arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۸۰۴۵۹۸
تاریخ انتشار: ۰۰ : ۱۵ - ۰۹ مرداد ۱۴۰۳
خاطرات نورالدین کیانوری، قسمت سی و چهار؛

اتهامات کیانوری در ترور شاه چه بود؟ آیا رهبر حزب توده در ترور شاه نقش داشت؟

روز ۱۵ بهمن پس از انجام تظاهرات بر مزار دکتر ارانی به شهر آمدم کمی در دفتر حزب کار کردم و شب به خانه رفته و خوابیدم؛ بدون اینکه حتی از رادیو خبر تیراندازی به شاه را شنیده باشم کمی پس از نیمه شب به خانه ما ریختند و مرا بازداشت کردند. همسرم مریم را بازداشت نکردند. پس از اینکه مرا بردند مریم فوراً از خانه بیرون رفت و به منزل یکی از بستگانش رفت. کمی پس از بیرون رفتن مریم مأمورین فرمانداری نظامی دوباره برای بازداشت مریم به خانه ما ریختند و این بار تمام کتاب‌های مرا که کتابخانه نسبتاً مفصلی بود با خود بردند ولی به انانیه خانه و لباس دستبردی نزدند. عده دیگری از رهبران حزب را به همین ترتیب گرفته بودند به این ترتیب این جریان پیش آمد و رژیم هم که به علت آن مقدمه‌ای که گفتم در تدارک ضربه به حزب بود از موقعیت استفاده کرد.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

سرویس تاریخ «انتخاب»: نورالدین کیانوری دکترای مهندسی عمران و دبیرکل حزب توده  از ۱۳۵۷ تا ۱۳۶۲ بوده است؛ و نوه پسری شیخ فضل‌الله نوری و همسر مریم فیروز بود. وی در سال ۶۱ به جرم همکاری با شوروی دستگیر و در سال ۷۸ درگذشت. کتاب خاطرات نورالدین کیانوری، محصول پرسش و پاسخ‌های عبدالله شهبازی با اوست. این کتاب در سال ۱۳۷۲ توسط نشر اطلاعات منتشر شد. «انتخاب» روزانه بخش‌هایی از این کتاب را منتشر می‌کند.

کیانوری و ترور شاه

بپردازیم به نقش شما در این ماجرا

کیانوری: ماجرای من دقیقاً به این شکل است یکی از اعضاء حزب، که جوان دانشجوی خیلی خوبی بود و مرا می‌شناخت به نام عبدالله ارگانی، چند ماه پیش از ۱۵ بهمن پیش من که مسئول تشکیلات کل حزب بودم آمد و گفت: یکی از آشنایان من به نام ناصر فخر‌آرایی فردی است که از زندگی نا امید شده و تصمیم گرفته است که شاه را ترور کند. عقیده شما چیست؟ من بلافاصله به جستجوی دکتر رادمنش - دبیر اول کمیته مرکزی ـ بر آمدم و معلوم شد که او در دفتر روزنامه مردم ساختمانی مجاور ساختمان حزب است. به آنجا رفتم دکتر رادمنش دکتر کشاورز و احسان طبری در بالکن طبقه دوم ساختمان مشغول صحبت بودند. من موضوع را به آن‌ها گفتم. دکتر رادمنش گفت: حزب ما بطور اصولی با ترور مخالف است و ما ترور را وسیله‌ای برای پیشبرد انقلابی نمی‌دانیم ولی اگر کسی می‌خواهد شاه را بکشد ما که نمی‌توانیم برویم به شاه اطلاع بدهیم، این عین جمله اوست. من هم از آن پس همین سیاست را با ارگانی پیش گرفتم که به ما مربوط نیست هر چند وقت یک بار ارگانی نزد من می‌آمد و از وضع ناصر فخرآرایی خبر می‌داد که بنا به دلایل متعدد نتوانسته موفق شود، درصدد تهیه اسلحه است یک اسلحه پیدا کرده ولی به دردخور نیست و غیره. من هم خیلی ساده از موضوع می‌گذشتم و آنقدر که یادم است حتی یک بار به او گفتم این شخص را ول کن به عقیده من او آدم نرمالی نیست اما ظاهراً این آدم یعنی ناصر فخر‌آرایی، با جای دیگر هم ارتباط داشته با فقیهی شیرازی داماد آیت الله کاشانی

