سرویس تاریخ «انتخاب»: محمد بلوری (زاده ۱۳۱۵)، روزنامه نگار و مطبوعات ایران است. وی سابقه فعالیت در روزنامههای مختلف کشور را دارد و از پیشکسوتان مطبوعات محسوب میشود. وی برای مدتی در اوایل انقلاب سردبیر روزنامه کیهان و رئیس سندیکای مطبوعات در آخرین دوره آن بود. دبیر سرویس حوادث روزنامۀ ایران (۷۳ تا ۸۱)، دبیری روزنامۀ اعتماد و سردبیری ویژه نامههای حوادث روزنامه جام جم از جمله فعالیتهای او بوده است. وی نقش مطبوعاتی پررنگی در افشا قتلهای زنجیره ای داشت.
از قسمت قبل:
«این حیلهگریهای خفاش شب سبب شده بود پروندهای درباره سوءسابقهاش با نام واقعی او در مراکز پلیس و محاکم قضایی وجود نداشته باشد؛ اما اهمال کارآگاهان هم در شناسایی او قابل توجه است. اولاً، درست است که خفاش شب در جریان دستگیریهای قبلیاش در مشهد و تهران خود را با نامهای قلابی معرفی کرده بود، به یقین عکسهای فراوانی از او در مراحل دستگیری و بازجویی گرفته شده بود و در پروندههای اتهامیاش وجود داشت. »
این بارها از این جانی حیلهگر انگشتنگاری شده بود و به یقین این عکسها و نشانهها در ادارات آگاهی مشهد و تهران نگهداری میشد. گذشته از این شیوهٔ دیگری هم برای شناسایی خفاش شب مطرح بود؛ در زمانی که زنان و دخترانی به دست این جنایتکار ربوده و کشته میشدند دخترانی هم توانسته بودند از چنگ او فرار کنند و پلیس میتوانست با راهنمایی این دختران از خفاش شب چهرهنگاری کند و با انتشار این تصاویر در روزنامهها برای دستگیریاش از کمک بخواهد.
همچنین کارآگاهان جنایی هم با در دست داشتن طرحهای کامپیوتری چهرهنگاری شده و مطابقت این طرحها با عکسهای موجود در ادارات آگاهی تهران و مشهد میتوانستند خفاش شب را شناسایی کنند راه دیگری هم برای تعقیب این چهره شیطانی بود معمولاً چنین جنایتکارانی اشیای ربوده شده از قربانیان مثل طلا و جواهر و ساعت را برای فروش به بازار عرضه میکنند طبق اعتراف خفاش شب، او هم هرچه طلا و جواهر از زنان و دختران به چنگ میآورد به طلافروشیها میفروخت و کارآگاهان با مراجعه به طلافروشان میتوانستند موفق به شناسایی این جانی شیطان صفت شوند.
به هر حال گروه حوادث روزنامه ایران بعد از بررسیهایی اعلام کرد این مرد باید همان خفاش شب باشد. دلایلمان را هم اعلام کردیم با دستگیری و شناسایی خفاش شب کنجکاوی افکارعمومی روز به روز شدت پیدا میکرد و همه اشتیاق داشتند اعترافات او را بشنوند هرچند پلیس فقط به خبرنگاران گفته بود متهم به جنایاتی که مرتکب شده اعتراف کرده و به زودی جزئیات بازجویی از او به آگاهی مردم خواهد رسید.
هر روز خبرنگاران حوادث روزنامهها در اداره آگاهی تهران جمع میشدند و به اصرار از افسران بازجو میخواستند جرئیاتی از اعترافات قاتل را شرح دهند اما خبرنگاران گروه حوادث ایران دریافته بودند فرد دستگیر شده طی چند روزی که در بازداشتگاه پلیس به سر میبرد در همهٔ مراحل بازجویی منکر ارتکاب قتلها شده و گفته «آن کسی که به خفاش شب معروف شده من نیستم و تابه حال زنی را نکشتهام. »
تیمسار ابوالفتحی، فرمانده نیروی انتظامی که با فشار شدید افکار عمومی برای شنیدن اعترافات قاتل زنان و دختران روبه رو بود تلاش میکرد با اعترافگیری از فرد دستگیرشده تا حدی عقب ماندگی پلیس در شناسایی و دستگیری قاتل را جبران کند. تیمسار ابوالفتحی یک شب همراه با افسران بازجو غفلتاً و بدون اطلاع قبلی وارد محل بازداشت خفاش شب شد و به افسران آگاهی گفت: «اگر تا صبح هم بازجویی از این فرد شیطان صفت طول بکشد، من همینجا مینشینم و تا اعتراف او را نشنوم از بازداشتگاه بیرون نمیروم آن شب بازجویی تا سحرگاه طول کشید و سرانجام این مرد تبهکار لب به اعتراف گشود و جزئیات قتل نه زن و دختر را تشریح کرد.
