بی بی سی: مایکل اوون، مهاجم پیشین تیم ملی فوتبال انگلیس، می گوید حاضر است «چشمانش را با پسرش عوض کند»، اگر به این طریق میتوانست کاری کند که فرزند نوجوانش دوباره بتواند جهان را ببیند.
انتظار میرفت که جیمز اوون ۱۷ ساله ادامه دهنده راه پدر در فوتبال باشد اما او ۸ ساله بود که به اشتارگات، یک بیماری نادر ژنیتکی مبتلا شد که باعث اختلال بینایی در مرکز شبکیه چشم میشود.
مایکل اوون به بیبیسی گفت: «اگر میتوانستم چشمانم را به او بدهم... این کار را میکردم. حاضرم تا آخرین سکه از پولم را بدهم تا جیمز دوباره بتواند ببیند.»
جیمز خانوادهای فوتبالی دارد. مایکل سابقه بازی در باشگاههای لیورپول و رئال مادرید را دارد و در یک دوره هم انتقال او به منچستر یونایتد، رقیب قدیمی لیورپول در شمال غرب انگلیس، جنجالی شد. تری (پدر مایکل) هم فوتبالش را سال ۱۹۶۶ با باشگاه اورتون آغاز کرد.
فوتبال در خون جیمز بود، ولی مایکل که با پسرش بازی میکرد، به تدریج متوجه شد که اوضاع معمولی نیست.
جیمز هنگامی که پا به توپ بود عالی کار میکرد، اما اغلب نمیتوانست پاسها را دنبال کند یا متوجه حرکت بازیکنانی شود که از او دور بودند.
اوضاع برای جیمز هنگامی بدتر شد که شروع به بازی در زمینهای بزرگتر کرد که همه چیز در آن سریعتر پیش میرفت.
مایکل میگوید، چه در خانه و چه هنگام تعطیلات اغلب برای گرفتن عکسهای خانوادگی دچار مشکل میشد، چون جیمزهمیشه به جای نگاه کردن به دوربین، به کنار دوربین نگاه میکرد.
با این حال مایک میگوید هنگامی که او همراه با همسرش لوسی در مراجعه به یک متخصص چشمپزشکی، متوجه بیماری پسرش شد، انگار «با پتک» به سرش کوبیده بودند.
جیمز در گفتگو با اما تریسی، مجری بیبیسی که خودش هم نابینا است، گفت که «بخش مرکزی دید تار است» و «من برای دیدن نورها و رنگهای مختلف مشکل دارم»، هرچند که «او دید محیطی خوبی دارد.»
اشتارگارد یک بیماری ارثی چشم است که لکه زرد، قسمت مرکزی شبکیه که ماکولا هم نامیده میشود، را تحت تاثیر قرار میدهد و باعث کاهش بینایی در آنجا میشود.
به این ترتیب میتوان درک کرد که چرا مایکل به عنوان یکی از والدین نسبت به این قضیه احساس گناه میکند: «به عنوان والدین، شما میخواهید که فرزندتان بینقص باشد و این قضیه برای ما ناراحتکننده است. به آینده فکر میکنم و این که او میتواند رانندگی کند؟ میتواند کار کند؟ این چیزها مرتب از ذهنم میگذرند.»
او همچنین میگوید که انجام آزمایشها و روشهای درمانی که در طول سالها از سوی کادر درمانی تجویز شده، برایش کار آسانی نبوده است: «شما پسرتان را مجبور به انجام کارهایی میکنید که میدانید برایش دردناک است. دیدن این چیزها وحشتناک است و میخواهید از تمام این رنج خلاص شوید.»
جیمز با کمک ترفندهایی که سایر افراد کمبینا استفاده میکنند، یاد گرفته است که در جهان اطرافش جلو برود: «میتوانم رنگ پولیور پدرم را تشخیص بدهم. بنابرین وقتی که بیرون میرویم، میتوانم او را از طریق این رنگ تشخیص بدهم، نه از روی صورتش که در تشخیص جزئیات آن مشکل دارم.»
مایکل که الان مشغول پرورش اسبهای مسابقه است، میگوید: «گذشت زمان، دردها را التیام میدهد و گرچه جیمز اوایل نمیتوانست با بیماریاش کنار بیاید اما الان رویکرد خیلی مثبتی پیدا کرده است.»
«او از نظر ذهنی خیلی خیلی قوی است. طرز فکر فوقالعادهای دارد. چهار فرزند دارم و از همه کمتر نگران آینده جیمز هستم.»
کمی دیگر اولین فیلم مستند در مورد این پدر و پسر به نمایش درمیآید: «فوتبال برای همه»، به زندگی و فوتبال (در واقع فوتسال) جیمز میپردازد در حالی که بیناییاش را از دست میدهد.
این دو نفر تیم فوتسال انگلیس را در جام جهانی ۲۰۲۳ کمبینایان که در بیرمنگام برگزار شد، دنبال میکنند.
این بازی زیر سقف، با بازیکنان کمتر، زمین کوچکتر و توپ سنگینتر برگزار میشود. بازیکنان برحسب قدرت بینایی در کلاسهای مختلف طبقهبندی میشوند. دروازهبانها کاملا بینا هستند اما فقط در محوطه محدودی مجاز به حرکتند.
وقتی آنها به یک جلسه تمرینی ملحق شدند، جیمز خیلی زود خودش را با شرایط تطبیق داد: «من هنگام تمرین با تیم ملی انگلیس یک گل هم زدم که حسابی خوشحالم کرد.»
او پس از مکثی کوتاه اعتراف میکند: «در واقع خراب کردم، چون به خودمان گل زده بودم و چندان هم لحظه خوشحالکنندهای نبود.»
مایکل نمیتواند خودش را کنترل کند و سر به سر پسرش نگذارد: «یکی از خجالتآورترین لحظهها در فوتبال زمانی است که لایی میخورید.»
اصطلاح «لایی»، طبیعتا برای کسانی که چندان سررشتهای از فوتبال ندارند، هنگامی است که توپ از میان دو پای بازیکن عبور میکند و به نوعی حالت تحقیرکننده و خجالتآور دارد. این اگر با یک گل به خودی هم همراه شود که اوضاع به مراتب خجالتآورتر میشود.
جیمز میگوید که ساختن فیلم مستند قبل از همهگیری کرونا آغاز شده بود: «تجربهای سوررئال بود. پسر بچهای کاملا خجالتی بودم، اما این موجب شد که از لاکم بیرون بیایم.»
جیمز گرچه فوتبال را کنار گذاشته است، اما میگوید «رویاهای زیادی» دارد.
او به تجارت علاقهمند شده، همان رشتهای که در دانشگاه هم خوانده، و امیدوارست که کسب و کار خودش را راه بیندازد، هرچند که میگوید هنوز در مورد زمینه آن به نتیجه نرسیده است.
مایکل با خنده میگوید: «وقتی که بعد از ۳۰ سال یا این حدود بازنشسته شدم، او شاید بتواند "امپراتوری خانوادگی" را در دست بگیرد.»