سرویس تاریخ «انتخاب»: نورالدین کیانوری دکترای مهندسی عمران و دبیرکل حزب توده از ۱۳۵۷ تا ۱۳۶۲ بوده است؛ و نوه پسری شیخ فضلالله نوری و همسر مریم فیروز بود. وی در سال ۶۱ به جرم همکاری با شوروی دستگیر و در سال ۷۸ درگذشت. کتاب خاطرات نورالدین کیانوری، محصول پرسش و پاسخهای عبدالله شهبازی با اوست. این کتاب در سال ۱۳۷۲ توسط نشر اطلاعات منتشر شد. «انتخاب» روزانه بخشهایی از این کتاب را منتشر میکند.
ما در ایران کسی که مانند کامبخش روسی بداند نداشتیم. کامبخش تا پس از جنگ بینالملل اول در مسکو درس خواند به مدرسه عالی حزبی رفت و دوره مدرسه «کونو» را دید و در آنجا عضو حزب کمونیست شد. او سپس به ایران آمد. ابتدا در اداره راه شوسه که توسط مستشاری شوروی اداره میشد کار کرد و سپس به کار در اداره تجارت شوروی پرداخت و مدتی هم در شیراز بود، در این زمان او برای حزب کمونیست فعالیت میکرد کامبخش چند سالی در ایران بود و در این فاصله یا خواهرم ازدواج کرد. پس از این ازدواج اغلب کسانی که به خانه ما میآمدند از افراد حزب کمونیست بودند که بعضیشان بعداً خیانت کردند و افراد حزب را لو دادند؛ مثل یک فرد رشتی که با خانمش به خانه ما میآمد و بعداً که بگیر بگیر کمونیستها شروع شد معلوم شد که با پلیس سازش کرده و دیگران را لو داده است.
-منظورتان شورشیان است؟
کیانوری مسلماً خیرا شورشیان اصلاً کامبخش را به نام نمیشناخت و در دوران فعالیت «۵۳ نفر» یک بار او را در اهواز دیده بود و به همین علت در آغاز نتوانست او را معرفی کند. ولی پس از اینکه در شهربانی عکس کامبخش را به او نشان دادند او را معرفی کرد و کامبخش گرفتار شد انور خامهای این جریان را توضیح داده است. در نامهای که کامبخش پس از تشکیل حزب و مسافرتش به شوروی به کمینترن نوشته بود یکی از ایرادات مهمش انتخاب چنین فرد بی مغزی به عنوان رابط با حزب کمونیست ایران بود. نامفامیل آن فرد که بعداً شنیدم خیانت کرده، فروزش بود و نام همسرش که در آن تئاتر سازمان زنان نقشی داشت ماه آفرید بود.
فرد دیگری که به خانه ما میآمد و از همان آغاز آشنایی با کامبخش با او هم آشنا شدم. سیامک بود؛ انسانی کم نظیر و دوست داشتنی! از سابقه دوستی سیامک یا کامبخش و چگونگی گرایش او به کمونیسم خبر ندارم بعد از رفتن کامبخش به مسکو برای آموزش خلبانی، سیامک گاهی به خانه ما میآمد ولی پس از رفتن اختر به مسکو آمدن او قطع شد. فرد دیگری که با کامبخش دوست نزدیک بود و به منزل ما رفت و آمد میکرد، فردی به نام عباس صابری بود که بعداً عضو حزب توده ایران شد و پس از وقایع آذربایجان به خارج رفت. او مدتی در براگ زندگی میکرد و بعد به پاریس رفت و در آنجا به تجارت مشغول بود و در همانجا فوت کرد.
-یکی از دوستان کامبخش که گفته میشود از طرف کمینترن مامور تجدید سازمان حزب کمونیست در ایران بود کامران قزوینی (نصرالله اصلانی) است. آیا او را دیده بودید؟
کیانوری: کامران را چند بار در دیدارهایی که در خانه ما از کامبخش میکرد دیده بودم ولی کوچکتر از آن بودم که وارد صحبت آنان شوم بعدها که فعالیتم در حزب شروع شد. از کامبخش شنیدم که میگفت کامران که کمونیست واقعی بود به علت عدم عدم اعتماد به اسکندری و یزدی و دار و دستهشان از عضویت در حزب توده خودداری کرد. من دیگر خبری از او ندارم. فقط میدانم که از مسئولین بالای حزب کمونیست ایران بوده است.
مدت کوتاهی پس از ازدواج با اختر کامبخش در مسابقه ارتش برای فرستادن یک گروه برای آموزش خلبانی به مسکو شرکت کرد در آن زمان رضاشاه سیاست نزدیکی محدود به شوروی را داشت و ۱۰ هواپیما از شوروی خریداری کرده بود کامبخش در این مسابقه چون زبان روسی را خوب میدانست نفر اول شد و به شوروی اعزام شد. سایر هم دوره ایهای او دو برادر ماکویی و امهدی سه بور سرتیپ بعدی که فرمانده نیروی هوایی دکتر مصدق شد بودند. بعد از دوسال همشاگردیهای کامبخش برگشتند ولی چون امتحان او بسیار موفقیتآمیز بود ارتش دستور داد که بماند و فنهای دیگر میکانیکی هواپیما، بمباران و دیده بانی را یاد بگیرد او از این فرصت استفاده کرد و اختر را به شوروی برد. اختر در آنجا به تحصیل در مدرسه قابلگی پرداخت کامبخش چهار سال پس از اعزامش به ایران بازگشت و اختر هم چند ماه بعد از او پس از اتمام درس به ایران آمد.
-تحصیلات خانم اختر فقط همین است؟
کیانوری: خیر او در شوروی سه سال مامایی خواند و بعد در ایران به دانشکده پزشکی رفت و در تمام دوران تحصیل شاگرد اول بود. در سال آخر دکتر جهانشاه صالح در مخالفت با او دو نفر شاگرد اول درست کرد. سپس در دوران مهاجرت در رشته زنان تخصص گرفت و به حدی مورد قبول بود که حتی تا ۱۰ سال پس از بازنشستگی تقاضا میکردند که هفتهای دو روز فقط برای شناخت بافتهای سرطانی به بیمارستان برود.
-فعالیت حزبی ایشان در چه حدی بود؟
کیانوری خواهرم اختر پس از آغاز فعالیت حزب توده ایران و شورای متحده مرکزی در بخش زنان کارگر «شورا» فعالیت داشت. در سال ۱۳۲۷ پس از غیر قانونی شدن حزب و بازداشت عدهای از رهبران و مسئولین و کادرها او هم جزء بازداشت شدگان بود. او در زمره گروه دوم به دادگاه نظامی فرستاده شد ولی از آنجا که در پروندهاش هیچ مدرکی علیه او وجود نداشت قرار تعلیق در موردش صادر شد و پس از مدتی با کمک آشنایان و بویژه آقای ابراهیم آشتیانی، شوهر عمهمان از زندان آزاد و با گرفتن گذرنامه عازم شوروی شد و به کامبخش پیوست.
-اکنون چه میکنند؟
مریض و خانه نشین است.
-مطب جلوی دانشگاه متعلق به ایشان بود؟
کیانوری: نه این رباب خواهر ناتنی من است. او از اختر کوچکتر و چند سال از من بزرگتر است. اختر مطب نداشت و در بیمارستان کار میکرد یک سال بعد از انقلاب به ایران آمد و یک ماه ماند و بعد به آلمان بازگشت. اختر در آلمان زمین گیر و خانه نشین شده است.