شنبه ۱۵ بهمن ۱۴۰۱ | Saturday, 04 February 2023
  • ارتباط با انتخاب
  • |
  • پیوندها
  • |
  • آب و هوا
  • |
  • اوقات شرعی
  • |
  • مجله الکترونیک
  • |
  • نظرسنجی
شنبه ۱۵ بهمن ۱۴۰۱ | Saturday, 04 February 2023
  • صفحه نخست
  • سیاست
  • بین الملل
  • تاریخ
  • اقتصاد
  • اجتماع
  • فناوری
  • فرهنگ و هنر
  • حوادث
  • ورزش
  • خواندنی ها
  • سلامت
  • ویدیو
  • عکس
جستجو
ویدئو جدیدترین اخبار پربیننده ترین
لایو خبر عکس خواندنی ها اخبار ویژه
  • صفحه نخست
  • سیاست
  • بین الملل
  • تاریخ
  • اقتصاد
  • اجتماع
  • فناوری
  • فرهنگ و هنر
  • حوادث
  • ورزش
  • خواندنی ها
  • سلامت
  • ویدیو
  • عکس
  • درباره انتخاب
  • ارتباط با انتخاب
  • پیوندها
  • آب و هوا
  • اوقات شرعی
  • مجله الکترونیک
  • نظرسنجی
  • آرشیو
ویدیو / کشمکش و درگیری نمایندگان پارلمان صربستان هنگام سخنرانی رئیس جمهور این کشور

ویدیو / کشمکش و درگیری نمایندگان پارلمان صربستان هنگام سخنرانی رئیس جمهور این کشور

ویدیو / انتقاد باشگاه استقلال از خطای بازیکن مس:  تلفیقی از سبک‌های دفاع شخصی و تکواندو

ویدیو / انتقاد باشگاه استقلال از خطای بازیکن مس: تلفیقی از سبک‌های دفاع شخصی و تکواندو

ویدیو / تصاویری زیبا از گرگ مادر و فرزندش در جنگل‌های هیرکانی

ویدیو / تصاویری زیبا از گرگ مادر و فرزندش در جنگل‌های هیرکانی

ویدیو /  گلایه شهروند زلزله‌زده فیرورقی از برخورد بد استاندار در پاسخ به مطالباتشان

ویدیو / گلایه شهروند زلزله‌زده فیرورقی از برخورد بد استاندار در پاسخ به مطالباتشان

ویدیو / غیبت کیومرث پوراحمد در نشست خبری فیلم خود در جشنواره فجر /تهیه کننده فیلم «پرونده باز است»: نظر آقای پوراحمد، بر عدم حضور بود؛ من هم اصرار نکردم / می‌توانم بگویم مریض بود، اما همه می‌دانیم چرا حضور پیدا نکرد

ویدیو / غیبت کیومرث پوراحمد در نشست خبری فیلم خود در جشنواره فجر /تهیه کننده فیلم «پرونده باز است»: نظر آقای پوراحمد، بر عدم حضور بود؛ من هم اصرار نکردم / می‌توانم بگویم مریض بود، اما همه می‌دانیم چرا حضور پیدا نکرد

ویدیو / واکنش رئیسی به گلایه کارگران: سریعا حقوق‌شان را پرداخت کنید

ویدیو / واکنش رئیسی به گلایه کارگران: سریعا حقوق‌شان را پرداخت کنید

کد خبر: ۷۰۳۴۱۴
تاریخ انتشار: ۴۴ : ۱۲ - ۲۵ آبان ۱۴۰۱
اجتماع >> جامعه
پ

بازگشت ملوانان ایرانی از جهنم یک کشور آفریقایی بعد از ۱۰ سال: غذا‎ فقط روزی یک وعده ذرت کوبیده بود و یک تُشک برای خوابیدن۶ مرد

«کیکو» کابوس مشترک ۱۶ ملوان است. مردانی که ۱۰ سالی محصور میان دیوار‌های سر به فلک کشیده زندان «کیکو» موهای‌شان را سفید کرده و تا انتهای ناامیدی رفته و برگشته‌اند؛ بحمدلله زنده. اما زخم‌های آن سال‌های جهنمی هنوز بر جسم و روح‌شان باقی است.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

شهروند: «کیکو» کابوس مشترک ۱۶ ملوان است. مردانی که ۱۰ سالی محصور میان دیوار‌های سر به فلک کشیده زندان «کیکو» موهای‌شان را سفید کرده و تا انتهای ناامیدی رفته و برگشته‌اند؛ بحمدلله زنده. اما زخم‌های آن سال‌های جهنمی هنوز بر جسم و روح‌شان باقی است.

چند روزی است از «کیکو» جهنمی نجات یافته‌اند، اما کابوس‌ها هنوز هم دست از سرشان برنمی‌دارند؛ تهمت قاچاق، زندان تاریکی که گرما را به تنهای استخوانی‌شان تحمیل می‌کرده. روز‌هایی که یک وعده خوراک لوبیا سهم‌شان بوده از غذا. کابوس بلاتکلیفی در کشوری غریب و باتوم‌هایی که روی زانو‌ها یا آرنج‌ها و استخوان‌های انگشتان فرود می‌آمدند. کابوسی که در غیاب حمام و پزشک، مرگ را همسایه دیوار به دیوار این مردان در حبس کرده بود تا زندگی و امید زیر سایه‌اش رنگ ببازند.

ده سال تنهایی و غریبی چیزی از وجود این مردان دزدیده. حبس در میانه زندان نمور حرف‌زدن به زبان فارسی را برایشان سخت کرده. کِز کردن گوشه سلول‌های کثیف و بی‌نوری که هیچ دریچه‌ای به بیرون نداشته‌اند، راه رفتن را هم برایشان سخت کرده. شکل و شمایل‌شان با روزی که پا روی عرشه لنج گذاشتند به امید صیدی پُررونق، تفاوت بسیار کرده. جوان‌تر‌ها پیر شده‌اند و آن‌هایی که کم‌سن و سال‌تر بودند پا در میانسالی گذاشته‌اند. مردانی که وجه مشترک‌شان چهره‌های استخوانی است که هیچ گوشتی به خود نمی‌بینند. هیکل‌های نحیف و لاجان هم میان‌شان به اشتراک گذاشته شده. غم سال‌ها دوری از عزیزان، شب‌های لبریز از دلهره و روز‌های پُر از آشوب و دلشوره، خاطره مشترک ۱۶ مرد شده؛ خاطره‌ای تلخ و زجرآور که حک شده بر جان و تن‌شان. مردانی که بی‌شک بعد از سال‌ها اگر نگاهی به آینه بیندازند، نشانی از خود سال‌های قبل‎‌شان را نمی‌بینند.

سکوت‌های طولانی در سلول‌های کوچک و تاریکی که از گرما تب‌زده بودند، حرف‌زدن را برایشان سخت کرده. حرف‌زدن و گفتن از مصیبتی که بر سرشان از غیب نازل شده بود به ماه‌ها و سال‌های ابتدایی می‌رسد. تقویم که دور از چشم مردان در حبس ورق می‌خورد، حرف‌زدن میان مردان کم‌وکمتر شد تا بالاخره سکوت پیروز این میدان شد.

دلم نمی‌خواهد آن خاطرات را مرور کنم

چهل‌وسه سال پیش «خالد» نامیدنش و حالا نامش دوباره سر زبان‌ها افتاده؛ «خالد» ملوانی که بعد از ۱۰ سال بلاتکلیفی در زندان‌های تانزانیا در کُنارک در میان اعضای خانواده‌اش نشسته. حاضر نیست برای لحظه‌ای کوتاه هم به آن روز‌های جهنمی برگردد: «دلم نمی‌خواهد آن خاطرات را مرور کنم.» تقویم به سال ۹۲ بود که پا روی عرشه یکی از لنج‌ها گذاشت برای کسب رزق و روزی حلال برای زن و دو فرزندش. مردی که برای یک‌میلیون و ۵۰۰ هزار تومان آن سال‌ها می‌رفت پی صید و صیادی.

