arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۷۰۴۲۵
تاریخ انتشار: ۱۱ : ۱۵ - ۳۱ تير ۱۳۹۱

روایت فارین پالسی از دیدار با عمر سلیمان: او می گفت، ایرانی ها تمام نقشه های مرا نقش بر آب کرده اند

پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
«من مسوول ثبات مصر هستم» این سخنان ژنرال عمر سلیمان است که در حال مشت کوبیدن بر میز صدای خود را بالا می برد تا نقطه نظرش را برجسته تر کند.

به گزارش سرویس ترجمه شفقنا، استیون کوک در فارین پالسی نوشت: این اولین تجربه من با سلیمان رییس آینده دستگاه جاسوسی حسنی مبارک بود.

بهار سال 2005 بود و من پشت یک میز کنفرانس در واشنگتن با گروهی از افراد بلندپایه نشسته بودم. آن روز صبح در حالی که پیراشکی و قهوه ای بدطعم میل می کردیم، غالبا در مورد منازعه اسراییلی ها و فلسطینی ها گفت و گو می کردیم. مشت کوبیدن بر میز در ساعت پایانی جلسه اتفاق افتاد. زمانی که یکی از افراد حاضر امکان تغییر دموکراتیک در مصر را مطرح کرد.

در روز 19 جولای، سلیمان در حالی که تحت آزمایشات پزشکی بود، در بیمارستانی در «کلیولند» بر اثر حمله قلبی درگذشت. او از «آمیلوییدوز» رنج می برد. بیماری مزمنی که با رسوب پروتئین غیرطبیعی در بافت بدن نهایتا بر قلب و کبد تاثیر می گذارد. مرگ ناگهانی او شوکی مشابه به دشمنان و طرفدارانش وارد کرد.

رد اصلاحات توسط سلیمان غافلگیر کننده بود. نه به خاطر صدای ضربه مشت محکم او بر روی میز، بلکه به دلیل عدم پذیرش صریح این ایده.

در اوایل طرح «دستورالعمل آزادی» رییس جمهور جرج دبلیو بوش، مسوولان مصری در عدم صراحت در گفت و گوها در مورد تغییر سیاسی مهارت داشتند. این در حقیقت یک بازی بود که آنها در آن از گفتن بله یا خیر خودداری می کردند.  اما سلیمان، مردی که نزدیکترین فرد نسبت به قدرت محسوب می شد، از این گونه بازی ها در نمی آورد.

نگاه عمر پاشاه، فردی که وجودش به دوره ی عثمانی در مصر بازمی گردد، کاملا با هرچه من خوانده بودم یا شنیده بودم و  متعاقبا از آن اگاه شدم، سازگار بود.

او مانند رییس جمهورش باور داشت که مصر را بهتر از هر کس دیگری درک می کند. این اعتقاد راسخ که اغلب از طریق تهدید و خشونت بیان می شود، علت شکست او بود.

سلیمان و من دوست نبودیم و من مسلما او را شخصا نمی شناختم اما سلیمان درخواست من برای دیدار را پذیرفت.

بین بهار سال 2005 و 24 ژانویه 2011 (شب وقوع انقلاب و آخرین مرتبه ای که او را دیدم) من سلیمان را چهار با دیدم: دوبار به صورت رور در رو با او مصاحبه داشتم و یک بار با همکاران دیگر و بار دیگر به صورت گروهی.

از طریق دوستان مصری و آمریکایی هایی که او را می شناختند، سلیمان درخواست مصاحبه های غیررسمی مرا پذیرفت.

من نمی توانم در مورد محل ساختمان های سرویس اطلاعات عمومی، اطلاعات داخلی و خارجی مصر که مقر سلیمان بود چیزی بگویم، جز اینکه در حومه ی اعیان نشین  قاهره به نام هلیوپلیس واقع بود.

برخلاف فیلم ها که در آن، پیش از ورود به محلی حساس یا سری،  صورت افراد را با پارچه می پوشانند، فکر می کنم، مصریان می خواستند که مرا پیش از اولین دیدار با عمرپاشا گیج کنند و البته موفق هم شدند.

آنها مرا با خودرو 30 دقیقه گرداندند و عقب و جلو بردند و دور زدند و در محله های ناآشنا با سرعت بالا رانندگی کردند تا آنکه من کاملا گیج شدم.

