arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۸۰۶۱۹۷
تاریخ انتشار: ۰۰ : ۱۸ - ۱۴ مرداد ۱۴۰۳
تاریخ شفاهی مبارزه امنیتی با مجاهدین خلق؛ قسمت پنجاه و هفت؛

رحیم مشایی در واحد اطلاعات کار می‌کرد و گفت بیا کمک کنیم با منافقین برخورد شود/ منافقین در سال ۶۰ به جنگل‌های رامسر و رودسر رفته بودند/ دیدن بازجویی سیروس لطیفی برای ما آموزش بود

موقعی که برگشتم آقای مشایی که در دبیرستان هم کلاس ما بود گفت: «منافقین در رامسر خیلی فعال هستند. بیا کمک کنیم با این‌ها برخورد شود. این‌ها آدم‌های قوی هستند. ما هم بالاخره دانشجو هستیم همین طور هم شد و تیمی از تشکیلاتی هم کلاسی‌های نزدیک ایشان به واحد اطلاعات آن جا آمدیم». منطقه‌ی ما بسیار بی سر و ته بود علتش هم همین بود که واحد اطلاعات تحت سیطره‌ی مجاهدین انقلاب بود امام آن موقع فرموده بودند کسانی که طرفدار گروه‌ها و مجاهدین انقلاب، هستند تکلیفشان را روشن کنند
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

سرویس تاریخ «انتخاب»: کتاب رعد در آسمان بی ابر: تاریخ شفاهی مبارزه امنیتی با سازمان مجاهدین خلق، توسط نشر ایران در سال ۱۴۰۰ منتشر شده است. این کتاب مجموعه مصاحبههای محمد حسن روزی طلب و محمد محبوبی با جمعی از مسئولین امنیتی دهه شصت در رابطه با برخوردهای امنیتی با سازمان مجاهدین خلق است. «انتخاب» روزانه بخشهایی از این گفتگوها را برای علاقهمندان منتشر خواهد کرد. به دلیل ملاحضات امنیتی، نام مصاحبه شوندهها ذکر نشده و تنها عنوان آنها در متن آمده است.

گفتگو با برادر حمید معاون امنیت واحد اطلاعات سپاه منطقه ۳ کشوری جدال نفس گیر جنگل‌های شمال در آخرین روز‌های سال ۱۳۹۴ با برادر حمید که اکنون از دانشمندان راهبردی کشور است، در یک مجموعه‌ی علمی قرار مصاحبه داشتیم گفت و گو گرم‌تر و مفصل‌تر از آن چه تصور می‌کردیم بود. برادر حمید در سال‌های ۱۳۶۱ تا ۱۳۶۳ معاون امنیت (۴۰۰۰) واحد اطلاعات سپاه منطقه‌ی سه کشوری شامل استان‌های گیلان مازندران و گلستان بوده است.

-چگونه بخش التقاط اطلاعات سپاه شمال به وجود آمد؟

شروع کارم از سپاه شهرستان رامسر بود. خوب است الان که دارید بررسی می‌کنید حتماً به آقای «اسفندیار رحیم مشایی» هم رجوع کنید ایشان خیلی در آن جا فعالیت داشت و در کسوت رزمنده با یکی از همکاران ما در واحد اطلاعات کار می‌کرد. شروع کار ما در شهر رامسر بود که در آنجا حضور داشتم. انقلاب فرهنگی که شد و دانشگاه‌ها تعطیل شدند در شهر خودمان که تنکابن بود به عنوان بسیجی رفته بودم.