یکی از روز‌های سال ۹۲ بود که قول‌وقرار با ناخدا تمام شد. قرار بر پرداخت یک‌میلیون و ۵۰۰ هزار تومان بعد از برگشت به ایران شد. دو فرزند و همسرش را در میانه یکی از چهاردیواری‌های کُنارک تنها گذاشت و رفت تا آبی اقیانوس هند را به نظاره بنشیند و تور‌ها را لبریز از ماهی تماشا کند. اما سرنوشت خواب تازه‌ای برای «خالد» و بقیه ملوانان دیده بود؛ اسارت. ملوانان مجذوب آبی اقیانوس گره از تور‌هایی باز می‌کردند که تصمیم داشتند دوباره به کف اقیانوس سری بزنند و پُروپیمان از ماهی برگردند. همه‌چیز شبیه به سفر‌ها و صید‌های قبلی بود. ملوانان هرکدام در رویا شاید هم افکارشان غرق شده بودند که کشتی خودش را به کنار لنج‌شان رساند: «برای بازرسی از لنج آمده بودند.»

تمام گوشه و کنار لنج زیرورو شد، اما دست بازرسان خالی بود. نوبت به اتاقک ناخدا رسید. بازرسان همه‌چیز را جُستند؛ نتیجه بازرسی بسته‌ای موادمخدر بود: «لنج و همه ملوانان را دستگیر کردند.» ماجرا شکل و شمایل تازه به خود گرفته بود. گویی دیگر قرار نبود دغدغه ملوانان، تور‌ها و ماهی‌ها یا حتی سرعت وزش باد باشد: «لنج را به سمت تانزانیا راندند.»


حبس در کشوری غریب و دور از وطن

سرنوشت سرناسازگاری با ۱۵ ملوان و یک ناخدا داشت: «چهار شاید هم سه ملوان از اتباع بودند؛ پاکستانی. بقیه ایرانی بودیم.» ملوانان گیج و مَنگ از اتفاقی که داشت رقم می‌خورد: «اصلا نمی‌دانستیم قرار است چه بلایی سرمان بیاید، اما این را فهمیده بودیم که روز‌های خوشی در انتظارمان نیست.» لنج در یکی از اسکله‌ها پهلو گرفت تا برای ۱۰ سال ملوانان در حسرت آبی آب به انتظار بنشینند؛ «شهر دارلسلام بود. بردن‌مان زندان کیکو».

میزبانان غریبه ملوانان به زبان مادری جملاتی را با هیجان می‌گفتند تا بر اضطراب ملوانان افزوده شود. نتیجه گفتگو‌ها و جست‌وخیز‌ها بازرسی دقیق لنج بود: «بازرسی دقیق‌تر و با وسواس بیشتری انجام شد و درنهایت پایان یافت. بازرسان خشنود از بسته‌های جدید موادمخدری که یافته بودند.»

بسته‌های جدید کشف‌شده، اما برای ملوانان کابوسی بود که می‌خواستند از آن بیدار شوند. لحظه‌های نفسگیری که ملوانان دوست داشتند در هر شرایطی باشند به غیر از جایی که بودند؛ اسارت در کشوری غریب و دور از وطن. دادگاهی با شکل و شمایل متداول تانزانیا برپا شد، اما تبرئه‌ای در کار نبود: «دوسال بعد ناخدا فوت کرد تا ما بلاتکلیف در زندان بمانیم.»

فوت ناخدا به سال ۲۰۱۶ بود. ناخدایی که تاب زندان را نیاورد و برای همیشه ملوانانش را با غم اسارت و غربت تنها گذاشت: «خانواده ناخدا بعد از مدت‌ها پیگیری توانستند جسدش را به ایران منتقل کنند.» پیگیری‌هایی که بالاخره نتیجه داد تا جسم ناخدا در خاک مام آرام بگیرد. فوت ناخدا شوک بزرگی بود برای ملوانان. وجود ملوانان پُر از ترس شده بود؛ ترس مرگ در خاکی غریب. هرچند ترس بلاتکلیف ماندن در اسارت هم کم از ترس مرگ در غربت نبود.

هر لحظه آنجا ساعات‌ها بر آدم می‌گذشت

ناخدا رفیق نیمه‌راه بود و ملوانان تنها ماندند تا سال‌های جهنمی‌ای که در انتظارشان بود، تجربه کنند. ۶۰-۵۰ مرد پیر و جوان دور هم در اتاقکی کوچک جمع شده بودند به انتظار اینکه سرنوشت برایشان قرار است چه چیز تازه‌ای رقم بزند: «یک تُشک داشتیم برای ۶ مرد، برای خوابیدن.»

لحظه‌ها سرناسازگاری با ملوانان در اسارت داشتند و نمی‌گذشتند: «هر لحظه آنجا ساعات‌ها بر آدم می‌گذشت.» فرقی نداشت ایرانی بودند یا جزو ملوانان پاکستانی سهم غذای‌شان در ۲۴ ساعت یک وعده بیشتر نبود: «ذرت را می‌کوبیدند و از آن غذا درست می‌کردند. گاهی اوقات تکه نانی هم بود، اما به ندرت.» تک وعده‌های روزانه رمقی به جان ملوانان باقی نگذاشته بود. مردانی تکیده که به کُنج سلول‌شان پناه می‌بردند در بهت سرنوشتی که براشان رقم خورده بود. سرنوشتی که کوچک‌ترین دخل و تصرفی در آن نداشتند و چاره‌ای جز تسلیم‌شدن در برابر آن برایشان باقی نمانده بود: «از حمام و پزشک هم خبری نبود.»


اعتراض مساوی بود با باتوم

مردان خزیده در سلول طبیبی نمی‌دیدند تا مرهمی بگذارد بر زخم‌هایی که تن‌شان را رنجور کرده بود: «حتی برای گرفتن آب خوردن هم دچار مشکل بودیم. هرازگاهی آبی برای خوردن به ما می‌دادند.» روز‌ها یکی پس از دیگری می‌گذشتند تا تقویم وارد ماهی جدید شود، روز‌ها و ماه‌هایی که جز ناامید کردن ملوانان کار دیگری از دست‌شان برنمی‌آمد: «هر روز که می‌گذشت ناامیدتر از گذشته می‌شدیم، البته باورمان هم نمی‌شد بلاتکلیف همچنان در غربت مانده باشیم.»

ملوانان ناامید و خسته از رنجی که بر آن‌ها تحمیل شده بود؛ دست به اعتصاب می‌زنند: «سه روز اعتصاب کردیم تا تغییری در برخوردشان با ما داشته باشند، اما بی‌تاثیر.» «خالد» اعتصاب غذایش را ادامه می‌دهد، اما بدنش تاب نمی‌آورد و او را به بستر بیماری می‌اندازد: «هیچ رسیدگی نکردند.»

اعتراض هرکدام‌شان مصادف بود با شکستن یکی از استخوان‌های دست یا پا: «هرکدام‌مان اعتراض می‌کردیم با باتوم بزرگی می‌افتند به جان‌مان. هدف‌شان هم تنها شکستن استخوان‌های پا یا دست‌مان بود.» دردی که به جان دست چپ «خالد» مانده یادگار همان روزهاست: «هنوز هم نمی‌توانم با این دستم چیزی بردارم.»