... ارتباطی نداشته است؛ گویا رکن دو ستاد ارتش رزم آرا همان صبح ۱۵ بهمن یک کارت خبرنگاری روزنامه پرچم اسلام را به اصرار از فقیهی میگیرد.

کیانوری: چه دلیلی برای درستی این ادعا دارید؟ سند آن کجاست؟ ! آنچه قطعی است این است که ناصر فخرآرایی یک کارت خبرنگاری می‌گیرد و با این کارت به دانشگاه می‌رود. شاه معمولاً ۱۵بهمن به دانشگاه می‌رفت. او اسلحه‌اش را در دوربین جاسازی کرده بود. ارگانی از چند روز قبل اطلاع داشته که فخرآرایی در ۱۵ بهمن قصدش را عملی می‌کند، ولی موفق نمی‌شود که مرا پیدا کند و اطلاع بدهد.

به این ترتیب، من از موضوع ترور در این تاریخ اصلاً اطلاع نداشتم. هی می‌گویند که آقا تو چرا پیشنهاد کردی که به جای پنجشنبه ۱۴ بهمن که سالروز ارانی بود، جمعه ۱۵ بهمن سر قبر ارانی برویم ما هر سال برای اینکه کارگران و دانشجویان و کارمندان بتوانند در تظاهرات شرکت کنند تظاهرات ۱۴ بهمن را در جمعه بعد یا قبل برگزار می‌کردیم. این هیچ چیز غیر عادی نبود. بعضی ایراد‌های بچگانه می‌گیرند که تو در موقع میتینگ به خانه رفتی و دوربین عکاسی آوردی سوار موتورسیکلت یکی از بچه‌های حزبی شدم و رفتم به خانه و برای عکسبرداری دوربین را آوردم.

روز ۱۵ بهمن پس از انجام تظاهرات بر مزار دکتر ارانی به شهر آمدم کمی در دفتر حزب کار کردم و شب به خانه رفته و خوابیدم؛ بدون اینکه حتی از رادیو خبر تیراندازی به شاه را شنیده باشم کمی پس از نیمه شب به خانه ما ریختند و مرا بازداشت کردند. همسرم مریم را بازداشت نکردند. پس از اینکه مرا بردند مریم فوراً از خانه بیرون رفت و به منزل یکی از بستگانش رفت. کمی پس از بیرون رفتن مریم مأمورین فرمانداری نظامی دوباره برای بازداشت مریم به خانه ما ریختند و این بار تمام کتاب‌های مرا که کتابخانه نسبتاً مفصلی بود با خود بردند ولی به انانیه خانه و لباس دستبردی نزدند. عده دیگری از رهبران حزب را به همین ترتیب گرفته بودند به این ترتیب این جریان پیش آمد و رژیم هم که به علت آن مقدمه‌ای که گفتم در تدارک ضربه به حزب بود از موقعیت استفاده کرد.

