arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۷۷۶۵۲۴
تاریخ انتشار: ۰۰ : ۱۸ - ۲۸ فروردين ۱۴۰۳
خاطرات نخستین وزیرمختار انگلیس در ایران؛ شماره بیست و دو؛

زمان‌هایی خاص هستند که سخت گیر‌ترین حاکمان را مجبور می‌کند به مردم اجازه دهند آزادانه احساستشان را بروز دهند/ شاه اسب پیشکشی را نپذیرفت و گفت برای فرماندهان لازم است که اسب خوب داشته باشند

بسیار جالب و خوشایند است که دریابیم زمان‌هایی خاص و مناظر و موقعیت‌هایی هست که سختگیرترین حاکمان هم خود را مجبور می‌بینند تا به مردمشان اجازه دهند آزادانه و دوستانه رفتار کنند و احساساتشان را بروز دهند. فکر نمی‌کنم جای دیگری در دنیا باشد که به طور کلی وقتی مردمش در جمعیت‌های زیاد دور هم جمع می‌شوند در حضور حاکمشان این قدر تسلیم باشند و چنین ترس خاموشی را از خود نشان دهند.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

سرویس تاریخ «انتخاب»: سر هارفورد جونز بریجز (۱۱۴۲-۱۲۲۵) دیپلمات و نویسنده اهل انگلستان بود. او نخستین وزیرمختار دولت بریتانیا در ایران بود. هارفورد جونز در جوانی به کمپانی هند شرقی پیوست و در جایگاه نمایندهٔ این شرکت میان سال‌های ۱۱۶۱-۱۱۷۲ در بصره خدمت کرد. همچنین از ۱۱۷۶-۱۱۸۴ را در بغداد سپری کرد. او که چیرگی بسیاری در زبان‌های شرقی یافته بود با پشتیبانی رابرت داندس در سمت نمایندهٔ فوق‌العادهٔ بریتانیا به ایران در دوره فتحعلیشاه فرستاده‌شد. وی در ۱۸۳۳ کتابی را به نام دودمان قاجار که ترجمه‌ای از کتابی دست‌نویس ایرانی بود را به چاپ‌رساند. در ۱۸۳۸ نیز جزوه‌ای را دربارهٔ علایق انگلستان در ایران منتشر کرد.

از قسمت قبل:

«آن طور که در خاطرم مانده، آن سال جایزه‌ها را در کیسه‌هایی ریخته و مبلغ آن را روی کیسه‌ها نوشته بودند که از این قرار بود نفر اول سیصد تومان نفر دوم دویست تومان نفر سوم صدوپنجاه تومان و نفر چهارم و پنجم هر یک صد تومان که هر تومان تقریباً برابر یک لیره استرلینگ است این کیسه‌ها جلوی پادشاه گذاشته شده بود که روی یک جور کرسی جلوس کرده و پسربچه‌های چابک سوار پس از بوسیدن گوشه قالی زیر پای شاه و مفتخر شدن به لبخند یا سر تکان دادن موقرانه‌ای از طرف شاه کیسه جایزه‌شان را می‌گرفتند تعظیم بلندبالایی می‌کردند و خارج می‌شدند و کیسه‌ها را برای اربابانشان صاحبان اسب‌ها می‌بردند. چابک سواران خود شاه امسال چندان موفق نبودند و نتوانستند جایزه اول یا دوم را ببرند.»

 

هر بزرگزاده یا اهل شمشیری می‌تواند اسبی را در این مسابقه شرکت دهد. معمولاً اسب‌های شاه جوایز اول و دوم را می‌برند، اما امسال این طور نشد و ما اسب‌های برنده این جوایز را دیدیم که به خیمه سلطنتی آورده شدند تا به شاه پیشکش شوند، اما اعلاحضرت حاضر به قبول آن‌ها نشد و در کمال ادب و فروتنی اظهار داشت که برای افسران و فرماندهانش هم به اندازه خود او لازم است که اسب‌های خوب داشته باشند.

 مسابقه‌های مشابهی همزمان با این مسابقه در شهر‌های بزرگ همه نواحی کشور برگزار می‌. شود همین رسم در زمان زندیه هم انجام می‌شد و اسب معروف لطفعلی خان که کران نام داشت، اولین بار در یکی از همین مسابقات اسم و رسم پیدا کرده و مشهور شده بود. هیچ شکی نیست که این مسابقات سودمند و مفید از زمان‌های باستان در ایران مرسوم بوده پیک‌های پیاده یا شاطر‌های شاه هم به طریق مشابهی انتخاب و تعلیم داده می‌شوند که شرح آن را می‌توان در سفرنامه سر جان شاردن مطالعه کرد که بدون شک بهترین کتابی است که تا به حال درباره ایران منتشر شده است. شاه پس از پایان مسابقه ما را به خیمه خود فراخواند و برای مدتی آزادانه و دوستانه درباره مسائل جاری با ما گفتگو کرد. او سپس سوار فیلی شد که زانو‌زده بود تا شاه سوار هودج روی پشت آن شود و به شهر بازگردد.

بسیار جالب و خوشایند است که دریابیم زمان‌هایی خاص و مناظر و موقعیت‌هایی هست که سختگیرترین حاکمان هم خود را مجبور می‌بینند تا به مردمشان اجازه دهند آزادانه و دوستانه رفتار کنند و احساساتشان را بروز دهند. فکر نمی‌کنم جای دیگری در دنیا باشد که به طور کلی وقتی مردمش در جمعیت‌های زیاد دور هم جمع می‌شوند در حضور حاکمشان این قدر تسلیم باشند و چنین ترس خاموشی را از خود نشان دهند.

با این حال در لحظه‌ای که اسب‌های مسابقه به دیدرس خیمه سلطنتی رسیدند و یکباره سرعت گرفتند تا به خط پایان برسند به نظر می‌رسید که نظم و انضباط به کلی از میان رفته و هیچ آداب و ترتیبی رعایت نمی‌شود؛ سلسله مراتب و مقام‌ها نادیده گرفته شد و صدای داد و فریاد از هر سو به گوش می‌رسید که می‌گفتند: «حالا سبز! حالا قرمز! حالا آبی - طبق رنگ دستمال‌هایی که پسر‌های چابک سوار به دور سرشان بسته بودند - و فریاد‌هایی از قبیل براوو» به این خان. هنگامی که اسب شاه داشت جلو می‌افتاد؛ حالا چی بی دست و پا هنگامی که اسب شاه عقب می‌افتاد هورا به شاهزاده فین فینی هنگامی که اسب یکی از شاهزادگان عقب می‌افتاد، و همه این فریاد‌ها و جوش و خروش‌ها تا آخر مسابقه ادامه می‌یافت.

 بدون هیچ توجهی به فراش‌های شاه که دائماً با چوب بلندی بازی می‌کردند و مسیر مسابقه را محافظت می‌کردند خود شاه هم وقتی اسب‌ها پدیدار شدند جلوی خیمه‌اش برپا ایستاد و در حالی که دست‌هایش را به هم می‌زد با صدای بلند با اطرافیانش حرف می‌زد و بدین ترتیب به وضوح نشان داد که وقتی شور و احساسات درونی به غلیان درمی آید هیچ فرقی میان ماده تشکیل‌دهنده گلدان‌های چینی مختلف وجود ندارد، بلکه تنها فرق در رنگ‌آمیزی و نقش‌های روی گلدان‌ها و محلی است که گلدان را قرار می‌دهند.

 

نظرات بینندگان