یکی از روز‌های همان سال‌های جهنمی «خالد» به شرایط و بلاتکلیفی‌شان اعتراض می‌کند: «با باتوم افتادند به جانم. فقط روی دست‌هایم می‌زدند و استخوان‌هایم را نشانه رفته بودند.» شکستگی استخوان دست چپ پاسخ «خالد» به اعتراض بحقش.

هنوز باورم نمی‌شود در خانه خودم هستم

هنوز برایش به خواب و رویا شبیه است تا واقعیت. بعد از سال‌های سختی که هر لحظه‌اش را با جان کَندن پشت‌سر گذاشته در زیر سقف خانه خودش نشسته: «هنوز باورم نمی‌شود در خانه خودم هستم.» پسر‌ها در غیاب پدر قد کشیده و بزرگ شده‌اند؛ سال‌های سختی که در غیبت پدر به امید دیدار دوباره پشت‌سر گذاشته‌اند. عموها، دایی‌ها و پدربزرگ‌ها همه این سال‌ها هوای خانه «خالد» را داشته‌اند: «فامیل در غیاب من خرج خانه را داده‌اند.»

پسرک‌ها در باورشان نمی‌گنجد چشم در چشم‌های فرونشسته پدر انداخته اند. همین که سلامت برگشته برایشان یک دنیا ارزش دارد و دیگر از خدا هیچ نمی‌خواهند: «پسرهایم طوری نگاهم می‌کنند انگار از دنیای دیگری برگشته‌ام.» «خالد» این لحظه‌ها و این نگاه‌ها را بار‌ها در گوشه سلولش در ذهنش ساخته، البته در سال‌های ابتدایی اسارت. سال‌ها که پشت‌سر هم نو می‌شدند این رویا بیش از گذشته در ذهن «خالد» رنگ می‌باخته و جایش را به ناامیدی می‌داده: «شاید سال‌ها اول به این فکر می‌کردم که روزی برمی‌گردم به خانه، اما بعد‌ها از برگشت به خانه ناامید شده بودم.»

دو شاید هم سه روز قبل از آمدن‌شان به ایران هنوز بی‌خبر از اتفاق خوشی بودند که انتظارشان را می‌کشید: «پاهایم روی خاک ایران ایستادند، اما هنوز باورم نمی‌شد برگشته‌ام.» هواپیما روی یکی از باند‌های فرودگاه امام روی زمین می‌نشیند: «پایم را از هواپیما پایین گذاشتم سجده شکر به جا آوردم و خاکم را بوسیدم.»

‌
نمی‌توانستیم به خانواده‌مان نامه بنویسم و بگوییم زنده‌ایم

یک تهمت، ۱۰ سال از زندگی‌شان را سوزانده. ۱۰ سالی که حالا اصلا دوست ندارند حتی به یک لحظه آن فکر کنند یا از آن چیزی بر زبان بیاورند. از گفتن آنچه بر سرشان رفته هراس دارند. شاید هراس از بیدار شدن از رویایی که حالا خود را در آن می‌بینند؛ رویای نشستن زیر سقف خانه‌ای که از تمام دنیا سهم آنهاست. «بشیر» حاضر نیست حتی لحظه‌ای به آن روز‌ها فکر کند یا از آن چیزی بگوید: «زندان خیلی سخت گذشت، ۱۰ سال فقط اذیت شدیم.»

سال‌ها بلاتکلیفی، امید را در دل‌شان کشته بود: «نمی‌توانستیم حتی به خانواده‌مان نامه بنویسم و بگوییم زنده‌ایم.» دو شاید هم سه سال از حبس‌شان می‌گذشت و هنوز خانواده‌ها نمی‌دانستند چه بلایی سرشان آمده؛ سال‌هایی که دلشوره را به جان خانواده‌ها انداخته بود: «گویا بعد از دو یا سه سال حکومت تانزانیا اعلام کرده این ملوانان اسیر ما هستند.»

قصه همه ۱۶ مرد یکی است؛ سال‌های جهنمی که در «کیکو» بر آن‌ها گذشته. قسمت شیرین قصه‌شان، اما به برگشت‌شان به وطن برمی‌گردد: «مثل خواب می‌ماند. هنوز هم باورم نمی‌شود در شهر و خانه خودم هستم.»

چشمش به خانواده‌اش افتاد از خوشحالی غَش کرد

«ده سال نبوده، از نظر روحی به‌هم ریخته.» از نزدیکان ملوانان آزادشده است و شرایطی که بر آنان گذشته را دشوار توصیف می‌کند: «اصلا توانایی صحبت ندارد. حتی توانایی اینکه در محیط باز قرار بگیرد را هم ندارد، دچار سردرگمی می‌شود.» هر آنچه بر بقیه گذشته بر «بَک» هم گذشته: «یک وعده در روز غذا می‌خوردند. حتی پنکه نداشتند و با لباس‌هایشان خودشان را باد می‌زدند. هر روز آن سلول‌ها یک‌سال گذشته.»

وقتی به امید رزق و روزی راهی صید و صیادی در اقیانوس هند شد پنج فرزندش را به مادر خانه سپرد: «بزرگ‌ترین بچه‌اش الان ۱۸ سال دارد. کوچک‌ترین فرزندش وقتی راهی سفر می‌شده پنج ماهه در شکم مادر بوده.» دیدن چهره استخوانی پدر که گرد پیری بر آن نشسته بچه‌ها را سر ذوق آورد تا در اوج ناباوری پدر را در آغوش بکشند: «خیلی خوشحال‌اند، از وقتی پدرشان آمده خونه اشک‌شان بند نیامده.»

حال‌وروز پدر هم کم از بچه‌ها نبود: «همین که چشمش به خانواده‌اش افتاد از خوشحالی غَش کرد.» اغلب ملوانان از شهرستان کنارک‌اند یا از توابع آن: «بار اول بود با این ناخدا رفته بودند صیادی. این‌بار در ازای صیادی در آب‌های بین‌المللی قرار بود یک‌میلیون و ۵۰۰ هزار تومان عایدی داشته باشند. البته این نرخ مربوط به سال ۹۲ است.»


باورشان نمی‌شده زنده مانده‌اند و به خانه برمی‌گردند

در غیاب ملوانان گاهی پدربزرگ‌ها و زمانی دایی‌ها و عمو‌ها کمک‌خرج خانه می‌شدند به امید برگشتن مرد خانه از اسارت: «بعد از یکی دو سال فهمیدیم زنده‌اند و اسیر.» دو سه روز قبل از آزادی به ملوانان نوید برگشت به خانه را می‌دهند. خبری خوش که در باور هیچ‌کدام نمی‌گنجید. شاید این فکر هم به ذهن‌شان خطور کرده بود که این بازی روانی است برای کشتن آخرین امیدهایشان. هرچند روزگار برایشان خوش چرخید و این خبر خوش به حقیقت پیوست: «از خوشحالی در پوست‌شان نمی‌گنجیدند. اغلب باورشان نمی‌شده زنده مانده‌اند و دارند به خانه برمی‌گردند.»

سال‌ها اسارت حال‌وروز خوشی برای «بک» و همسفرانش باقی نگذاشته: «با گذشته خیلی فرق کرده. به سختی راه می‌رود. در محیط باز قرار می‌گیرد گیج می‌شود.» از تانزانیا راهی دوبی شدند و در هتلی مستقر، اما همچنان واهمه ندیدن خانه در دل‌شان آشوب به پا می‌کرد: «در هتل دوبی خواب به چشم هیچ‌کدام‌شان نیامده و برای رسیدن به خانه لحظه‌شماری می‌کردند.»

