عباس عبدی در روزنامه اعتماد نوشت: در ابتدا میکوشم که تعریفی از بیماری اوتیسم تقدیم کنم. «اوتیسم» در توصیف گروهی از اختلالاتی است که با مشکلات ارتباطی و تعامل اجتماعی مشخص میشوند. افراد مبتلا به آن اغلب علایم یا الگوهای رفتاری محدود، تکراری و کلیشهای را نشان میدهند. (به نقل از درمانکده) اوتیسم در بزرگسالان با خودشیفتگی رابطه دارد.
یکی از صفاتی که در افراد خودشیفته و آتیستیک مشترک است، عدم توانایی آنان در درک این موضوع است که افراد دیگر ذهن و افکاری متفاوت از آنها دارند. این بدان معنی است که آنها به نوعی دچار «نابینایی ذهن» یا «کوری عاطفی» هستند. افراد اوتیسیک اغلب فقط از دیدگاه خود قادر به دیدن چیزها هستند، آنها نمیتوانند تصور کنند که چگونه ممکن است چیزی بر شخص دیگری تاثیر متفاوت بگذارد؛ به همین دلیل است که شما آنها را خودمحور میدانید.
آنان به دلیل «نابینایی ذهنی»، هنگام اختلاف میان خود و دیگران دچار مشکل میشوند. برای آنها سخت است که باور کنند مساله، جنبههای دیگری نیز دارد. آنها معتقدند که دیدگاه آنها تنها دیدگاهی است که همیشه «درست» هستند.
آنها «متفاوت بودن» را نوعی اشکال در فرد متفاوت با خود تلقی کرده و حس میکنند پذیرش تفاوتها ممکن است توانایی آنها را در رسیدن به خواستههایشان مسدود کند. (برداشت آزاد از سایت مدرسه آنلاین خانواده) به نظر میرسد که صاحبان اینگونه رفتارها مصداقی از کسانی است که در قرآن چنین توصیف شدهاند؛ قلبهایی دارند که نمیفهمند، چشمهایی که نمیبینند و گوشهایی که نمیشنوند.
از این منظر چنین افرادی هر جا و در هر کاری که باشند، نباید مصداقی از سیاسیمداران یا سیاستگذاران واقعی محسوب شوند، چراکه سیاست ناظر به کنش جمعی است و در تعارض با خودبینی و بیتوجهی به دیگران است، ولی چه میتوان گفت که ما در جامعهای زندگی میکنیم که بسیاری از رفتارهای سیاستی را جز در قالب رویکرد نارسایی اوتیسمی در بزرگسالی نمیتوان توضیح داد گویی که سیاستگذار هیچ نگاهی به جامعه و بازخورد رفتارهایش ندارد. صرف اینکه خودش رفتاری را بپسندد، گمان میکند که آن کار خوب است و اگر دیگران با او همراهی یا تایید نکنند، مشکل آنهاست.
رفتارهای فراوانی را در روزها و هفتهها و ماههای اخیر میبینیم که جملگی در ذیل این رویکرد قابل فهم است. به عبارت دیگر درک منطق عاملان این رفتارها و سیاستها با قالب ذهنی متعارف جامعه و مردم، غیرممکن است. پرداختن به همه آنها متن را طولانی میکند، ولی چند مورد را از باب نمونه میتوان طرح کرد. آوردن خانمی مجری با لباسی که برای اولین بار بود در سیما به نمایش در میآمد، آنهم زیر آرم و علامت سپاه پاسداران، موجب تعجب همگان شد.
به نظر میرسد که این رسانه درک درستی از محیط و برداشت دیگران ندارد و نمیداند علت بیرغبتی مردم به تماشای آن رسانه صرفا فرم لباس خانمها نیست. گرچه محدودیتهای پوششی در سالهای اخیر و تاکید بیوجه بر چادر، یکی از نقاط ضعف این رسانه بود، ولی این نقطه ضعف و دیگر نقاط ضعف این رسانه محصول بیتوجهی به واقعیت و غلبه رویکرد روایتمحوری و تبلیغی است.
در حقیقت مشکل اصلی این رسانه در جای دیگری است و فقط یکی از نمودهای آن مساله پوشش بانوان است. جالب اینکه این کار در اوج محدودیتهای دیگر در جامعه انجام شده است. به همین علت درکی از اثرات ارتباطی این اقدام ندارند. این اقدام بیش از آنکه بر بینندگان سیما اثر مثبت بگذرد، اثر منفی بر مخاطبان محجبه و چادری سیما دارد.
اگر صدا و سیما در شرایط عادی چنین پوششی یا حتی بازتر از آن را برای مجریان خود میپذیرفت، بالطبع هیچ مشکلی نبود، چون این نوع پوششها نیز در جامعه رواج دارد و اتفاقا افراد محجبه و چادری شاید از وجود چنین مجریانی خوشحال هم میشدند، زیرا معنایش آن بود که پوشش چادر آنان انتخاب خودشان است و نه الزامی اداری و سیاسی. ولی حالا و پس از این همه اعتراضات و کاهش شدید مخاطبان، اجرای برنامه با آن پوشش معنای دیگری میدهد و چه بسا نتیجه عکس دهد. هم در میان افراد بیحجاب و هم در میان افراد چادری.
اینگونه رفتار به معنای قطع ارتباط سیاستگذاران آن با واقعیت جامعه است. اگر ارتباط واقعی داشتند و واقعیات را چنانکه هست میدیدند و چنانکه هست میشنیدند، خیلی زودتر از اینها این حد از تقابل با حقوق زنان را در دستور کار خود قرار نمیدادند که بخواهند بگویند: همین که هست، هر که نمیخواهد بگذارد برود.
نمونههای دیگر ردصلاحیت آقای روحانی؛ سخنرانی به زبان انگلیسی از سوی وزیر خارجه در شورای امنیت؛ ردصلاحیت کردن افراد و در عین حال انتظار از آنان برای شرکت در انتخابات؛ پرتاب موشک به بلوچستان پاکستان؛ اصرار مکرر بر حرکت سریع قطار پیشرفت یا کاهش تورم و... است.