arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۶۶۷۹۱۷
تاریخ انتشار: ۵۳ : ۲۳ - ۲۹ اسفند ۱۴۰۰

«بازجویی از صدام» به قلم مامور اطلاعاتی سیا، شماره ۲۹: صدام تنها موقعی احساساتی شد که بحث دخترانش به میان آمد

مامور اطلاعاتی سیا: تنها موقعی که صدام – در حین صحبت من با او – احساساتی شد، وقتی بود که بحث دخترانش، رنا و رغد، به میان آمد. چشمانش پر از اشک شد و صدایش دم به دم می‌لرزید. تنها می‌گفت: «شدیدا دلم برای‌شان تنگ شده. از رابطه‌ی فوق‌العاده‌‌ای که با آن‌ها داشتم لذت می‌بردم. خیلی مرا دوست داشتند و من هم آن‌ها را بسیار دوست داشتم.»
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

سرویس تاریخ «انتخاب»؛ تنها موقعی که صدام – در حین صحبت من با او – احساساتی شد، وقتی بود که بحث دخترانش، رنا و رغد، به میان آمد. چشمانش پر از اشک شد و صدایش دم به دم می‌لرزید. تنها می‌گفت: «شدیدا دلم برای‌شان تنگ شده. از رابطه‌ی فوق‌العاده‌‌ای که با آن‌ها داشتم لذت می‌بردم. خیلی مرا دوست داشتند و من هم آن‌ها را بسیار دوست داشتم.» همان‌طور که برای شوهران آن‌ها اتفاق افتاد، صدام نسبت به افرادی که به بی‌وفایی یا دزدیدن پول از او متهم بودند نگاه منفی داشت، و برادران کامل در هر دو مورد گناهاکار بودند [چند سطر نقطه‌چین]

صدام پس از پناهنده شدنِ آن‌ها گفت که او تنها خواستار بازگشت دختران و نوه‌هایش است. نگران بود که آن‌ها به دست کشوری خارجی بیفتند و نتواند از آن‌ها محافظت کند. صدام گفت، دستوری مبنی بر کشتن برادران کامل پس از بازگشت‌شان به عراق در سال ۱۹۹۶ صادر نکرده بود و تنها وقتی از آن خبردار شد که کار از کار گذشته بود. او گفت، وقتی خبر تیراندازی‌ای را که منجر به مرگ‌شان شد شنید، فقط سندی را امضا کرده بود که مجوز بازگشت‌شان بود. به شیوه‌ی معمول صدام، او گفت که قلمش را برداشت و این فرمان را نوشت: «شمشیر عدالت، نابکاری را مجازات کرده است.»

از صدام پرسیدم چطور خبردار شد که عدی و قصی کشته شدند؟ گفت که خبر مرگ‌شان را از رادیو بی‌بی‌سی شنید. وقتی خبر مرگ پسرانش را شنید چه احساسی به او دست داد؟ صدام گفت که اگر قرار بود آن‌ها بمیرند، او می‌خواست که همین‌گونه بمیرند: «آن‌ها در راه مبارزه با آزادسازی کشورشان جان باختند. این پایانی شرافتمندانه است که کسی می‌تواند به دنبالش باشد.» صدام گفت، آن‌ها کشته شدند نه برای این‌که پسران او بودند، آن‌ها کشته شدند چون عراقی بودند. او گفت زمام‌داری که بیش‌تر نگران فرزندانش است تا مردمش، شایسته‌ي احترام نیست. صدام می‌دانست که آن‌ها در زمان مرگ‌شان همراه هم سفر می‌کردند اما از این‌که خودش به آن‌ها بگوید این کار را بکنند خودداری کرد. او گفت که به آن‌ها خیانت شد، همان‌طور که در مورد خودش این اتفاق افتاد، و آنان را شهید دانست. از او پرسیدم، آیا عدی و قصی هنگام فرار او از بغداد، همراهش بودند. صدام پاسخ داد: «شاید.» [چند سطر نقطه‌چین]

عدی و قصی در خانه‌ی یک شیخ در موصل پناه گرفته بودند؛ خویشاوندی دور که افتخار پناه دادن او نصیبش شده بود. این شیخ پس از چند هفته دچار تشویش شد چون نیروهای لشکر هوابرد صدویکم ارتش آمریکا در اطراف خانه‌اش گشت می‌زدند. از پسران صدام پرسید کی از آن‌جا می‌روند؟ قصی با صراحت به او گفت که به رفتن فکر می‌کنند ولی شیخ باید دهانش را ببندد چون پول خیلی خوبی برای پناه دادن به او داده‌اند. شیخ در این موقع عدی و قصی را در خانه تنها می‌گذارد، منزلی که در آن هفته‌ها مشغول بازی رایانه‌ای بودند، [چند سطر نقطه‌چین]

نیروهای آمریکایی خانه را محاصره و شروع به تیراندازی می‌کنند. عدی و قصی کشته می‌شوند، [یک سطر نقطه‌چین]

و یک محافظ...

ادامه دارد...

منبع: جان نیکسون، «بازجویی از صدام؛ تخلیه اطلاعاتی رئیس‌جمهور»، تهران: ترجمه‌ی هوشنگ جیرانی، کتاب پارسه، چاپ شانزدهم، ۱۴۰۰، صص ۱۲۹-۱۳۰.

نظرات بینندگان