لینک کوتاه
ارسال به تلگرام
بازید از صفحه اول ارسال به دوستان نسخه چاپی
گزارش خطا
1
وب گردی
کدام بسته اینترنتی بهتر است؟!

کدام بسته اینترنتی بهتر است؟!

سیامک صفری، مجید صالحی و بهرنگ علوی دوباره نامزد می‌شوند؟

سیامک صفری، مجید صالحی و بهرنگ علوی دوباره نامزد می‌شوند؟

جنجال بزرگ همسر سابق فرانچسکو توتی در فضای مجازی

جنجال بزرگ همسر سابق فرانچسکو توتی در فضای مجازی

آقای بازیگر رسما به قتل متهم شد

آقای بازیگر رسما به قتل متهم شد

برای اینکه بتوانم طبق حکم دادگاه،اموال افرادی را که سرقت کرده بودم پس بدهم دست به سرقت می زدم/ نقشه سرقتها را پای بساط مواد طراحی می کردم

برای اینکه بتوانم طبق حکم دادگاه،اموال افرادی را که سرقت کرده بودم پس بدهم دست به سرقت می زدم/ نقشه سرقتها را پای بساط مواد طراحی می کردم

روایتی تازه از وضعیت ستاره فوتبال در زندان

روایتی تازه از وضعیت ستاره فوتبال در زندان

;
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
* نظر:
رپورتاژ / تریبون 2
تصاویر
۱/۴
۱/۴
تصاویر: بارش سنگین برف در چلگرد

تصاویر: بارش سنگین برف در چلگرد

۲/۴
تصاویر: مراسم جشن تکلیف دانش آموزان با حضور مقام معظم رهبری

تصاویر: مراسم جشن تکلیف دانش آموزان با حضور مقام معظم رهبری

۳/۴
تصاویر: یخ نوردی در آبشار گنجنامه همدان

تصاویر: یخ نوردی در آبشار گنجنامه همدان

۴/۴
تصاویر: کویری به نام میانکاله!

تصاویر: کویری به نام میانکاله!

خرید و فروش بیتکوین
ببینید!

ویدیو / کشمکش و درگیری نمایندگان پارلمان صربستان هنگام سخنرانی رئیس جمهور این کشور

ویدیو / انتقاد باشگاه استقلال از خطای بازیکن مس: تلفیقی از سبک‌های دفاع شخصی و تکواندو

ویدیو / تصاویری زیبا از گرگ مادر و فرزندش در جنگل‌های هیرکانی

ویدیو / گلایه شهروند زلزله‌زده فیرورقی از برخورد بد استاندار در پاسخ به مطالباتشان

ویدیو / غیبت کیومرث پوراحمد در نشست خبری فیلم خود در جشنواره فجر /تهیه کننده فیلم «پرونده باز است»: نظر آقای پوراحمد، بر عدم حضور بود؛ من هم اصرار نکردم / می‌توانم بگویم مریض بود، اما همه می‌دانیم چرا حضور پیدا نکرد

ویدیو / واکنش رئیسی به گلایه کارگران: سریعا حقوق‌شان را پرداخت کنید

ویدیو / درگیری شدید و عجیب کادرفنی مس کرمان و استقلال در دقایق پایانی بازی

آرشیو
خرید و فروش بیتکوین
پربازدیدها
روز هفته ماه سال

رویترز: نسل جدید پهپاد‌های اسرائیل قابلیت حمل بمب غیرقابل‌ردگیری تا یک‌تُن را دارند / تمام تسلیحات ساخت این پهپادها به صورت سقوط آزاد (با تکیه بر جاذبه زمین) عمل می‌کنند

رئیس سیا: ۶ ماه آینده برای اوکراین حیاتی خواهد بود / تعمیق همکاری‌های نظامی ایران و روسیه "بسیار نگران‌کننده" است

واردات ارز به هر میزان بدون مالیات آزاد شد / دستگاه‌های امنیتی حق ممانعت ندارند

وضعیت آب و هوا، امروز ۱۴ بهمن ۱۴۰۱ / هشدار کاهش دما و ماندگاری هوای سرد/ احتمال کولاک برف و بهمن در ۸ استان

پاسخ محمد فاضلی به رئیسی که می‌گوید «آینده را درخشان می‌بینم»: اقتصاد، عرصه دین یا عرفان نیست که شهودی باشد و نوری ببیند که دیگران از دیدنش عاجز باشند/ آنچه کمترین اهمیت را دارد، دیدن شماست/ چرایی و چگونگی این مشاهدات را تشریح کنید

داماد خانواده انصاریان: بدون اجازه خانواده، به علی انصاریان "سلول بنیادی" تزریق شده بود / یک سال و نیم طول کشید که به پرونده پزشکی ناقص و سراسر متناقض دسترسی پیدا کنیم

طرح جدید زاکانی: اخذ عوارض از قبرها در تهران!

پوتین: بعد از ۸۰ سال دوباره مقابل تانک‌های آلمانی قرار گرفته‌ایم / آماده‌ایم از کل زرادخانه روسیه که شامل سلاح‌های هسته‌ای است استفاده کنیم

ویدیو / کوهرنگ پس از بارش برف ۱۸۰ سانتی‌متری

تهیه‌کننده «چرا گریه نمی‌کنی؟» خطاب به بازیگرانش که بیانیه تحریم جشنواره فجر را امضا کرده‌اند: شما آبروی آزادی را برده‌اید / من داماد آقای «عدل هاشمی» هستم که به‌عنوان یک فرد نظامی برای این مملکت زحمت کشیده / من «آقازاده سینمایی» نیستم / اف بر کسانی که این اندازه نمک‌نشناس هستند

مصوبه جدید مجلس: همه‌ی زنان برای خروج از کشور باید از «سرپرست» خود کسب اجازه کنند/ پیش از این خروج دختران مجرد بالای ۱۸ سال نیاز به اذن کسی نداشت

ویدیو / خیابان‌های خوی بعد از زلزله ۵.۹ ریشتری

باکو: برای انتقال جسد کارمند سفارت‌مان و کارمندان سفارت و اعضای خانواده‌شان هواپیمایی به تهران می‌فرستیم

۳ استان دیگر مشمول طرح کالابرگ الکترونیکی شدند

خبرگزاری حامی دولت، کنسرت خواننده «مثلا روم زوم کنی، بوم بوم کنه قلبم» را نقطه عطفی در تاریخ موسیقی ایران توصیف کرد

لیست کالاهای مشمول تخفیف ۲۵ درصدی اعلام شد

ویدیو / کوهرنگ پس از بارش برف ۱۸۰ سانتی‌متری

واریز پول شرط شرکت در قرعه‌کشی فروش خودرو شد

سه طرح برای حمله به تاسیسات اتمی ایران تدارک دیده ایم

پیام‌ فروش جنگنده‌های سوخو ۳۵ روسیه به ایران

عکس عامل شلیک به هواپیمای اوکراینی منتشر شد

خاطرات هاشمی رفسنجانی، ۶ بهمن ۱۳۷۸: خوابی که یکی از علمای عراق درمورد من دیده بود

وزیر اقتصاد: حقوق کارکنان دولت در سال ۱۴۰۲، ۱۵ تا ۲۵ درصد افزایش می‌یابد / فعلا برنامه‌ای برای افزایش حقوق میانسالی نداریم

