پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : سید هادی برهانی، استاد مطالعات اسرائیل دانشگاه تهران: یکی از آرمانهای مطرح و مشخص انقلاب اسلامی ایران و رهبران برجسته آن آرمان وحدت اسلامی بود. این آرمان، پس از پیروزی انقلاب، به قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران راه یافت و یک اصل کامل (اصل یازدهم) از قانون اساسی را به خود اختصاص داد. براساس نص این اصل «دولت جمهوری اسلامی ایران موظف است سیاست کلی خود را بر پایه ائتلاف و اتحاد ملل اسلامی قرار دهد و کوشش پیگیر به عمل آورد تا وحدت سیاسی، اقتصادی و فرهنگی جهان اسلام را تحقق بخشد».
چهار دهه پس از تصویب این قانون، می توان اجرای این اصل از قانون اساسی کشور را مورد ارزیابی قرار داد و مشکلات و چالشهای احتمالی اجرای کامل آن را نقد و بررسی نمود. بعید است اجرای این اصل، از هر دیدگاهی حتی خوش بینانه، موفق تلقی شود. ایران در طول آن سالیان دراز نه تنها توفیق جدی در تقویت و ارتقای وحدت جهان اسلام نداشته بلکه حتی در برقراری روابطی عادی با کشورهای اسلامی ناکام مانده و در اغلب اوقات مناسباتی متشنج و پرتنش با کشورهای مزبور را تجربه کرده است.
هشت سال جنگ با عراق، سالها جنگ نیابتی با کشورهای متعدد عربی، روابط پرتنش با کشورهای عربی حوزه خلیج فارس نمونه های مشخص این واقعیت است. در این مدت روابط دیپلماتیک ایران با کشورهای بسیاری در جهان اسلام به طور کامل قطع شده است. قطع روابط با عربستان، بحرین، کویت، امارات، اردن، مصر، مراکش، سودان، الجزایر، جیبوتی، مالدیو و یمن در این رابطه قابل ذکر است. روابط ایران و کشورهای اسلامی در دوره هایی آن چنان به وخامت گرایید که سازمان همکاری اسلامی، که نماینده مجموعه کشورهای اسلامی است، در قطعنامه هایی رفتار ایران در منطقه را صریحا محکوم نمود. چنین محکومیتهایی بارها از سوی مجموعه های کوچکتر کشورهای مسلمان مانند اتحادیه عرب و شورای همکاری خلیج فارس نیز صادر گردیده است.
سیاست اسلامی دولت در دوره ریاست جمهوری آقای ابراهیم رئیسی دچار تحول چشمگیری شده و این امر به تجدید یا تقویت روابط با کشورهای اسلامی متعددی انجامیده است که مهمترین آنها تجدید رابطه با عربستان به شمار می آید. ایران در این دوره توسعه روابط با همسایگان و کشورهای اسلامی را یکی از اولویتهای سیاست خارجی خود اعلام کرده و در این مسیر گامهای جدی برداشته است. اما این روابط همچنان از سطح مطلوب و آنچه قانون اساسی کشور مقرر نموده، فرسنگها فاصله دارد. در عین حال سایه مشکلاتی که روابط ایران و کشورهای اسلامی را در گذشته تحت فشار قرار داده همچنان بر سر سیاست خارجی کشور سنگینی می کند. از اینرو لازم است این مشکلات شناسایی شده و مورد ارزیابی قرار گیرد.