دلخراشترین جنایتی که خفاش شب مرتکب شده بود مربوط به ربودن یک مادر و دختر نوجوانش بود وقتی آنها را به بیابان کشاند، مادر به التماس افتاد گفت: «حالا که میخواهی من را بکشی به دختر نوجوانم رحم کن بگذار او برود و شاهد قتل مادرش نباشد. » اما خفاش شب در کمال بیرحمی در مقابل چشمان وحشتزده دخترک مادر را کشت و بعد به سراغ او رفت. تیمسار ابوالفتحی سحرگاه آن شب پس از شنیدن اعترافات خفاش شب وقتی پیروزمندانه از بازداشتگاه پلیس بیرون میآمد غرق شادی و خرسندی بود که میتواند او را به عنوان قاتل زنان و دختران معرفی کند ضمن اعلام هویت این جنایتکار اعترافاتش را به آگاهی مردم برساند ولی او نمیدانست چه فریبی از این خفاش حیلهگر خورده است.
این قاتل شیطان صفت آن شب در جریان بازجویی با تغییر لهجه خود را یک مرد اهل افغانستان معرفی کرد و به دروغ گفت نامش عبدالرحمان عبدالله است که تابعیت افغانستان را دارد و برای کار به ایران آمده؛ همان روز فرمانده نیروی انتظامی ظفرمندانه در مصاحبه تلویزیونی در شبکهٔ تهران شرکت کرد و گفت این جنایتکار یک مرد افغانستانی به نام عبدالرحمان فرزند عبدالله است اعلام این هویت دروغین خشم عمومی را نسبت به مهاجران افغانستانی برانگیخت.
خبرنگاران گروه حوادث ایران پس از پخش سخنان فرمانده نیروی انتظامی از نقاط مختلف شهر خبرهایی درباره هجوم افراد خشمگین به افغانستانیهای ساکن تهران دریافت میکردند که بسیار نگرانکننده بود. از منطقه نارمک خبر رسید عدهای در خیابانها راه افتاده بودند و هر رهگذر افغانستانی را که میدیدند به او هجوم میبردند و مصدومش میکردند. همچنین خبر دیگری دریافت کردیم که چند تن از ساکنان یک منطقه شرقی در تهران پس از شناسایی خانههای این مهاجران به آنها حمله کردهاند و درگیریهایی رخ داده که پلیس وارد عمل شده است.
ما خبرنگاران در گروه حوادث باید برای جلوگیری از گسترش خشونت علیه مهاجران کاری میکردیم. ادامه این درگیریها سبب شده بود خانوادههای افغانستانی از خانهها بیرون نیایند و مردانشان از بیم هجوم افراد خشمگین تصمیم گرفتند به سر کارشان نروند و مانع رفتن دختران و پسرانشان به مدارس شوند. در این گیرودار سرتیپ ابوالفتحی به جای این که از راههای مسالمت جویانهای برای جلوگیری از تنشها استفاده کند و خشم و خروش پراکنده و روبه گسترش مردم را فرو بنشاند با شیوه بگیر و ببند هشدار داد باید تمامی افغانهای غیرمجاز را پس از شناسایی جمعآوری کنیم و به اخراج آنها از کشورمان سرعت ببخشیم. هرچند بیان این توصیه از سوی یک مقام انتظامی عادی به نظر میرسید در آن موقعیت حساس به خشم بسیاری از مردم علیه مهاجران دامن میزد.
آن قاتل حیلهگر شبی که در منطقه پونک به دست گشت بسیج به اتهام سرقت خودرو دستگیر شده بود در بازجویی خودش را با نام و مشخصات جعلی دیگری معرفی کرده بود و یقین داشتیم در بازداشتگاه پلیس هم به دروغ خود را یک مهاجر افغانستانی و با نام جعلی عبدالرحمان عبدالله معرفی کرده و سرتیپ ابوالفتحی هم این هویت قلابی را ساده دلانه پذیرفته است. اما به شواهد و مدارک قاطعی برای افشای هویت خفاش شب نیاز داشتیم تا این که یک نوجوان شانزده ساله ایرانی به نام محمد به کمک گروه حوادث آمد و هویت قاتل را فاش کرد. این نوجوان که با دیدن عکسهایی از خفاش شب هنگام انتقالش به بازپرسی دادسرای تهران او را شناسایی کرده بود در تماس با گروه حوادث روزنامه ایران گفت: «این مرد اسمش غلامرضا خوشروست و برادرش در نزدیکی خانهمان واقع در خیابان طرشت یک آرایشگاه دارد با افشای این حقیقت باید به سرعت اقدام میکردیم و با جمعآوری مدارکی نشان میدادیم که خفاش شب نه یک مرد افغانستانی بلکه یک نفر ایرانی است، که در یکی از روستاهای دورأفتاده استان خراسان متولد شده است. برای فرونشاندن آتش خشم مردم نسبت به اهالی افغانستان که رو به گسترش بود،
به سرعت دست به کار شدم و به مسعود ابراهیمی خبرنگار زبر و زرنگ حوادث گفتم: باید همین حالا به قوچان بروی و دهی را که محل تولد غلامرضا خوشروست پیدا کنی و مدارکی از خانوادهاش به دست بیاوری که هویت این قاتل را ثابت کند مسعود که در سرش سودای چنین جنب و جوشی بود درحال جمعآوری کیف و دفتر و دوربین عکاسیاش برای سفر پرسید: اسم ده مشخص نیست؟ گفتم فقط این را میدانم که دورأفتادهترین ده در قوچان است و در کوه کمر واقع شده و راه ماشین رو هم ندارد. به قوچان که رسیدی، میتوانی دربارۀ این قریه کوچک و دورأفتاده پرس وجو کنی.