چگونه فقط با کارت ملی، ۵۰۰۰ یورو بخریم؟

دایی مهسا امینی: مهسا کاملاً سالم بود؛ بیماری قلبی مادرزادی او دروغ مطلق است

سازمان جهانی بهداشت: قرنطینه امیکرون ۵ روز نیست

ویدیو / واکنش امیر قطر به برد ایران مقابل ولز

شرط تحویل آپارتمان ۱۵۰ متری در نیاوران به رضا رویگری / مجری صداوسیما: مالک منزل گفته خانه را با چند پرستار آماده کرده‌ام؛ فقط رضا باید تنها بیاید / وقتش رسیده بگویم که چقدر به رضا ظلم شده / او مدت‌هاست که در روابط‌ش دچار مشکل شده / مو‌های رضا به طرز عجیبی سوزانده شده بود؛ به گریمور گفتم جوری درست کن که فکر کند مو دارد

ویدیو / آزار و اذیت شیطانی دختر دانشجو توسط این ۵ آدم‌ربا

معاوضه شماره موبایل با آپارتمان لوکس / قیمت شماره‌های رند به ۵۰ میلیارد تومان رسید

ساعت و تاریخ بازی ایران - آمریکا

ویدیویی که پلیس از مهسا امینی منتشر کرد

خرید و فروش بیتکوین
خواندنی ها
۸ حقیقت شگفت انگیز درباره کشتی تایتانیک که بعید است شنیده باشید

۸ حقیقت شگفت انگیز درباره کشتی تایتانیک که بعید است شنیده باشید

آیا یک همه‌گیری قارچی می‌تواند ما را به زامبی تبدیل کند؟

آیا یک همه‌گیری قارچی می‌تواند ما را به زامبی تبدیل کند؟

دانشمندان ۲۵ سیگنال رادیویی مرموز و تکرار شونده از اعماق فضا را کشف کردند

دانشمندان ۲۵ سیگنال رادیویی مرموز و تکرار شونده از اعماق فضا را کشف کردند

اینستاگرام ظاهراً روی سرویس اشتراک پولی مشابه توییتر بلو کار می‌کند

اینستاگرام ظاهراً روی سرویس اشتراک پولی مشابه توییتر بلو کار می‌کند

خرید و فروش بیتکوین
آخرین اخبار مهمترین عناوین روز

تصاویر: بارش سنگین برف در چلگرد

تصاویر: مراسم جشن تکلیف دانش آموزان با حضور مقام معظم رهبری

تصاویر: یخ نوردی در آبشار گنجنامه همدان

تصاویر: کویری به نام میانکاله!

خاطرات هاشمی رفسنجانی، ۱۴ بهمن ۱۳۷۸: احمد جنتی از ورود چند تیم ترور منافقین به کشور گفت

یادداشت‌های علم، چهارشنبه ۲ اسفند ۱۳۴۶: علی امینی خائن باز هم در خانه اش مهاجر و انصار را می‌پذیرد

تاریخ روابط ایران و امریکا، شماره ۷: فتحعلی شاه از سفیر انگلیس پرسید: امریکا چگونه سرزمینی ست؟ آیا زیر زمین است؟

۸ حقیقت شگفت انگیز درباره کشتی تایتانیک که بعید است شنیده باشید

وزش باد در شمال و شمال شرق کشور / حداقل دما در تهران امشب به ۱- می‌رسد

سخنگوی دولت: در دهه اخیر دلخوش به بیگانگان شدند، برای همین عقب افتادیم

آقا تهرانی: بیش از ۴۰ سال است حکومت از طاغوت گرفته شده، ولی فضای مجازی را به طاغوت سپردیم / قوانین در حوزه عفاف و حجاب بدون مشکل و محکم هستند / اگر تمام مسئولین را بر اساس مقام معظم رهبری بسنجیم، شاهد رفع بسیاری از مشکلات خواهیم بود

آمریکا ۸ نفر از مدیران یک شرکت ایرانی را تحریم کرد

تشدید نابسامانی حمل‌ونقل هوایی؛ عبور از مرحله "گرانفروشی" به مرحله "نبودن" بلیت

معاون گردشگری: ۵۰۰ میلیارد تومان برای مقابله با ایران‌هراسی می‌خواهیم

کی‌یف: قطع روابط دیپماتیک با ایران به رفتار آن به ویژه در زمینه جنگ اوکراین بستگی دارد / این تصمیم در حال حاضر مطرح است

پاسخ محمد فاضلی به رئیسی که می‌گوید «آینده را درخشان می‌بینم»: اقتصاد، عرصه دین یا عرفان نیست که شهودی باشد و نوری ببیند که دیگران از دیدنش عاجز باشند/ آنچه کمترین اهمیت را دارد، دیدن شماست/ چرایی و چگونگی این مشاهدات را تشریح کنید

امام جمعه اردبیل: آنچه در سفارت آذربایجان اتفاق افتاد مورد تایید نیست، اما نتیجه روحیه غیرتی آذری است

ویدیو / غیبت کیومرث پوراحمد در نشست خبری فیلم خود در جشنواره فجر /تهیه کننده فیلم «پرونده باز است»: نظر آقای پوراحمد، بر عدم حضور بود؛ من هم اصرار نکردم / می‌توانم بگویم مریض بود، اما همه می‌دانیم چرا حضور پیدا نکرد

داماد خانواده انصاریان: بدون اجازه خانواده، به علی انصاریان "سلول بنیادی" تزریق شده بود / یک سال و نیم طول کشید که به پرونده پزشکی ناقص و سراسر متناقض دسترسی پیدا کنیم

رییس کمیسیون قضایی مجلس: بی‌حجاب‌ها را با سیستم در معابر شناسایی می‌کنیم / ابتدا کارت‌های ملی را مسدود می‌کنیم، سپس خدمات اجتماعی‌شان را می‌گیریم

عدم شفافیت در بودجه آغاز ناکارآمدی‌هاست / هر چه می‌گذرد فاصله ما با قواعد صحیح حکمرانی صحیح مالی بیشتر می‌شود / روزی که مردم بدانند هر ریال بودجه برای کدام هدف هزینه می‌شود، روز جشن ملی ست

رئیسی: به برکت راهنمایی‌های رهبر فرزانه تحریم‌ها خنثی شده / تجارت ما رشد ۴۰ درصدی داشته

رئیس سازمان خصوصی‌سازی: روش مولدسازی فقط مزایده نیست؛ تهاتر و عرضه در بورس کالا و فرابورس از روش‌های دیگر است / هیئت مولدسازی از تخلف و جرم مصون نیست، بلکه مصونیت در اجرای مصوبه است

وضعیت جاده‌ها و راه‌ها، امروز ۱۴ بهمن ۱۴۰۱ / تردد روان در تهران - شمال / ترافیک نیمه‌سنگین در چالوس و هراز

پوتین: بعد از ۸۰ سال دوباره مقابل تانک‌های آلمانی قرار گرفته‌ایم / آماده‌ایم از کل زرادخانه روسیه که شامل سلاح‌های هسته‌ای است استفاده کنیم

وضعیت آب و هوا، امروز ۱۴ بهمن ۱۴۰۱ / هشدار کاهش دما و ماندگاری هوای سرد/ احتمال کولاک برف و بهمن در ۸ استان

مقام آمریکایی: همیشه راه‌هایی برای انتقال پیام به ایران داشته‌ایم

رئیس سیا: ۶ ماه آینده برای اوکراین حیاتی خواهد بود / تعمیق همکاری‌های نظامی ایران و روسیه "بسیار نگران‌کننده" است

امیر عبداللهیان: آمریکا اصرار فراوانی برای مذاکره مستقیم با ایران دارد

وزیر خارجه عراق: عربستان آماده سرمایه‌گذاری در حوزه های مختلف در عراق است / وزیر خارجه سعودی: تحولات خوبی در رابطه با تعاملات اقتصادی عربستان و عراق ایجاد شده / العربی الجدید: بن فرحان با نخست‌وزیر عراق در مورد پرونده میانجی‌گری بغداد میان تهران و ریاض رایزنی خواهد کرد