به نظر می رسد حداقل دو ایده اساسی و تاثیرگذار در عدم تحقق اصل یازدهم قانون اساسی نقش جدی ایفا کرده است. این دو ایده را می توان «واقع گرایی افراطی» و «ایده آل گرایی افراطی» نسبت به «وحدت اسلامی» نام نهاد. از چشم انداز واقع گرایی افراطی، روابط بین الملل (براساس نظریه معروف رئالیسم)، صرفا عرصه نقش آفرینی دولت-ملتها تصور شده و سایر موجودیتهای بین المللی مانند ائتلافها و اتحادیه ها موقت یا فاقد نقش جدی قلمداد می شوند. از همین چشم انداز، دین و ارزشهای دینی، که امری متعلق به گذشته و بیگانه با دنیای مدرن پنداشته شده، نمی تواند نقشی موثر در عصر دولت-ملتها و چنین ائتلافهایی ایفا نماید. براین اساس، کشورها در دوره مدرن براساس منافع مالی و نیازهای امنیتی و فارغ از انگاره های مذهبی مناسبات بین المللی خود را اداره می نمایند. به رغم اهمیت و اعتبار نسبی این نظریه، نقش عوامل موثری مانند «ارزشهای مشترک» و «هویت» در آن مورد غفلت قرار گرفته است. از اینرو موجودیتهای نوین بین المللی مانند «اتحادیه اروپا» از این چشم انداز قابل توضیح نیست. اتحادیه اروپا که ماهیتی متفاوت از دولت-ملتها دارد اینک در کنار آنها به بازیگری مستقل و قدرتمند در صحنه بین المللی تبدیل شده است.
این موجودیت جدید نه تنها پدیده ای متعلق به گذشته نیست بلکه نوع پیشرفته ای از نظامهای سیاسی و آینده آنها بشمار می آید و از قضا در تکوین و تشکل این موجودیت، دین (مسیحی) نقش مهمی ایفا کرده به گونه ای که این اتحادیه پنهان و آشکارا کلوپ کشورهای مسیحی تعریف شده و در برابر عضویت کشورهای اسلامی (مانند ترکیه) مقاومت کرده است. در دوره ای که ظهور نمونه های نقیض مانند نقش آفرینی اتحادیه اروپا و نهادهای بین المللی غیردولتی مانند «عفو بین الملل» اعتبار نظریه واقع گرایانه را زیر سوال برده است، مخالفت با اتحاد اسلامی با توجیهات واقع گرایانه قانع کننده به نظر نمی رسد.
در ایران نظریه واقع گرایانه افراطی، به عنوان مانعی در برابر ایده وحدت اسلامی، عموما با نوعی ملی گرایی افراطی ترکیب و همراه شده است. در این ترکیب، ملی گرایی افراطی که نژاد آریایی را نژاد برتر تصور می کند، نگاه منفی و تحقیرآمیزی به سایر نژادها و ملتهای منطقه (و در واقع جهان اسلام)، به ویژه اعراب، دارد. این نگاه، دین اسلام را نیز پدیده ای عربی و بیگانه تلقی کرده و حتی آن را عامل انحطاط تمدن ایرانی تلقی می کند. این گرایش نه تنها نظر مثبتی به ایده وحدت اسلامی ندارد بلکه به نوعی با آن خصومت می ورزد. نگاه مزبور، از نوع خالص و افراطی آن، اگر چه دسترسی زیادی به قدرت رسمی در کشور ندارد اما رگه های کمرنگتر و ضعیفتر آن در سطوح مختلف قدرت وجود داشته و تاثیرگذار است.
ایده وحدت اسلامی حتی از چشم انداز واقع گرایانه هم می تواند توجیهاتی داشته باشد. از این چشم انداز، تقویت مناسبات با کشورهای اسلامی و ائتلاف با آنان در چارچوب سیاست منطقه گرایی قابل توضیح است. زیرا کشورهای اسلامی، به دلیل اتصال جغرافیایی، در یک منطقه (عمدتا خاورمیانه) قرار دارند. همه همسایگان ایران (به استثنای روسیه و ارمنستان) کشورهای اسلامی می باشند. روابط ایران و کشورهای اسلامی از چشم انداز سایر عوامل واقع گرایانه مانند منافع ملی، امنیت ملی، اقتصاد ملی و سایر متغیرهای تاثیرگذار در توسعه یا فلاکت دولت-ملتها اهمیت دارد. انرژی نیز یک فرصت مهم ائتلاف و همکاری میان کشورهای اسلامی است زیرا کشورهای اسلامی بخش بزرگی از صادرکنندگان انرژی در جهان می باشند.