در نهایت زمانی که خودرو از دروازه های فولادین عظیم گذشت، من با مقری، تر و تمیز همراه با فضای سبز و درخت مواجه شدم. در آنجا ساختمان های دیگری هم وجود داشت اما هیچ روحی در آنجا پر نمی زد.

آنها مرا به سمت اولین ساختمان بردند و گفتند که در خودرو منتظر بمانم. سرانجام، دو نفر با لباس یونیوفرم که هرگز آنها را ندیده بودم مرا ملاقات کردند و گفتند که تا درون ساختمان آنها ار دنبال کنم. سپس مرا به افسری دیگر تحویل دادند که او از طریق آسانسور مفروش مرا چندین طبقه بالاتر برد. در آنجا با مردی خوش برخورد که کت و شلوار آبی تیره رنگ بر تن داشت، مواجه شدم.

او مرا به اتاق انتظاری بسیار بزرگ با چراغ های بسیار روشن، مبلمان نه چندان مجلل و نقاشی های دیواری از موفقیت های مصر از دوران باستان تا عبور از کانال سوئز در اکتبر 1973 انتقال داد.

پس از مدت بسیار زیادی، همان مرد که کت و شلوار آبی رنگی بر تن داشت، مرا به یک اتاق نشمین نسبتا جذاب و آمریکایی با قفسه های کتاب، یک مبل، یک صندلی راحتی و دو صندلی در کنار یک میز برای قهوه، همراهی کرد.

سپس از من خواسته شد که بر روی مبل در کنار صندلی راحتی بشینم. چند لحظه بعد عمر پاشا با دو یادداشت بردار که پشت او حرکت می کردند وارد شد و با صدایی آهسته گفت: صبح به خیر.

گفت و گوی ما تقریبا بر روی روابط خارجی متمرکز بود. او عمیقا با دشمنان آمریکا در خاورمیانه خصومت داشت و می گفت، هر زمانی که او سعی کرده است، بین حماس و تشکیلان خودگردان فلسطین توافقی ایجاد کند، سوری ها و ایرانی ها نقشه هایش را نقش بر آب کردند.

وی همچنین گفت: آمریکا، مصر و دیگر کشورهای دوست در منطقه باید با یکدیگر همکاری کنند تا ایران را مشغول خود کنند.

منظور او روشن بود: سازمان اطلاعاتی مصر، سیا، موساد، سازمان اطلاعاتی عربستان و دیگر سازمان های جاسوسی باید در عملیاتی سری برای بی ثبات کردن تهران همکاری کنند.

لحن جنگ طلبانه  ی سلیمان جزیی از تغییری بزرگتر در لحن مصری ها در اواخر دوره ی مبارک بود.

در آن سال ها، مصریان همواره به دنبال راهی برای مفید نشان دادن خود برای واشنگتن در کنار مبارزه با حماس و فراهم کردن شرایط مذاکره بین اسراییلی ها و فلسطینی ها بودند.

عمر پاشا گرفتار طعمه من برای گفت و گو در مورد سیاست داخلی مصر نشد و هنگامی هم که 60 دقیقه فرصت من تمام شد، او عذر خواست و آنجا را به همراه یادداشت برادارانش ترک کرد.

مردی که کت آبی تیره بر تن داشت، مرا به آسانسور بازگرداند و همه اتفاقات به صورت معکوس روی داد.

در دیدار بعدی من با سلیمان هم همان اقدامات صورت گرفت. در طول آن دیدار، سلیمان همواره گفت و گو را به سمت سیاست خارجی سوق داد.

او تمایل داشت که در مورد چالش های مختلفی در جبهه ی فلسلطینیان از جمله ضعف محمود عباس و ارتباط حماس با آنچه او «برادران مسلمانی» خواند، سخن بگوید.

در جلسه ای دیگر، او با صدای بسیار بلند با من صحبت می کرد که اسراییل با ویدیو های قاچاق در سراسر مرز غزه در حال ایجاد احساسات ضد مصری در کنگره آمریکاست.

او همچنین از تلاش های ترکیه برای میانجیگری بین حماس و تشکیلات خودگردان فلسطین خشمگین بود و انتقاد می کرد و می گفت که ترک ها حماس را درک نمی کنند.

ممکن است که این دیدگاه سلیمان حقیقت داشته باشد، اما او از احمد داود اغلو وزیر خارجه ترکیه عصبانی بود، چرا که او در حال دست درازی به زمین بازی مصر بود.