پیشنهاد برخی نمایندگان برای افزایش پلکانی حقوق در سال آینده

صدرعاملی: امیدوارم محمد رسول‌اف و جعفر پناهی تا یکی دو روز آینده آزاد شوند

غیبت بازیگران و عوامل فیلم «جنگل پرتقال» در نشست خبری جشنواره فجر / صدرعاملی: سارا بهرامی در مسافرت است؛ از دلیل عدم حضور سایر عوامل خبری ندارم

گلایه های استاد دانشگاه تهران از سوءمدیریت شهرداری تهران / خیابان‌های سوهانک، نه برف روبی شد، نه شن پاشی / ساکنین در روز‌های سه شنبه و چهارشنبه عملا در منازل شان محبوس شدند

وزیر ارشاد درباره موضوع حجاب: قرارگاه زیست عفیفانه شکل گرفته؛ ابعاد فعالیت آن به تدریج گسترده خواهد شد

سردار سلامی: به کسانی که قرآن را آتش زدند می‌گوییم که از امروز مخفیانه زندگی کنید و هر شب کابوس ببینید / این آتش پیکر شما را خواهد گرفت و اجسام شما را به اجساد تبدیل خواهد کرد / مسلمانان اگر ده‌ها سال هم بگذرد، شما را رها نخواهند کرد

رئیسی: در قضایای اخیر تحلیل دقیق رهبری، در خنثی‌سازی توطئه دشمن بسیار موثر بود

رسانه ایتالیایی: اشرف غنی ۱۱۰ میلیون دلار از قطر رشوه گرفت تا در مقابل طالبان نجنگد

بارش برف و باران در تهران از امشب تا صبح جمعه

آرشیو
خرید و فروش بیتکوین
  • صفحه نخست
  • سیاست
  • بین الملل
  • تاریخ
  • اقتصاد
  • اجتماع
  • فناوری
  • فرهنگ و هنر
  • حوادث
  • ورزش
  • خواندنی ها
  • سلامت
  • ویدیو
  • عکس
  • درباره انتخاب
  • |
  • ارتباط با ما
  • |
  • پیوندها
  • |
  • آب و هوا
  • |
  • اوقات شرعی
  • |
  • مجله الکترونیکی
  • |
  • نظرسنجی
  • |
  • جستجو
  • |
  • آرشیو
تمامی حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به انتخاب است و استفاده از مطالب با ذکر منبع بلامانع است.
طراحی و تولید : "ایران سامانه"
کد خبر: ۷۰۳۴۱۴
تاریخ انتشار: ۴۴ : ۱۲ - ۲۵ آبان ۱۴۰۱
اجتماع >> جامعه
پ

بازگشت ملوانان ایرانی از جهنم یک کشور آفریقایی بعد از ۱۰ سال: غذا‎ فقط روزی یک وعده ذرت کوبیده بود و یک تُشک برای خوابیدن۶ مرد

«کیکو» کابوس مشترک ۱۶ ملوان است. مردانی که ۱۰ سالی محصور میان دیوار‌های سر به فلک کشیده زندان «کیکو» موهای‌شان را سفید کرده و تا انتهای ناامیدی رفته و برگشته‌اند؛ بحمدلله زنده. اما زخم‌های آن سال‌های جهنمی هنوز بر جسم و روح‌شان باقی است.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

شهروند: «کیکو» کابوس مشترک ۱۶ ملوان است. مردانی که ۱۰ سالی محصور میان دیوار‌های سر به فلک کشیده زندان «کیکو» موهای‌شان را سفید کرده و تا انتهای ناامیدی رفته و برگشته‌اند؛ بحمدلله زنده. اما زخم‌های آن سال‌های جهنمی هنوز بر جسم و روح‌شان باقی است.

چند روزی است از «کیکو» جهنمی نجات یافته‌اند، اما کابوس‌ها هنوز هم دست از سرشان برنمی‌دارند؛ تهمت قاچاق، زندان تاریکی که گرما را به تنهای استخوانی‌شان تحمیل می‌کرده. روز‌هایی که یک وعده خوراک لوبیا سهم‌شان بوده از غذا. کابوس بلاتکلیفی در کشوری غریب و باتوم‌هایی که روی زانو‌ها یا آرنج‌ها و استخوان‌های انگشتان فرود می‌آمدند. کابوسی که در غیاب حمام و پزشک، مرگ را همسایه دیوار به دیوار این مردان در حبس کرده بود تا زندگی و امید زیر سایه‌اش رنگ ببازند.

ده سال تنهایی و غریبی چیزی از وجود این مردان دزدیده. حبس در میانه زندان نمور حرف‌زدن به زبان فارسی را برایشان سخت کرده. کِز کردن گوشه سلول‌های کثیف و بی‌نوری که هیچ دریچه‌ای به بیرون نداشته‌اند، راه رفتن را هم برایشان سخت کرده. شکل و شمایل‌شان با روزی که پا روی عرشه لنج گذاشتند به امید صیدی پُررونق، تفاوت بسیار کرده. جوان‌تر‌ها پیر شده‌اند و آن‌هایی که کم‌سن و سال‌تر بودند پا در میانسالی گذاشته‌اند. مردانی که وجه مشترک‌شان چهره‌های استخوانی است که هیچ گوشتی به خود نمی‌بینند. هیکل‌های نحیف و لاجان هم میان‌شان به اشتراک گذاشته شده. غم سال‌ها دوری از عزیزان، شب‌های لبریز از دلهره و روز‌های پُر از آشوب و دلشوره، خاطره مشترک ۱۶ مرد شده؛ خاطره‌ای تلخ و زجرآور که حک شده بر جان و تن‌شان. مردانی که بی‌شک بعد از سال‌ها اگر نگاهی به آینه بیندازند، نشانی از خود سال‌های قبل‎‌شان را نمی‌بینند.

سکوت‌های طولانی در سلول‌های کوچک و تاریکی که از گرما تب‌زده بودند، حرف‌زدن را برایشان سخت کرده. حرف‌زدن و گفتن از مصیبتی که بر سرشان از غیب نازل شده بود به ماه‌ها و سال‌های ابتدایی می‌رسد. تقویم که دور از چشم مردان در حبس ورق می‌خورد، حرف‌زدن میان مردان کم‌وکمتر شد تا بالاخره سکوت پیروز این میدان شد.

دلم نمی‌خواهد آن خاطرات را مرور کنم

چهل‌وسه سال پیش «خالد» نامیدنش و حالا نامش دوباره سر زبان‌ها افتاده؛ «خالد» ملوانی که بعد از ۱۰ سال بلاتکلیفی در زندان‌های تانزانیا در کُنارک در میان اعضای خانواده‌اش نشسته. حاضر نیست برای لحظه‌ای کوتاه هم به آن روز‌های جهنمی برگردد: «دلم نمی‌خواهد آن خاطرات را مرور کنم.» تقویم به سال ۹۲ بود که پا روی عرشه یکی از لنج‌ها گذاشت برای کسب رزق و روزی حلال برای زن و دو فرزندش. مردی که برای یک‌میلیون و ۵۰۰ هزار تومان آن سال‌ها می‌رفت پی صید و صیادی.