علاوه بر منافع مشترک، کشورهای اسلامی عموما با چالشها و مشکلات مشترکی دست به گریبان می باشند. خشکی و بی آبی، مشکلات زیست محیطی، بیابان زایی، آلودگی آب و هوا، ریزگردها و کشت و تجارت مواد مخدر و مشکلاتی از این دست قابل ذکر است که حل آنها تنها از طریق یک اتحاد جدی یا همکاری دسته جمعی قابل تصور است. جهان اسلام همچنین با چالشهای مشترکی در حوزه های سیاسی و امنیتی روبرو می باشد. پدیده های اسلام ستیزی، تروریسم، مهاجرتهای غیرقانونی و همچنین مشکل اسرائیل تقریبا همه جهان اسلام را تحت تاثیر قرار داده و به چالش کشیده است. منع حجاب زنان در برخی کشورهای اروپایی، توهین به مقدسات اسلامی در این کشورها و مسائلی از این قبیل مشکلی برای همه کشورهای اسلامی، و نه یک یا دو کشور خاص، است. لذا همکاری و موضع گیری دسته جمعی آنها می تواند قدرت بسیار بزرگتری برای مواجهه با چنین مشکلات مشترکی فراهم نماید.
اسرائیل، موجودیتی استعماری که به کمک قدرتهای غربی (از جمله انگلستان، فرانسه و آمریکا) در خاورمیانه بنا شده موجب توسعه ناامنی و بی ثباتی گسترده ای در منطقه شده است. بخشی از تمامیت جهان اسلام در این ماجرا اشغال شد، یک ملت مسلمان از خانه و کاشانه خود اخراج و آواره گردید و رژیم صهیونیستی با قدرت سیاست اسلام زدایی و عرب زدایی را در خاورمیانه دنبال می کند تا کیانی کاملا یهودی در این منطقه اسلامی تاسیس شود. خاورمیانه به دلیل همین دخالت صهیونیستی به ناامن ترین و خشونت آمیزترین منطقه جهان تبدیل شده است. جهان اسلام با درک این تهدید مشترک سازمان کنفرانس اسلامی را تاسیس نمود که یکی از اهداف اصلی آن آزادسازی قدس و سرزمینهای فلسطینی است. سازمان کنفرانس اسلامی در دوره نقش آفرینی ملک فیصل پادشاه فقید عربستان در انجام این ماموریت موفقیت قابل توجهی داشت و توانست دستاوردهای مهمی را به نفع ملت فلسطین ثبت نماید اما پس از ترور ناجوانمردانه او این ماموریت ناتمام ماند.
ایده دومی که سیاست اتحاد اسلامی را با چالش مواجه نموده و مانع اجرای اصل یازده قانون اساسی شده است نوعی ایده آل گرایی افراطی است که این وحدت را در اتحاد ملتها، و نه دولتهای، اسلامی تصور می کند. ریشه این ایده آلیسم را می توان در نقش آفرینی استثنایی ملت ایران در جریان انقلاب اسلامی و تحمیل اراده خود بر دولت حاکم جستجو نمود. اما این ایده، که بر یک استثنا و نه قاعده در منطقه، بنا شده از چند جهت محل اشکال است:
اولا اتحاد با ملتها، بدون موافقت و همراهی دولتها، در عمل امکان پذیر نیست. تقریبا همه راههای ارتباط و هماهنگی میان کشورها در اختیار و انحصار دولتهاست. برای مثال آیا ما می توانیم بدون اجازه دولت مالزی با مردم این کشور یک ائتلاف یا اتحاد واقعی و موثر برقرار نماییم؟ در جهان معاصر که دولتها قدرت واقعی هر کشور و مسلح به انواع ابزار کنترل و اعمال قدرت و نظارت می باشند این کار عملا امکان پذیر نیست. چنین ائتلاف یا اتحادی تنها در شرایطی قابل تصور است که دولت حاکم از انجام وظایف خود ناتوان باشد یا نوعی هرج و مرج در کشور حاکم گردد.