موقعی که برگشتم آقای مشایی که در دبیرستان هم کلاس ما بود گفت: «منافقین در رامسر خیلی فعال هستند. بیا کمک کنیم با این‌ها برخورد شود. این‌ها آدم‌های قوی هستند. ما هم بالاخره دانشجو هستیم همین طور هم شد و تیمی از تشکیلاتی هم کلاسی‌های نزدیک ایشان به واحد اطلاعات آن جا آمدیم». منطقه‌ی ما بسیار بی سر و ته بود علتش هم همین بود که واحد اطلاعات تحت سیطره‌ی مجاهدین انقلاب بود امام آن موقع فرموده بودند کسانی که طرفدار گروه‌ها و مجاهدین انقلاب، هستند تکلیفشان را روشن کنند؛ اگر می‌خواهند تشکیلاتی و طرفدار نظرات خود باشند از سپاه بیرون بروند کلاً منطقه‌ی ما ضعف داشت و خیلی نمی‌توانستیم هماهنگی کنیم سرنخ‌هایمان را می‌گرفتیم و می‌رفتیم. در منطقه‌ی ۱۰ واحد تهران یک سری آموزش‌هایی به ما داده بودند که خیلی جالب بود وقتی با آن‌ها صحبت می‌کردیم. بچه‌های اطلاعات تهران خیلی به ما علاقه پیدا کردند. می‌دیدند ما گیرایی خوبی داریم و بسیار برایمان جالب است. مثلاً با بند ۲۰۹ اولین بار در آن جا آشنا شدیم سیروس لطیفی و دیگران را گرفته بودند و داشتند بازجویی می‌کردند و به ما هم نشان می‌دادند برایمان آموزش‌های خوبی بود. این که چگونه به لحاظ اداری تخلیه سامان دهی فایل،بندی فیش‌برداری و تک‌نویسی شوند بسیار جالب بود. ما این‌ها را به شهر و منطقه‌ی خودمان آوردیم شهر ما واقعاً از این نظر ممتاز بود. وقتی هم که آقای صادق به منطقه‌ی ما آمد، دنبال ما فرستاد و گفت به اینجا بیایید. ما هم یک روز رفتیم و او را دیدیم که گفت بیا با من کار کن

-در ساری مستقر بودند؟

 نه در منطقه‌ی چالوس من آمدم و مسئول التقاط منطقه‌ی ۳ شدم. بعد من از التقاط آمدم و مسئولیت امنیت داخلی را به من سپردند. اولین تجربیات ما در درگیری با منافقین برای خود ما به خرداد ۱۳۶۰ بر می‌گردد که منافقین در جنگل منطقه‌ی رامسر و رودسر حضور داشتند. در خرداد ۱۳۶۰ چون آموزش و پرورش را پاکسازی کرده بودند من هم در آموزش و پرورش کمک می‌کردم و هم در کار‌های سپاه منافقین پراکنده شده بودند و فاز نظامی شروع شده بود آن وقت یکی دو تا تواب را پیدا کرده بودند؛ این‌ها را سوار ماشین می‌کردند و می‌رفتند و در شهر‌های لاهیجان و شهر‌های غرب با شهر‌های استان گیلان گشت می‌زدند بسیاری از رده‌های بالای شهر رامسر را با همین ابتکار پیدا کردند. مثل گشت عماری که در تهران از دانشجو‌ها گذاشته بودند یکی از همین بچه‌های تهران اصلاً به همین شکل ورود پیدا کرده بود؛ دانشجوی دانشگاه صنعتی شریف بود. این‌ها می‌گشتند و هر کسی را که از دانشگاه شریف شناسایی می‌کردند، حتماً عنصر رده‌ی بالایی بود.

 این ابتکارات بدون این که تبادل شود ولی با ذهن فعال بچه‌هایی با ضریب هوش بالایی جا افتاده بود و ضربات بسیار مؤثری هم زدند مثلاً چند تا از رده بالا‌های رامسر را در لاهیجان و رشت دستگیر کردند. یکی از خاطرات این بود که کسی بود به نام اصغر کریمی اهل لنگرود و در رامسر بسیار فعال بود و نهج البلاغه به این‌ها درس می‌داد یکی از دوستان می‌گفت رفتیم و دیدیم این که اصغر کریمی است با این‌ها سابقه‌ی انجمن حجتیه هم داشت و او را خوب می‌شناخت. می‌گفت کنار خیابان ایستاده بود و کباب می‌خورد. جالب این جاست که می‌رفتند و با پوشش این که مأموران مواد مخدرند این‌ها را دستگیر می‌کردند....

ادامه دارد

نظرات بینندگان