یکی از روز‌های سال ۹۲ بود که قول‌وقرار با ناخدا تمام شد. قرار بر پرداخت یک‌میلیون و ۵۰۰ هزار تومان بعد از برگشت به ایران شد. دو فرزند و همسرش را در میانه یکی از چهاردیواری‌های کُنارک تنها گذاشت و رفت تا آبی اقیانوس هند را به نظاره بنشیند و تور‌ها را لبریز از ماهی تماشا کند. اما سرنوشت خواب تازه‌ای برای «خالد» و بقیه ملوانان دیده بود؛ اسارت. ملوانان مجذوب آبی اقیانوس گره از تور‌هایی باز می‌کردند که تصمیم داشتند دوباره به کف اقیانوس سری بزنند و پُروپیمان از ماهی برگردند. همه‌چیز شبیه به سفر‌ها و صید‌های قبلی بود. ملوانان هرکدام در رویا شاید هم افکارشان غرق شده بودند که کشتی خودش را به کنار لنج‌شان رساند: «برای بازرسی از لنج آمده بودند.»

تمام گوشه و کنار لنج زیرورو شد، اما دست بازرسان خالی بود. نوبت به اتاقک ناخدا رسید. بازرسان همه‌چیز را جُستند؛ نتیجه بازرسی بسته‌ای موادمخدر بود: «لنج و همه ملوانان را دستگیر کردند.» ماجرا شکل و شمایل تازه به خود گرفته بود. گویی دیگر قرار نبود دغدغه ملوانان، تور‌ها و ماهی‌ها یا حتی سرعت وزش باد باشد: «لنج را به سمت تانزانیا راندند.»


حبس در کشوری غریب و دور از وطن

سرنوشت سرناسازگاری با ۱۵ ملوان و یک ناخدا داشت: «چهار شاید هم سه ملوان از اتباع بودند؛ پاکستانی. بقیه ایرانی بودیم.» ملوانان گیج و مَنگ از اتفاقی که داشت رقم می‌خورد: «اصلا نمی‌دانستیم قرار است چه بلایی سرمان بیاید، اما این را فهمیده بودیم که روز‌های خوشی در انتظارمان نیست.» لنج در یکی از اسکله‌ها پهلو گرفت تا برای ۱۰ سال ملوانان در حسرت آبی آب به انتظار بنشینند؛ «شهر دارلسلام بود. بردن‌مان زندان کیکو».

میزبانان غریبه ملوانان به زبان مادری جملاتی را با هیجان می‌گفتند تا بر اضطراب ملوانان افزوده شود. نتیجه گفتگو‌ها و جست‌وخیز‌ها بازرسی دقیق لنج بود: «بازرسی دقیق‌تر و با وسواس بیشتری انجام شد و درنهایت پایان یافت. بازرسان خشنود از بسته‌های جدید موادمخدری که یافته بودند.»

بسته‌های جدید کشف‌شده، اما برای ملوانان کابوسی بود که می‌خواستند از آن بیدار شوند. لحظه‌های نفسگیری که ملوانان دوست داشتند در هر شرایطی باشند به غیر از جایی که بودند؛ اسارت در کشوری غریب و دور از وطن. دادگاهی با شکل و شمایل متداول تانزانیا برپا شد، اما تبرئه‌ای در کار نبود: «دوسال بعد ناخدا فوت کرد تا ما بلاتکلیف در زندان بمانیم.»

فوت ناخدا به سال ۲۰۱۶ بود. ناخدایی که تاب زندان را نیاورد و برای همیشه ملوانانش را با غم اسارت و غربت تنها گذاشت: «خانواده ناخدا بعد از مدت‌ها پیگیری توانستند جسدش را به ایران منتقل کنند.» پیگیری‌هایی که بالاخره نتیجه داد تا جسم ناخدا در خاک مام آرام بگیرد. فوت ناخدا شوک بزرگی بود برای ملوانان. وجود ملوانان پُر از ترس شده بود؛ ترس مرگ در خاکی غریب. هرچند ترس بلاتکلیف ماندن در اسارت هم کم از ترس مرگ در غربت نبود.

هر لحظه آنجا ساعات‌ها بر آدم می‌گذشت

ناخدا رفیق نیمه‌راه بود و ملوانان تنها ماندند تا سال‌های جهنمی‌ای که در انتظارشان بود، تجربه کنند. ۶۰-۵۰ مرد پیر و جوان دور هم در اتاقکی کوچک جمع شده بودند به انتظار اینکه سرنوشت برایشان قرار است چه چیز تازه‌ای رقم بزند: «یک تُشک داشتیم برای ۶ مرد، برای خوابیدن.»

لحظه‌ها سرناسازگاری با ملوانان در اسارت داشتند و نمی‌گذشتند: «هر لحظه آنجا ساعات‌ها بر آدم می‌گذشت.» فرقی نداشت ایرانی بودند یا جزو ملوانان پاکستانی سهم غذای‌شان در ۲۴ ساعت یک وعده بیشتر نبود: «ذرت را می‌کوبیدند و از آن غذا درست می‌کردند. گاهی اوقات تکه نانی هم بود، اما به ندرت.» تک وعده‌های روزانه رمقی به جان ملوانان باقی نگذاشته بود. مردانی تکیده که به کُنج سلول‌شان پناه می‌بردند در بهت سرنوشتی که براشان رقم خورده بود. سرنوشتی که کوچک‌ترین دخل و تصرفی در آن نداشتند و چاره‌ای جز تسلیم‌شدن در برابر آن برایشان باقی نمانده بود: «از حمام و پزشک هم خبری نبود.»


اعتراض مساوی بود با باتوم

مردان خزیده در سلول طبیبی نمی‌دیدند تا مرهمی بگذارد بر زخم‌هایی که تن‌شان را رنجور کرده بود: «حتی برای گرفتن آب خوردن هم دچار مشکل بودیم. هرازگاهی آبی برای خوردن به ما می‌دادند.» روز‌ها یکی پس از دیگری می‌گذشتند تا تقویم وارد ماهی جدید شود، روز‌ها و ماه‌هایی که جز ناامید کردن ملوانان کار دیگری از دست‌شان برنمی‌آمد: «هر روز که می‌گذشت ناامیدتر از گذشته می‌شدیم، البته باورمان هم نمی‌شد بلاتکلیف همچنان در غربت مانده باشیم.»

ملوانان ناامید و خسته از رنجی که بر آن‌ها تحمیل شده بود؛ دست به اعتصاب می‌زنند: «سه روز اعتصاب کردیم تا تغییری در برخوردشان با ما داشته باشند، اما بی‌تاثیر.» «خالد» اعتصاب غذایش را ادامه می‌دهد، اما بدنش تاب نمی‌آورد و او را به بستر بیماری می‌اندازد: «هیچ رسیدگی نکردند.»

اعتراض هرکدام‌شان مصادف بود با شکستن یکی از استخوان‌های دست یا پا: «هرکدام‌مان اعتراض می‌کردیم با باتوم بزرگی می‌افتند به جان‌مان. هدف‌شان هم تنها شکستن استخوان‌های پا یا دست‌مان بود.» دردی که به جان دست چپ «خالد» مانده یادگار همان روزهاست: «هنوز هم نمی‌توانم با این دستم چیزی بردارم.»

یکی از روز‌های همان سال‌های جهنمی «خالد» به شرایط و بلاتکلیفی‌شان اعتراض می‌کند: «با باتوم افتادند به جانم. فقط روی دست‌هایم می‌زدند و استخوان‌هایم را نشانه رفته بودند.» شکستگی استخوان دست چپ پاسخ «خالد» به اعتراض بحقش.

هنوز باورم نمی‌شود در خانه خودم هستم

هنوز برایش به خواب و رویا شبیه است تا واقعیت. بعد از سال‌های سختی که هر لحظه‌اش را با جان کَندن پشت‌سر گذاشته در زیر سقف خانه خودش نشسته: «هنوز باورم نمی‌شود در خانه خودم هستم.» پسر‌ها در غیاب پدر قد کشیده و بزرگ شده‌اند؛ سال‌های سختی که در غیبت پدر به امید دیدار دوباره پشت‌سر گذاشته‌اند. عموها، دایی‌ها و پدربزرگ‌ها همه این سال‌ها هوای خانه «خالد» را داشته‌اند: «فامیل در غیاب من خرج خانه را داده‌اند.»

