پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : نشنال اینترست در مطلبی به قلم علی ممدوف نوشت: در آستانه سال جدید، با عضویت ایران، عربستان سعودی، امارات متحده عربی، مصر و اتیوپی در بریکس، چشم انداز ژئوپلیتیکی دستخوش تغییر و تحول شد. این تحول، توجه تازه ای را به بازتنظیم نظم جهانی، ارتقای چندقطبی گری و نقش تأثیرگذار قدرت های متوسط جلب کرده است. این قدرت های متوسط علیرغم توانایی های محدودشان در مقایسه با قدرت های بزرگ، به طور استراتژیک از تحول در توزیع قدرت جهانی استفاده میکنند تا فرصت هایی را برای خود فراهم کنند.
به گزارش سرویس بین الملل «انتخاب»؛ در ادامه این مطلب آمده است: قدرت های متوسط با علم به اینکه قدرتهای بزرگ برای نفوذ جهانی به آنها تکیه میکنند، در بازی های قدرت شرکت میکنند و برای پیشبرد منافع خود، بین همکاری و مخالفت با قدرت های بزرگ در نوسان هستند. به طور کلی، رقابت شدید بین قدرت های بزرگ و همکاری های پراکنده، زمینه های مساعدی را برای قدرت های متوسط فراهم می کند تا میزان نفوذ خود را نشان دهند. این امر، ضرورت بررسی داینامیکِ در حال تحولِ روابط بین الملل و اتخاذ رویکردی ظریف در مواجهه با جهان چندقطبی را نشان می دهد.
پس از جنگ جهانی دوم، جهان به دو قطب قدرت تقسیم شد و قدرت های متوسط وادار شدند تا با ایالات متحده یا اتحاد جماهیر شوروی همسو شوند. سیاست خارجی مستقل واقعی برای قدرت های متوسط، تقریباً وجود نداشت. فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی یک انتخاب دیگر به وجود آورد: همسو شدن با نظم جهانی به رهبری ایالات متحده یا دنبال کردن یک مسیر مستقل. با این حال، انتخاب مسیر مستقل در برابر تنها ابرقدرت جهانی، این ریسک را داشت که ضمانت های امنیتی و منافع اقتصادی که همسویی با امریکا برای آن کشور داشت را از دست بدهد. در نتیجه، بسیاری از قدرت های متوسط، با نظم تحت رهبری ایالات متحده، همسو شدند و فعالانه در سازمان های بین المللی مشارکت کردند.
با کاهش نفوذ نسبی ایالات متحده، جهان تک قطبی به تدریج از بین رفت. عواملی مانند افزایش قدرت اقتصادی چین و توانایی آن در جذب متحد، بحران مالی جهانی سال 2008، هزینه های قابل توجهی که امریکا در طول جنگهای عراق و افغانستان متحمل شد، و توانمند شدن قدرت های متوسط، به این تغییر پارادایم کمک کردند. این کاهش نفوذ، چالش هایی را برای ایالات متحده و متحدانش در پیشبرد منافع جمعی در سراسر جهان ایجاد کرد و مجموعه از قدرت های متوسط را شکل داد که تمایل بیشتری به انجام اقدامات جسورانه دارند.
در حالی که جهان هنوز عناصر جهان دوقطبی را نشان می دهد، با حفظ موقعیت ایالات متحده به عنوان ابرقدرت بلامنازع در برخی جنبه ها و ظهور چین، شکلی متمایز به خود گرفته است. ارتباط و اطمینان روزافزون قدرت های متوسط، نشان دهنده تغییر به سمت جهان چندقطبی است. یک بلوک در حال رشد به رهبری چین، آلترناتیوی به قدرت های متوسط می دهد و وابستگی آنها به ایالات متحده را کاهش می دهد. در دنیای چندقطبی، قدرت های متوسط، گزینه های بیشتر، استقلال بیشتر و در نتیجه اهرم های قدرت بیشتری به دست می آورند. این به معنای افزایش قاطعیت و خروج از اطاعت بی چون و چرا نسبت به یک طرف است. قدرت های متوسط قدرتمند در مناطق مختلف، علاقه شدیدی به هژمونی منطقه ای نشان می دهند.
فعالیت اخیر ترکیه در خاورمیانه، قفقاز جنوبی، آسیای مرکزی و آفریقا و نقش فعال آن در اوکراین و درگیری فلسطین و اسرائیل؛ آرزوهای برزیل برای تبدیل شدن به صدای آمریکای لاتین و جهان جنوب؛ و جاه طلبی های جهانی و منطقه ای در حال گسترش هند، نمونه هایی از این روند است. چرخش استراتژیک ترکیه که در حال گذار به یک بازیگر مستقل تر و قاطع تر در خاورمیانه است، تأثیر چندین قطب قدرت بر رفتار یک قدرت متوسط را کاملا نشان می دهد. از لحاظ نظری، کاهش نسبی هژمونی، به افزایش موج های ناسیونالیستی، بحران های منطقه ای، تضعیف نهادهای جهانی و پیگیری سیاست های خارجی مستقل تر توسط قدرتهای متوسط، کمک کرده است.
پرداختن به نظم جهانی در حال تحول، مستلزم آن است که ایالات متحده و متحدانش پویایی در حال تغییر را به طور واقع بینانه تصدیق کنند. قدرتهای متوسط در انتخاب شرکای خود اهرم هایی به دست می آورند که به طور بالقوه چالش های جدیدی را برای ایالات متحده ایجاد می کند. این قدرت ها همچنین به احتمال زیاد در خواسته ها و جاه طلبی های خود قاطع تر می شوند. همانطور که الگوهای رأیگیری اخیر سازمان ملل نشان می دهد، دورانی که ایالات متحده می توانست بدون هیچ زحمتی پشتیبانی کشورها از دیدگاه هایش را تضمین کند، در حال محو شدن است. ایالات متحده برای عبور از این چشم انداز در حال تغییر، به استراتژی دقیق تری نیاز دارد.
به جای وسواس بیش از حد در انتخاب شرکای منطقه ای، تمرکز باید بر شناسایی قدرت های فعال منطقه ای باشد که مایل به همکاری در موضوعات خاص هستند. تلقی همه جاه طلبی های هژمونیک منطقه ای به عنوان تهدید، خطر بیگانه شدن قدرت های منطقه ای و ضد غربی شدن کل مناطق را در پی دارد. کلید حل مساله، تقویت مشارکت با حداقل یک قدرت متوسط جاه طلب در هر منطقه است که بتوان با آن همکاری کرد. ضمن اذعان به خطرات بالقوه افزایش هژمونی منطقه ای، واقعیت انتقال قدرت طولانی مدت، نیازمند رویکردی متفاوت است. با توجه به اجتناب ناپذیر بودن تضاد منافع در این دوره از بی ثباتی جهانی، ایجاد دوستی محتاطانه با قدرت های متوسط جاه طلب و مدعی منطقه ای، راهبردی است که بر رویارویی آشکار ارجحیت دارد.
گسترش نقش قدرتهای متوسط در جهان چندقطبیِ در حال تحول، چالش ها و فرصت هایی را برای بازیگران جهانی ایجاد می کند. با تداوم تغییر داینامیک ها، تطبیق استراتژی ها برای تعامل با قدرت های متوسط ضروری می شود. جهان در نوسان است و پذیرش رویکردی منعطف و فراگیر در روابط بین الملل، برای حرکت در این وضعیت پیچیده ضروری است.