آخرین باری که عمر پاشا را دیدم، روز 24 ژانویه 2011 (شب انقلاب مصر) بود. من با گروهی از کارشناسان سیاست خارجی، رهبران اقتصادی و خیران در تالار کنفرانس در مقر  «جی آی اس» بودیم. زمانی که سلیمان رسید و بر روی صندلی نشت، از طریق میکروفن سخنرانی کرد.

در طول این جلسه، ما مطلع شدیم که آمریکا به مصر تکنولوژی قطع اینترنت را داده است. هر چند این اقدام در کمتر از 24 ساعت دیگر موثر واقع نشد.

در آن زمان، زین العابدین بن علی رییس جمهور تونس سقوط کرده بود و موجی از خودسوزی در مصر منجر به گمانه زنی های گسترده ای در مورد احتمال حرکت انقلاب به سمت شرق وجود داشت.

بدین ترتیب، یکی از اعضای هیات ما، از سلیمان پرسید که آیا انقلاب تونس می تواند در این کشور اتفاق افتد. اما حتی در این زمان هم، سلیمان آنچنان، تغییر را بی اهمیت می پنداشت که 6 سال پیش، زمانی که مشتش را بر روی میز کنفرانس در واشنگتن کوبید، بی اهمیت می دانست.

او پاسخ داد: خیر، پلیس استراتژی دارد و رییس جمهور هم قدرتمند است. در آن زمان، غرور او حیرت انگیز بود. کمی بیش از دو هفته بعد، سلیمان با صورتی که مانند گچ سفید شده بود در سخنرانی تلویزیونی کوتاه پایان رسمی دوران مبارک را اعلام کرد.

او گفت: هم وطنان، در این شرایط سختی که کشور در حال تجربه آن است، رییس جمهور  حسنی مبارک تصمیم به کناره گیری از پستش به عنوان رییس جمهور گرفته است و مسوولیت اداره امور کشور را به شورای عالی نیروهای مسلح محول کرده است.

برای برخی از دوستان مصری، فهم این حقیقت که سلیمان در سرکوب شورش مصر ناکام بوده است، سخت بود. از نگاه آنها، او مردی بود که «نگران» ظاهر شده بود. آیا او استاد فریبکاری نبود؟

او از توسعه و موفقیت اخوان المسلمین جلوگیری کرده بود و با دیگر مخالفان رژیم نیز بی رحمانه رفتار کره بود. سلیمان معتمد آمریکایی ها و اسراییلی ها بود و نامش در لیست کوتاه جانشینان احتمالی حسنی مبارک وجود داشت.

از نگاه برخی از مصریان، سر در آوردن از این حقیقت که  سلیمان «جادوگر شهر از» بود «تا پادشاه تاریک سیس» (فیلم جنگ ستارگان) دشوار است.

ناکامی عمر پاشا در متوقف نمودن قیام نتیجه ی مستقیم غرور او بود که تصور می کرد قدرت مردم هرگز رژیم را نمی تواند تهدید کند. دیدگاه ستیزه جویانه سلیمان مبنی بر آنکه تنها او می تواند با اهرم های قدرت در مصر کار کند، نا به جا بود. در نهایت، او مردم خود را که حاضر نشدند در مقابل روش های بی رحمانه ی سلیمان سر تسلیم فرود آورند، درک کرد. نمی توانم بگویم که دلم برای عمر پاشا تنگ خواهد شد، اما خوشحالم که با او دیدار کرده ام.

سلیمان با اعطای فرصت دیدار با او، رعایت ادب و پاسخ به سوالات، به من توانایی درک اینکه او چگونه فکر می کرد، رژیم چگونه فکر می کرد و اقداماتش را توجیه می کرد را داد.

می دانم که او معتقد بود که تلاش های بی پایانش در تهدید و فریب، میهن پرستانه بوده است اما با توجه به مشارکت او در جنایات گوناگون و آزارهای رژیم مبارک، توجیه اقدامات این مرد دشوار است.

مرگ سلیمان موجب احساس رضایت و حتی خوشحالی در میان مخالفین رژیم مبارک شده است. این قابل فهم است اما نا به جاست. سلیمان محصول سیستمی بود که باید سرنگون شود و هر میزان انرژی ای که برای شادی مرگ او به هدر می رود، باید هزینه ی ساخت یک نظام سیاسی جدید شود.


نظرات بینندگان