سرویس تاریخ «انتخاب»: نورالدین کیانوری دکترای مهندسی عمران و دبیرکل حزب توده از ۱۳۵۷ تا ۱۳۶۲ بوده است؛ و نوه پسری شیخ فضلالله نوری و همسر مریم فیروز بود. وی در سال ۶۱ به جرم همکاری با شوروی دستگیر و در سال ۷۸ درگذشت. کتاب خاطرات نورالدین کیانوری، محصول پرسش و پاسخهای عبدالله شهبازی با اوست. این کتاب در سال ۱۳۷۲ توسط نشر اطلاعات منتشر شد. «انتخاب» روزانه بخشهایی از این کتاب را منتشر میکند.
آغاز فعالیت در خارج
کیانوری: مسئله انتقال رهبری حزب به جمهوری دمکراتیک آلمان از اواسط سال ۱۳۳۵ مطرح شد و پیشنهاد رفقای شوروی بود. استدلال آنها این بود که ما در اتحاد شوروی امکان بسیار ناچیزی برای ارتباط با ایران و اروپای غربی که تعداد زیادی دانشجوی ایرانی در آنجا مشغول تحصیل بودند خواهیم داشت. این استدلال بسیار درستی بود زیرا شهر برلین مرز میان شرق و غرب بود و از آنجا به سادگی میشد با اروپای غربی ایران و همه جا ارتباط گرفت. ما از برلین شرقی یک نفر را به برلین غربی میفرستادیم و او میتوانست مثل دنیای آزاد غرب به همه جا تلفن کند و نامه بفرستد نامههایی که از برلین غربی پست میشد بازرسی نمیشد. رهبری حزب با این پیشنهاد موافقت کرد زیرا در آن دوران تیرگی شدید روابط میان ایران و شوروی ارتباطات ما با ایران بسیار دشوار بود. این پیشنهاد را چند روز پس از پایان پلنوم چهارم آقای، کوئوسینن از دبیران کمیته مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی در دیدار با رهبری نوین حزب مطرح کرد در این زمان کنگره هشتم حزب کمونیست چین در جریان بود. کوئوسینن از ما خواست که هیئت نمایندگی حزب ما این مسأله را در یکن با والتر اولبریشت دبیرکل حزب سوسیالیست متحده جمهوری دمکراتیک، آلمان درمیان بگذارد و حزب کمونیست اتحاد شوروی هم بنوبه خود با آنها صحبت خواهد کرد.
کنگره هشتم حزب کمونیست چین در اکتبر ۱۹۵۶ / مهر ۱۳۳۵ برگزار شد. از حزب ما یک هیئت سه نفره در این کنگره شرکت کردند که عبارت بودند از: دکتر رادمنش )دبیرکل حزب)، جودت و من چون آخرین اعضای رهبری بودیم که از ایران آمده بودیم. در یکن ما با والتر اولبریشت دیدار کردیم و درخواستمان را مطرح کردیم اولبریشت بطور کلی با این پیشنهاد موافقت کرد و قرار شد که پس از مراجعت به آلمان این موضوع را بررسی کند و به ما اطلاع دهد.
در چین چه دیدارهایی با رهبران حزب کمونیست چین داشتید؟
کیانوری در این سفر ما ملاقاتهای تشریفاتی با رهبران جین داشتیم. مانو ته دون در یکی از شبها در میهمانی چند دقیقهای با دکتر رادمنش صحبت کرد. با چوئن لای و لبوشانوچی هم دیدارهای چند دقیقهای داشتیم در تمام مدت اقامت در یکن صبح و بعد از ظهر در جلسات کنگره شرکت میکردیم عصرها هم حزب کمونیست چین برای هیئتهای نمایندگی جلسات درسهایی از تاریخ حزب کمونیست چین - از آغاز تا پیروزی ـ گذارده بود که من یادداشت بر میداشتم بعداً این یادداشتها را تنظیم کردم و در لایپزیک به صورت کتابی به چاپ رسانیدم.
به هر حال، چند هفته پس از بازگشت ما از چین رفقای آلمانی اطلاع دادند که خوب است هیئتی را به برلین بفرستیم تا درباره جزئیات و مسائل فنی گفتگو کنیم. هیئت اجرائیه به ایرج اسکندری و من مأموریت داد که به برلین برویم در آنجا رفقای آلمانی پیشنهاد کردند که چون شهر برلین تقسیم شده است و تأمین امنیت ما در آن شهر برای آنان دشوار است هنوز بین دو برلین دیوار نکشیده بودند بهتر است که مرکز کار حزب در شهر لا ییزیک باشد. بدین ترتیب، یک دفتر مرکزی برای کار هیئت اجرائیه، حزب آپارتمانهای مسکونی برای خانوادههای اعضای هیئت اجرائیه و چند کادر دبیرخانه و یک چایخانه کوچک در محل دفتر هیئت اجرائیه برای چاپ نشریات حزب در اختیار ما قرار گرفت. من و ایرج پس از مذاکره و بازدید و موافقت به مسکو بازگشتیم بدین ترتیب رهبری حزب به آلمان دمکراتیک منتقل شد و ما در پائیز ۱۳۳۶ در لایبزیک مستقر شدیم قبل از انتقال ما به لایپزیک، تعدادی از اعضای حزب در آلمان دمکراتیک سکونت داشتند بزرگ علوی عضو مشاور کمیته مرکزی و داوود نوروزی - که در پلنوم چهارم به عنوان عضو ناظر انتخاب شد.