پسرک‌ها در باورشان نمی‌گنجد چشم در چشم‌های فرونشسته پدر انداخته اند. همین که سلامت برگشته برایشان یک دنیا ارزش دارد و دیگر از خدا هیچ نمی‌خواهند: «پسرهایم طوری نگاهم می‌کنند انگار از دنیای دیگری برگشته‌ام.» «خالد» این لحظه‌ها و این نگاه‌ها را بار‌ها در گوشه سلولش در ذهنش ساخته، البته در سال‌های ابتدایی اسارت. سال‌ها که پشت‌سر هم نو می‌شدند این رویا بیش از گذشته در ذهن «خالد» رنگ می‌باخته و جایش را به ناامیدی می‌داده: «شاید سال‌ها اول به این فکر می‌کردم که روزی برمی‌گردم به خانه، اما بعد‌ها از برگشت به خانه ناامید شده بودم.»

دو شاید هم سه روز قبل از آمدن‌شان به ایران هنوز بی‌خبر از اتفاق خوشی بودند که انتظارشان را می‌کشید: «پاهایم روی خاک ایران ایستادند، اما هنوز باورم نمی‌شد برگشته‌ام.» هواپیما روی یکی از باند‌های فرودگاه امام روی زمین می‌نشیند: «پایم را از هواپیما پایین گذاشتم سجده شکر به جا آوردم و خاکم را بوسیدم.»

‌
نمی‌توانستیم به خانواده‌مان نامه بنویسم و بگوییم زنده‌ایم

یک تهمت، ۱۰ سال از زندگی‌شان را سوزانده. ۱۰ سالی که حالا اصلا دوست ندارند حتی به یک لحظه آن فکر کنند یا از آن چیزی بر زبان بیاورند. از گفتن آنچه بر سرشان رفته هراس دارند. شاید هراس از بیدار شدن از رویایی که حالا خود را در آن می‌بینند؛ رویای نشستن زیر سقف خانه‌ای که از تمام دنیا سهم آنهاست. «بشیر» حاضر نیست حتی لحظه‌ای به آن روز‌ها فکر کند یا از آن چیزی بگوید: «زندان خیلی سخت گذشت، ۱۰ سال فقط اذیت شدیم.»

سال‌ها بلاتکلیفی، امید را در دل‌شان کشته بود: «نمی‌توانستیم حتی به خانواده‌مان نامه بنویسم و بگوییم زنده‌ایم.» دو شاید هم سه سال از حبس‌شان می‌گذشت و هنوز خانواده‌ها نمی‌دانستند چه بلایی سرشان آمده؛ سال‌هایی که دلشوره را به جان خانواده‌ها انداخته بود: «گویا بعد از دو یا سه سال حکومت تانزانیا اعلام کرده این ملوانان اسیر ما هستند.»

قصه همه ۱۶ مرد یکی است؛ سال‌های جهنمی که در «کیکو» بر آن‌ها گذشته. قسمت شیرین قصه‌شان، اما به برگشت‌شان به وطن برمی‌گردد: «مثل خواب می‌ماند. هنوز هم باورم نمی‌شود در شهر و خانه خودم هستم.»

چشمش به خانواده‌اش افتاد از خوشحالی غَش کرد

«ده سال نبوده، از نظر روحی به‌هم ریخته.» از نزدیکان ملوانان آزادشده است و شرایطی که بر آنان گذشته را دشوار توصیف می‌کند: «اصلا توانایی صحبت ندارد. حتی توانایی اینکه در محیط باز قرار بگیرد را هم ندارد، دچار سردرگمی می‌شود.» هر آنچه بر بقیه گذشته بر «بَک» هم گذشته: «یک وعده در روز غذا می‌خوردند. حتی پنکه نداشتند و با لباس‌هایشان خودشان را باد می‌زدند. هر روز آن سلول‌ها یک‌سال گذشته.»

وقتی به امید رزق و روزی راهی صید و صیادی در اقیانوس هند شد پنج فرزندش را به مادر خانه سپرد: «بزرگ‌ترین بچه‌اش الان ۱۸ سال دارد. کوچک‌ترین فرزندش وقتی راهی سفر می‌شده پنج ماهه در شکم مادر بوده.» دیدن چهره استخوانی پدر که گرد پیری بر آن نشسته بچه‌ها را سر ذوق آورد تا در اوج ناباوری پدر را در آغوش بکشند: «خیلی خوشحال‌اند، از وقتی پدرشان آمده خونه اشک‌شان بند نیامده.»

حال‌وروز پدر هم کم از بچه‌ها نبود: «همین که چشمش به خانواده‌اش افتاد از خوشحالی غَش کرد.» اغلب ملوانان از شهرستان کنارک‌اند یا از توابع آن: «بار اول بود با این ناخدا رفته بودند صیادی. این‌بار در ازای صیادی در آب‌های بین‌المللی قرار بود یک‌میلیون و ۵۰۰ هزار تومان عایدی داشته باشند. البته این نرخ مربوط به سال ۹۲ است.»


باورشان نمی‌شده زنده مانده‌اند و به خانه برمی‌گردند

در غیاب ملوانان گاهی پدربزرگ‌ها و زمانی دایی‌ها و عمو‌ها کمک‌خرج خانه می‌شدند به امید برگشتن مرد خانه از اسارت: «بعد از یکی دو سال فهمیدیم زنده‌اند و اسیر.» دو سه روز قبل از آزادی به ملوانان نوید برگشت به خانه را می‌دهند. خبری خوش که در باور هیچ‌کدام نمی‌گنجید. شاید این فکر هم به ذهن‌شان خطور کرده بود که این بازی روانی است برای کشتن آخرین امیدهایشان. هرچند روزگار برایشان خوش چرخید و این خبر خوش به حقیقت پیوست: «از خوشحالی در پوست‌شان نمی‌گنجیدند. اغلب باورشان نمی‌شده زنده مانده‌اند و دارند به خانه برمی‌گردند.»

سال‌ها اسارت حال‌وروز خوشی برای «بک» و همسفرانش باقی نگذاشته: «با گذشته خیلی فرق کرده. به سختی راه می‌رود. در محیط باز قرار می‌گیرد گیج می‌شود.» از تانزانیا راهی دوبی شدند و در هتلی مستقر، اما همچنان واهمه ندیدن خانه در دل‌شان آشوب به پا می‌کرد: «در هتل دوبی خواب به چشم هیچ‌کدام‌شان نیامده و برای رسیدن به خانه لحظه‌شماری می‌کردند.»

رازیانه د
رومیس د
ارسال به تلگرام
رازیانه د
رومیس د
رازیانه د
رومیس د
رازیانه د
رومیس د
رازیانه د
رومیس د
رازیانه د
رومیس د
رازیانه د
رومیس د
  • صفحه نخست
  • سیاست
  • بین الملل
  • تاریخ
  • اقتصاد
  • اجتماع
  • فناوری
  • فرهنگ و هنر
  • حوادث
  • ورزش
  • خواندنی ها
  • سلامت
  • ویدیو
  • عکس
  • درباره انتخاب
  • |
  • ارتباط با ما
  • |
  • پیوندها
  • |
  • آب و هوا
  • |
  • اوقات شرعی
  • |
  • مجله الکترونیکی
  • |
  • نظرسنجی
  • |
  • جستجو
  • |
  • آرشیو
تمامی حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به انتخاب است و استفاده از مطالب با ذکر منبع بلامانع است.
طراحی و تولید : "ایران سامانه"