مسعود این را که شنید راه افتاد. به او تأکید کردم هرچه زودتر باید با پیدا کردن مدارک شناسایی خفاش شب برگردی تا در صفحه حوادث منتشر کنیم. ابراهیمی دو روز بعد با سر و روی خاک آلود در حالی که خستگی و آثار بیخوابی از چهرهاش پیدا بود به محض رسیدن به تهران یکراست به تحریریه روزنامه آمد و با هیجان خاصی شناسنامهٔ غلامرضا خوشرو را روی میزم گذاشت شناسنامه نشان میداد این جانی بیرحم متولد آذر ۱۳۴۳ است و در قریه کوران کردیه به دنیا آمده. این شناسنامه سند بسیار مهمی بود و چنان هیجانی در تحریریه پدید آورد که همۀ خبرنگاران و دبیران گروههای خبری دست از کار کشیدند و برای دیدن شناسنامه خفاش شب دور میزم حلقه بستند. ابراهیمی که برای رسیدن به قریه مورد نظر و بازگشت به تهران دو شبانه روز جز چرتهای کوتاه مدت در بین راه نخوابیده بود شروع به نوشتن گزارش این سفر کرد که در شماره روز بعد روزنامه همراه با تصویری از شناسنامه منتشر شد. با انتشار این گزارش بچههای افغانستانی توانستند بدون دغدغه و نگرانی روانه مدرسهها شوند و در خانهها روی خانوادههای مهاجر گشوده شد و این غائله آزار افغانستانیها پایان یافت.
مسعود در سفر به قوچان به مدارکی در دادگاههای کیفری خراسان دست یافته بود که نشان میدادند خوشرو بارها به جرم سرقت در مشهد دستگیر شده و هربار خود را در بازجویی یک نفر اهل افغانستان با نام و مشخصات جعلی معرفی کرده تا سابقهای با نام اصلیاش در محاکم دادگستری و مراکز پلیس باقی نگذارد. غلامرضا خوشرو از هفده سالگی در شهرهای خراسان شروع کرده بود به سرقت خودرو تا این که به جرم پانزده فقره سرقت دستگیر شد بررسیهای ابراهیمی در مشهد نشان میداد این تبهکار تا آغاز محاکمهاش در دادگاه مشهد به دستور قاضی به قید ضمانت آزاد شده بود تا هر ماه خود را به دادگاه معرفی کند، اما با گذشت یک هفته به تهران گریخت و به تبهکاریاش در پایتخت ادامه داد.
خوشرو در آبان ۶۴ با دختر هفده سالهای به اسم منیژه آشنا شد و به عنوان یک مهندس از خانوادهاش خواستگاری کرد که با هم ازدواج کردند، اما این دختر چنان با رفتار جنونآمیز و خشونت بار او روبه رو شد که با درخواست طلاق از دادگاه حکم جدایی گرفت. خوشرو در سال ۱۳۷۱ مدتها با همدستی جوانی به اسم علی کریمی به سرقت از زنان و دختران میپرداخت به این ترتیب که همدستش با پوشیدن لباس زنانه در صندلی عقب یک خودرو مینشست و خوشرو شبانه و به عنوان مسافرکش در خیابانهای تهران گشت میزد و زنان با دیدن همدست او به گمان این که دختری در خودرو نشسته سوار میشدند. بعد هم زن یا دختر به دام افتاده را به نقطه خلوتی میکشاندند و پس از سرقت پولها و طلاهای او رهایش میکردند. او پس از افشای جنایاتش در دادگاه کیفری تهران به جرم ربودن و قتل نه زن و دختر به نه بار قصاص و 214 ضربه شلاق محکوم شد. سحرگاه بیست و دوم مرداد ۷۶ او را به پای چوبه اعدام بردند و پس از زدن ۲۱۴ ضربه شلاق به دارش کشیدند.
در گزارشی نوشتیم بانوان تعلیم دیده و مسلح پلیس میتوانند به عنوان مسافر در مسیرهای چند شهرک آن منطقه قرار گیرند و در سر راه این جانی بی رحم دام پهن. کنند همچنین به پلیس تأکید کردیم برای جلوگیری از تکرار چنین جنایاتی باید کسانی که به عنوان مسافرکش فعالیت میکنند شناسایی شوند و برای آنان کارت هویت صادر شود تا به شدت از فعالیت مسافرکشهای متفرقه و ناشناس که روزبه روز به تعدادشان افزوده میشود جلوگیری کنند. اما کسی به این هشدارها و توصیههای گروه حوادث اعتنایی نکرد و واکنشی از جانب پلیس ندیدیم.