه به ریشه‌ی ارتش زده‌ است. علاوه بر سولژنیتسین، گیرنده‌ی این نامه هم بازداشت شد و هر دو به تشکیل یک سازمان «ضدانقلابی» متهم شدند. با همین اتهام سولژنیتسین در تابستان ۱۹۴۵ به هشت سال زندان در اردوگاه کار اجباری (گولاگ) محکوم شد. او پس از گذراندن هشت سال زندانی در گولاگ‌های استالین در فوریه ۱۹۵۳ چند هفته پیش از مرگ استالین، از اردوگاه خارج، اما برای گذراندن «تبعید ابد» به قزاقستان فرستاده شد. در آن‌جا به خاطر ابتلا به سرطان معده که در اردوگاه به آن مبتلا شده بود مورد درمان قرار گرفت. پس از تجدیدنظر در مجازاتش، در ۱۹۵۶ در شهر ریازان در دویست کیلومتری جنوب مسکو ساکن شد. در سال ۱۹۷۴ از اتحاد جماهیر شوروی اخراج و از آن‌جا به آلمان غربی و سپس به سوئیس رفت و در نهایت در ایالات متحده آمریکا سکونت یافت. به دنبال اصلاحات میخائیل گورباچف، تابعیت سولژنیتسین به او بازگردانده شد و چندی پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، در ۱۹۹۴ به وطنش بازگشت و در روسیه ساکن شد. سولژنیتسین در ۳ اوت ۲۰۰۸ در محل باغ ییلاقی خود به نام تروئیتسه - لیکووا در حومه‌ي شهر مسکو به علت ایست قلبی درگذشت و پیکرش را در صومعه دانسکوی به خاک سپردند. او این محل را ۵ سال قبل از مرگش انتخاب کرده بود. مراسم خاکسپاری سولژنیتسین در روسیه، با ادای احترام از سوی مقامات به ویژه ولادیمیر پوتین همراه بود.

«مجمع‌الجزایر گولاک» یکی از تکان‌دهنده‌ترین و مهم‌ترین آثار سولژنیتسین است که ماهیت نظام تمامیت‌خواه شوروی را از درون اردوگاه‌های کار اجباری نشان می‌دهد. او این کتاب را بین سال‌های ۱۹۵۸ تا ۱۹۶۷ روی کاغذهای کوچکی نوشت و در باغ خانه‌های دوستانش دفن کرد، همزمان هم یک رونوشت از آن را از طریق یکی از دوستانش به غرب فرستاد. بالاخره در سال ۱۹۷۳ نسخه‌ی دست‌نویس کتاب به طرزی معجزه‌آسا به پاریس رسید و در فرانسه به زبان روسی منتشر شد. خودش در این باره می‌نویسد: «سال‌های سال در تنگنای جبر و اکراه، از انتشار این کتاب که خاتمه یافته بود، خودداری کردم. تکلیف در برابر زندگانی، بر تکلیفی که در قبال مردگان به گردن داشتم غلبه یافت. اما امروز که به هر حال دستگاه امنیت بر این کتاب چنگ انداخته است،‌ دیگر هیچ راهی جز این ندارم که بی‌درنگ در مقام نشر آن برآیم. سپتامبر ۱۹۷۳»

چاپ این کتاب در فرانسه با محکومیت از سوی حزب کمونیست اتحاد شوروی مواجه و نویسنده‌اش طرفدار «نئونازی‌ها» خوانده شد. اما در آلمان غربی، هاینریش بل، نویسنده پرآوازه‌ي این کشور، زمینه‌ی زندگی سولژنیتسین در شهر زوریخ سوئیس را فراهم کرد تا این‌که در نهایت سولژنیتسین به آمریکا مهاجرت کرد.

«مجمع‌الجزایر گولاک» ابتدا در دهه‌ی ۵۰ به طور خلاصه و با ترجمه‌ي عبدالله توکل به صورت سریالی در مجله‌ی خواندنیها منتشر شد و بعدا در دهه‌ی شصت با ترجمه‌ی همین مترجم به طور کامل و در دو جلد توسط انتشارات سروش به بازار آمد. انتخاب از امشب بخش‌های خلاصه‌شده‌ی این کتاب را که از مرداد ۵۳ در خواندنیها منتشر شد بازنشر می‌کند، اکنون بخوانید قسمت نخست را به نقل از خواندنیها، شماره‌ی ۹۱ سال سی‌وچهار به تاریخ شنبه ۱۲ تا سه‌شنبه ۱۵ مرداد ۵۳:

در سال ۱۹۴۹ تنی چند از دوستان، و من به گزارش شایسته‌ی توجهی برخوردیم که در مجله‌ی «طبیعت» فرهنگستان علوم انتشار یافته بود. در این یادداشت، به حروف ریز، گفته شده بود که در خلال کاوش‌هایی در حوزه‌ي رود کولیما به نحوی از انحا به کشف رشته‌ای یخ زیرزمینی توفیق یافته‌اند که گواه جویبار کهنی می‌تواند باشد که دست‌خوش انجماد شده است و در این جویبار نمونه‌هایی هم از حیوان‌های یخ‌بسته پیدا کرده‌اند که ده‌ها هزار سال پیش می‌زیسته‌اند و گرفتار این انجام شده‌اند. به شهادت دانشمندی که خبرنگار مجله باشد، این ماهی‌ها یا سمندرها چنان تر و تازه مانده بودند که حضار بی‌درنگ یخ را شکستند و این نمونه‌های دوره‌ي پیش از تاریخ را جابه‌جا با لذت خوردند.

خوانندگان کم‌شمار این مجله، بی‌گمان از شنیدن این خبر که گوشت ماهی می‌تواند چنان مدت درازی در میان یخ تر و تازه بماند، دست‌خوش تعجب بسیار شدند اما تعداد کسانی که توانستند به مفهوم حقیقی و حماسی این یادداشت‌ دور از احتیاط راه ببرند،‌ از این هم کمتر بود.

ما، همان دم به کنه قضیه پی بردیم، تند و تیز، همه‌ی صحنه را با کمترین جزئیاتش به تصور آوردیم: حضاری که یخ را با عجله‌ای دیوانه‌وار شکسته‌اند، مصالح گرانمایه‌ی «ماهی‌شناسی» را لگدکوب کرده‌اند، به ضرب آرنج برای خودشان راه گشوده‌اند و قطعه‌های گوشت هزاران ساله را از دست همدیگر ربوده‌اند، کشان‌کشان تا پای آتش برده‌اند، یخ گوشت را آب کرده‌اند و سیر خورده‌اند.

و اگر ما به کنه قضیه پی بردیم، برای این است که خودمان از همان حضار بودیم، که از افراد همان قبیله‌ي نیرومند «زک»ها بودیم، یگانه قبیله‌ی روی زمین که می‌تواند سمندر را با لذت بخورد.

و کولیما بزرگ‌ترین و سرشناس‌ترین جزیره و قطب قساوت آن سرزمین تعجب‌آور «گولاک» است که از لحاظ جغرافیایی بسانِ مجمع‌الجزایر قطعه‌قطعه‌شده‌ است اما از لحاظ روان‌شناسی به مانند قاره، به هم جوش خورده است. همان سرزمینی که بیش و کم ناپیدا و بیش و کم غیرملموس است و قوم و قبیله‌ی زک‌ها در آن سکونت دارد.

ادامه دارد...

پی‌نوشت:

۱- Z/K. Zek. Zeka - در جمع Zeki عنوان رسمی Zaklioutchonny (زندانی)

نظرات بینندگان