ثانیا براساس نگاه واقع گرایانه قدرت و فاعل اصلی در صحنه بین المللی دولتهای ملی می باشند. ملتها در این صحنه یا قدرت مستقلی ندارند و یا قدرت آنها در مقایسه با قدرت دولت اندک است. البته این واقعیت در مناطق مختلف جهان کیفیتهای متفاوتی دارد. ممکن است دامنه قدرت مستقل ملت در کشورهای غربی بیشتر تلقی شود اما در خاورمیانه و جهان اسلام قدرت اصلی همچنان از آن دولت و نهادهای دولتی است. این امر در مورد کشورهای ثروتمند نفتی، که به ثروت عظیمی دسترسی دارند و نیازی به مالیات مردم ندارند، مصداق مشخص تری دارد.
ثالثا این اعتقاد ایده آلیستی به جوامع انسانی، که براساس آن دولتها سیاه و ملتها سفید قلمداد شده اند، از منظر جامعه شناسانه غیرمعتبر و نادرست معرفی شده است. در دوگانه دولت-ملت، این دو کاملا مجزا و متفاوت تصور شده، همه مشکلات به دولتها نسبت داده شده و از این نگاه، ملتها، اگر حاکم شوند، می توانند همه مشکلات را حل نمایند. این نگاه پوپولیستی محبوب ملتهاست چون بار گناه مشکلات موجود را از دوش آنها برمی دارد و بر دوش دیگری (دولت) می گذارد. اما از چشم انداز جامعه شناسی علمی، اوضاع در دولتها و کیفیت آنها عمدتا ریشه در واقعیتهای اجتماعی (یا مشخصات ملت) دارد. دولت فرزند ملت است و از دل آن برآمده است و نمی تواند با ارزشهایی متفاوت کشور را اداره کند. از این چشم انداز تا ملت تغییر نکند تغییر دولت و حاکم شدن ملت هیچ تغییر محسوسی در جهت بهبود اوضاع تجربه نخواهد شد. موید این امر نمونه های بسیاری از تغییر نظامهای سیاسی است که طی آن ملتها نظام حاکم را به زیر می کشند و دولت جدیدی از میان خود برسر کار می آورند اما پس از مدتی دوباره همان ترتیبات نادرست پیشین بازتولید شده و حاکم می گردد.
ایران در روابط خارجی خود این موضوع را بارها تجربه کرده است: برای مثال ایران تصور می کرد اگر ملت مصر بتواند رژیم غربگرای این کشور را به زیر بکشد امکان اتحادی واقعی با این کشور میسر خواهد شد اما دولت اسلامگرای مصر نه تنها این آرزو را برآورده نکرد بلکه شرایطی پدید آورد که ایران از طلا گشتن پشیمان شد! تفاوت ماهوی ارزشهای دولت و ملت بیشتر شعاری زیبا و فریباست که مناسب کمپین های انتخاباتی و تاثیرگذاری بر توده ها می باشد اما بهره زیادی از حقیقت ندارد. ایران برای سالها از مردم اریتره و جنبش آزادیبخش آن حمایت می نمود اما همینکه این جنبش پیروز شد و دولت تشکیل داد یکی از نزدیکترین روابط را با رژیم صهیونیستی برقرار نمود. الان هم این موضوع مطرح و قابل ارزیابی است: برای مثال با فرض این که دولت عربستان متفاوت از ملت این کشور است آیا اگر ملت عربستان (به رهبری علمای سنتی) حاکم شوند زمینه روابطی محکمتر و موثرتر یا تشکیل ائتلافی با این کشور فراهم خواهد شد؟
برقراری اتحاد از طریق ائتلاف با ملتهای مسلمان در عمل نه تنها به تقویت وحدت اسلامی در جهان اسلام منجر نشده بلکه روابط ایران با کشورهای اسلامی را تخریب کرده است. زیرا در دنیای مدرن دولتها خود را تنها نماینده قانونی یک کشور و مسئول روابط خارجی آن می دانند و رابطه مستقیم یک دولت خارجی با ملت خود را که با دور زدن دولت فراهم شده تحمل نمی کنند و آن را دخالت در امور داخلی خود تلقی می کنند. برای مثال اگر ایران بخواهد بدون در نظر گرفتن دولت عربستان با ملت این کشور رابطه برقرار کند و پروژه ای برای اتحاد و همکاری با این ملت تعریف نماید که در آن برای دولت این کشور هیچ جایگاهی در نظر گرفته نشده است، این امر حتما با واکنش سخت دولت عربستان روبرو خواهد شد. در واقع دولتها در چنین شرایطی حاضرند حتی به بهای جنگ در برابر چنین دخالتی بایستند. این امر در مورد ایران هم صادق است. آیا ایران حاضر است دولت ترکیه با ترکهای ایران یا دولت عربستان با عربهای خوزستان چنین ارتباط و ائتلافی برقرار نماید؟ بنابراین پیگیری چنین سیاستی برای اتحاد با ملتهای مسلمان عملا جهان اسلام را به ورطه جنگ و تفرقه خواهد کشاند.