ما یک یا دو شب در زندان شهربانی بطور انفرادی زندانی بودیم و بعداً به حیاط کوچکی با دو اتاق که زندان عمومی بود منتقل شدیم روز دوم که با هم جمع شدیم روزنامه به دست ما رسید و من از جریان مطلع شدم و فهمیدم که ارگانی هم بازداشت شده است. موضوع را به قاسمی، جودت یزدی و بقراطی گفتم که ارگانی چند وقت پیش چنین مطلبی را به من گفته بود. ولی از هفته‌ها پیش از ۱۵ بهمن او را ندیدم و از اینکه ناصر فخر‌آرایی در روز ۱۵ بهمن خیال چنین کاری داشته اصلاً خبر نداشتم در آن زندان ما مطلع. که ارگانی در زندان موقت عمومی است قرار شد که بقراطی هنگام رفتن به حمام با ارگانی تماس بگیرد و از او جریان را پرس وجو کند ارگانی به او گفته بود که نتوانسته به کیانوری خبر بدهد که ناصر می‌خواهد روز ۱۵ بهمن نقشه‌اش را عملی کند و کیانوری از مسأله اطلاع نداشته است. به این ترتیب، این موضوع دیگر بین ما مورد بحث قرار نگرفت. حتی پس از بازگشت از تبعید و پس از قرار از زندان هیچ بحثی علیه من نشد ولی در پلنوم چهارم یکی از ریشه‌ای‌ترین اتهامات علیه من شد. من در پلنوم چهارم دو جریان را برای تبرئه خود بازگو کردم یکی گفتگو با دکتر رادمنش و دکتر کشاورز و احسان طبری در بالکن ساختمان دفتر روزنامه مردم و دیگری گفته ارگانی به بقراطی که من از جریان ۱۵ بهمن اطلاع نداشته‌ام. رادمنش و کشاورز انکار کردند و گفتند که چیزی به یاد ندارند ولی طبری آمد و از من دفاع کرد و عیناً جریان را بازگو کرد و جمله‌ای را که رادمنش گفته بود عیناً تکرار کرد. اگر او اظهار نظر نکرده بود اثبات موضوع برای من واقعاً دشوار بود. بقراطی هم علیرغم اینکه دشمن خونی من بود و شدیداً در قطب مقابل من قرار داشت چون کمونیست با وجدانی بود عین گفته ارگانی را به پلنوم گزارش داد. همین دو مطلب مرا نجات داد من ادعا‌های کشاورز را در مسأله قتل احمد دهقان نشان خواهم داد که تا چه حد مسخره است. آنقدر مسخره است که خامه‌ای می‌گوید: آقا این بی معنی است. با دلیل هم می‌گوید و ثابت می‌کند که ادعای کشاورز بی معنی است. آقای اسکندری هم گفته که نوشته کشاورز مغرضانه و چرت و پرت است و بعضی چیز‌های درست تاریخی در میان این حرف‌های بی معنی گم شده است. طبری در همین کژراهه که هیج لطفی به کیانوری ندارد، این اتهام را هیچوقت مطرح نکرده چون خودش در پلنوم چهارم رسیدگی کرده و علیه آن رأی داده است. در اینجا او صادقانه رفتار کرد ولی او در کژراهه ناجوانمردانه ادعا کرده که از جریان ارتباط من با ارگانی برای اولین بار در مسکو و طی گزارش قاسمی اطلاع پیدا کرده است. در جلسه میزگردی که در سال ۱۳۶۸ در زندان اوین برگزار شد و جودت و دیگران باز مثل گذشته مرا مورد حمله قرار دادند من از احسان طبری - که پهلوی من جا داشت - درباره گفتگوی روزنامه مردم شهادت خواستم او که تمام صحبتش را در آن جلسه از روی کژراهه می‌خواند در این مورد نظر مرا تأیید کرد و مسلماً این تأیید در نوار‌ها و متن پیاده شدن آن جلسات موجود است. دلیل اینکه پلنوم چهارم هیچگونه قطعنامه‌ای در جهت سرزنش من صادر نکرد، دقیقاً همین دو روشنگری بود. باز هم دلیل بسیار محکمی وجود دارد: با وجودی که ارگانی توقیف بود در محاکمه ما اصلاً این موضوع علیه ما مطرح نشد و در ادعانامه دادستان اتهام ترور به حزب توده ایران نسبت داده نشد. 

نظرات بینندگان