درباره نوروزی بیشتر توضیح دهید!
کیانوری: داوود نوروزی از کارکنان شعبه مطبوعات و از نویسندگان روزنامه حزب در ایران بود. او با خواهر همسر احسان طبری ازدواج کرد پس از کودتای ۲۸ مرداد، او از کسانی بود که خیلی اصرار داشت که هر چه زودتر به خارج فرستاده شود. ما او را از راه بغداد به آلمان فرستادیم و او خیلی زود از همسرش که در ایران بود جدا شد و با یک خانم آلمانی مهندس شیمی ازدواج کرد همسر نوروزی در ایران در بانک ملی کار میکرد و پس از چند سال دو فرزندش را برای تحصیل به آلمان دمکراتیک فرستاد.
علاوه بر این افراد تعدادی دانشجو هم بودند که از چند سال پیش ایرج اسکندری از فرانسه و آلمان غربی برای تحصیل به آلمان دمکراتیک و سایر کشورهای سوسیالیستی فرستاده بود. از جمله این افراد امیر هوشنگ ناظمی زاهدانی امیر نیک آئین بود که در دانشگاه صوفیه بلغارستان در رشته اقتصاد تحصیل کرد و بعدها از کارکنان رادیو پیک ایران شد و پس از بازگشت به ایران عضو مشاور هیئت سیاسی حزب گردید.
او در مسائل دهقانی و کشاورزی تخصص ویژهای داشت بعداً تعدادی از خانوادههای افسران اعدام شده و افراد دیگر حزبی از کشورهایی چون، رومانی، مجارستان لهستان و بلغارستان به آلمان دمکراتیک آمدند و تعداد افراد حزبی در این کشور به ۵۳ نفر رسید. و اما دنباله بحث از این دوره در رابطه با ایران دو حادثه قابل ذکر به یادم میآید: ما مطلع شدیم که سرهنگ ممتاز رئیس گارد محافظ مصدق که در جریان دفاع از خانه مصدق از ناحیه با گلوله خورد برای معالجه پایش به اروپای غربی آمده است. من و مریم به فرانسه رفتیم مریم تلفنی با ممتاز تماس گرفت و گفت فلانی من علاقمند است با شما ملاقات کند قرار ملاقات برای یک روز معین در یک خیابان معین در سویس زمان موعود من و مریم به محل قرار رفتیم در نزدیکی محل قرار متوجه شدیم که در محل ملاقات مأمورین ساواک در انتظار ما هستند و از ممتاز خبری نیست و به سرعت مراجعت کردیم. بعدها شنیدم که سرهنگ ممتاز از جربان مصدق بکلی کنار گرفته و به جریان مقابل پیوسته و به خرج شاه برای معالجه با به اروپا اعزام شده بود به احتمال زیاد تماس و قرار ملاقات ما را خود او به مأمورین ساواک مستقر در اروپا اطلاع داده بود.
در مسأله دیگر فرستادن ما به اروپای غربی برای کسب اطلاع از امکان یک کودتا در ایران است. روزی ژنرال دولین در لایپزیک به خانه ما آمد و فقط گفت که در مسکو منتظر شما هستند. من به اتفاق او به مسکو رفتم و در آنجا در جلسهای با حضور میلیوانف دولین و یک نماینده وزارت خارجه شوروی که تنها نام کوچک او را به خاطر دارم نیکلای پاولویج شرکت کردم. دیدار ما در خانه کوچک باغچه داری در حومه مسکو بود به من گفته شد که کسانی به ما مراجعه کرده و نظر خود را درباره انجام یک کودتا علیه شاه گفته و از ما کمک خواستهاند. از من خواسته شد که به اروپای غربی بروم و از کسانیکه ممکن است اطلاعاتی درباره وضع کنونی ایران داشته باشند پرس و جو کنم من و مریم به اروپای غربی رفتیم. در آن زمان ناصرخان قشقایی در سویس در شرایط سخت مالی زندگی میکرد و کینه شدیدی به شاه داشت.
دکتر امیر علایی در بلژیک بود و سرتیپ محمود امینی، هم چون رئیس ژاندارمری دکتر مصدق بود و در کودتا شرکت نکرده بود، مغضوب و در انگلستان بود در دیدارهایی که با این افراد داستیم به این نتیجه رسیدیم که آنها هیچگونه نیرویی در اختیار ندارند نه قشقایی در ایل خود امکانی دارد نه جبهه ملی امکاناتی دارد و نه سرتیپ امینی در مبان سران ارتش نفوذی دارد. البته ما به هیچ یک از آنها نگفتیم که موضوع چیست تنها گفتیم که در رهبری حزب یک گروه ۳ نفره - بدون اطلاع سایر افراد کمیته مرکزی - تصمیم به مطالعه درباره چنین امکانی گرفته اند و فکر میکنیم که اگر امکان کودتا وجود داشته باشد اتحاد شوروی هم به ما کمکهای لازم را خواهد کرد. این را هم بیافزایم که دوستان شوروی هیچ اسمی از کسی که به آنها مراجعه کرده بود نبردند. ولی من حدس میزنم که احتمالاً این جریان مربوط به سرلشکر قرنی است که در آن زمان به اتهام تلاش برای کودتا زندانی شد.