و آخرین نکته اینکه اگر اتحاد اسلامی تنها در سایه وحدت ملتهای مسلمان محقق می شود آیا دولت جمهوری اسلامی خود حاضر است درها را باز نموده و به ملت ایران اجازه دهد آزادانه وارد ارتباط و ائتلاف با ملتهای دیگر شوند. به عبارت دیگر اگر بازیگر اصلی در این داستان ملتها هستند پس همه ملتها، از جمله ملت ایران، باید وارد این میدان شوند و اگر نیستند پس بپذیریم که دولتها، در همه جا، بازیگر اصلی بشمار آیند. نباید موضع کشور در این زمینه یادآور این ضرب المثل قدیمی باشد که مرگ خوب است اما برای همسایه!
برای تحقق وحدت اسلامی باید از این دو ایده افراطی، واقع گرایی افراطی و ایده آل گرایی افراطی، عبور کرد و به همکاری با دولتهای اسلامی روی آورد. این همکاری به معنای تایید همه مواضع آنها نیست بلکه به معنای تشریک مساعی و همکاری در حوزه های منافع مشترک است. به معنای شناختن دنیای حاضر و محیط زیست مشترک همه کشورهای اسلامی است. به معنای ترک بدبینی های توهم آلود و اعتماد به یکدیگر در چارچوبهای واقع بینانه و معقول است. به معنای دفاع دسته جمعی در برابر تهدیدهای مشترک و مقابله با چالشهای عمومی جهان اسلام است. این دو ایده افراطی از دو سو وحدت اسلامی را تحت فشار می گذارند. از یکسو واقع گرایی افراطی نقش و قدری برای وحدت اسلامی و اتحاد جهان اسلام قائل نیست و از سوی دیگر ایده آل گرایی افراطی، که برای این اتحاد قدر و اهمیت قائل است، راهی را برگزیده که در عمل به اختلاف اسلامی، و نه اتحاد اسلامی، منجر می شود.
اگر این تحول رقم بخورد، اگر دولتهای اسلامی از دشمنی ها و اختلافات عبور نمایند و به همکاری و هم افزایی روی آورند، ظرفیت عظیم جهان اسلام آزاد خواهد شد. ساده اندیشی است اگر تصور شود همه مشکلات در سایه چنین تحولی برطرف خواهد شد اما قابل تصور نیست در چنان شرایطی چند میلیون یهودی صهیونیست بتوانند به یک میلیارد مسلمان زور بگویند و جلوی چشمان آنها فرزندانشان را قتل عام نمایند. در چنان شرایطی اسرائیل با یک قدرت منطقه ای جدی روبروست که می تواند منشا اثر باشد. فلسطین، در مقابل، با پشتیبانی مشترک کشورهای اسلامی قدرت می یابد و فصل جدیدی از موازنه قوا در منطقه شکل می گیرد که بازنده اصلی آن رژیم صهیونیستی و برنده اصلی آن ملتهای مسلمان هستند.