قطعاً سریسازی با سریالسازی تفاوت دارد. «نیسان آبی» نشانهای از سریسازیهای منوچهر هادی است.
منوچهر هادی پس از دل، گیسو را ساخت و بعد بلافاصله نیسان آبی، این همه تلاش و پشتکار بدون تنفسِ کافی اگر چه در سرمایهاندوزی جواب مثبت داده، اما نتیجه فرهنگی قابل قبولی نداشته است. هادی نمیتواند حتی سریال سرگرمکننده بسازد، یعنی او بیشتر از اینکه پی ساخت سریال برای مخاطب باشد، دنبال محاسبات مالی است. چگونه میشود کارگردانی به این اندازه سعی در تولید داشته باشد، اما نتیجه لازم و حداقلی را کسب نکند. نیسان آبی را برحسب وظیفه با صبوری و تحمل تا قسمت آخر دیدم نه اینکه مشتاق آن باشم بلکه قرار بود منوچهر هادی نقدهایی را که به سریال دل وارد شد تکرار نکند، اما انگار او نمیتواند از خالتور و بازاری ساختن دست بکشد. او به درستی توانسته است از سریالهای چند سال گذشته شبکه فارسیوان و جم کپیسازی کند. نیسان آبی حاصل یک نگاه ناسالم به بنیان خانواده است. هادی به شیوه همان سریالهای مبتذل خانواده را نشانه گرفته و از یک خانواده سنتی یا شوهر وفادار به خیانت رسیده است.
در چند قسمت اول احساس میشد هادی سعی دارد با بهرهگیری از شمایل فیلمفارسی به اهمیت خانواده و رفاقت برسد و پرداخت سرگرمکنندهای داشته باشد، اما از نیمه دوم او طرفدار قشر تازه به دوران رسیده سرمایهداری میشود که مرد خانواده یعنی جمشید قاسم پور به شمایل مرام و معرفت فیلمفارسی دست به خیانت میزند، از سوی دیگر هادی با المانهای منسوخ و البته زیرپوستی شک و افترا را در زندگی زناشویی نشان میدهد که این همان تکنیک سریالهای تخریبکننده ترکی است. تخریب خانواده توسط یک مرد خانوادهدوست فارغ از منطق نه میتواند متقاعدکننده باشد و نه انگیزههای آسیب شناسانه داشته باشد، یعنی اگر رضا خرسند به جای جمشید دست به خیانت میزد، از منطق کافی بهرهمند بود، اما در شرایط کنونی هادی یاد میدهد که چگونه میشود یک مرد همسرش را دوست داشته باشد و به او خیانت کند، این همان الگوی سریالهای ترکی است که شاخصه آن سادهانگاری در خیانتهای درونخانوادگی بود. هادی سعی داشته است بگوید اعتماد در رابطه زناشویی میتواند به سرعت از بین برود، او آنقدر با نابلدی این عمل را انجام داده که اول جمشید را به سرمایهداری میرساند و بعد از او یک مرد خیانتکار میسازد. این شیوه روایت به شدت مخرب و آسیبرسان است، از سوی دیگر هادی با اعتماد و عدم آن به نارساییهای عاطفی رسیده است و آگاهانه اعتماد زناشویی را زیر سؤال برده و در این میان درست یا غلط بودن این خیانت تحت تأثیر ضدزن بودن کارگردان قرار گرفته است.
زنی که به شوهرش اعتماد داشته چگونه میتواند خطای او را نادیده بگیرد و او را عفو کند؟ چه خللی یا کمبودی در رابطه جمشید و زری بود که او حاضر به خیانت شد؟ این بخشش میتواند برداشت غلط و مخربی برای مخاطب داشته باشد! هادی سعی کرده است در سریالش اشارهای به مسائل اجتماعی ایران هم داشته باشد، مثل گرانی و کمبود مواد غذایی تا افزایش قیمت دلار و مهاجرت به ترکیه و اختلاس، اما اینها هیچ ارتباطی با متن سریال ندارد، یعنی انگار هادی به طور لحظهای جلو رفته است و هیچ منطقی در خط روایی پیدا نیست. هادی در نیسان آبی همان رویه همیشگی را پیش گرفته است؛ نه فیلمنامهای وجود دارد و نه هدفی جز تخریب خانواده.
سرعت در ساختن و بیدقتی باعث شده است نیسان آبی ساختار حداقلی هم نداشته باشد. هادی بیشتر سعی داشته است با عناصر دهه چهلی یک مرد هوسران را نشان بدهد که مخفیانه زن صیغهای دارد. نیسان آبی همچنان توهین به شعور مخاطب است و هادی قصد ندارد از دام سریسازی رها شود و سریالی درخور مخاطب ایرانی بسازد؛ سریالی که از راه درست و منطقی جذاب و سرگرمکننده باشد. هادی آنچنان در کارگردانی نابلد است که حتی با یک سکانس سریال دل در قسمت آخر نیسانآبی شوخی میکند! بیشک حضور حسین یاری، مهران غفوریان یا بهناز جعفری باعث شده است این سریال مخاطب حداقلی داشته باشد.
روزنامه جوان