
سرویس تاریخ «انتخاب»: کتاب گفتوگو با هیتلر، اثر هرمن رائوشنینگ، فیلسوف و نویسنده آلمانی است که از سال ۱۹۳۳، گفتوگوهای خود را با هیتلر به چاپ رسانده است. او که فرماندار یکی از شهرهای آلمان بود، با نگاهی فلسفی به گفتوگو با هیتلر پرداخته است. این کتاب از نشر پرسش و با ترجمه منوچهر اسدی به چاپ رسیده است. هرمان آدولف راینهولد راشنینگ (۷ اوت ۱۸۸۷ - ۸ فوریه ۱۹۸۲) سیاستمدار و نویسنده آلمانی، طرفدار جنبش انقلاب محافظهکار بود که قبل از جدایی از جنبش نازی برای مدت کوتاهی به جنبش نازی پیوست. او از سال ۱۹۳۳ تا ۱۹۳۴ رئیس مجلس سنا شهر آزاد دانزیگ بود. در سال ۱۹۳۴، عضویت حزب نازی را کنار گذاشت و در سال ۱۹۳۶ از آلمان مهاجرت کرد
اگر ملت آلمان بخواهد ملّتی جهانی باشد، و نه فقط یک دولت در قاره اروپا باید برای دارا شدن آن باقی بماند، پس باید به عنوان یک حکومت به حاکمیت و عدم وابستگی کامل برسد. آیا میفهمید این چه معنا میدهد؟ آیا برای شما روشن نیست که ما باید از کدام مثله شدن تراژیک به عنوان ملتی دست دوم در اروپا رنج ببریم، طوری که فضای زندگی را برای ما تنگ و نامساعد کردهاند؟ ملت جهانی فقط آن ملتی است که در این فضای خاص به تمامی ناوابسته زندگی کند و بتواند از نظر نظامی از خود دفاع کند صرفاً چنین ملتهایی در معنای حقیقی مستقلاند.
روسیه چنین است ایالات متحده چنین است انگلیس چنین است و گرچه به گونهای تصنعی چنین باشند که به هیچ وجه از سرشت ظفرمندیشان به بار از آنها باشیم؟ آیا این یک وابستگی خداخواهی است که ما علی رغم حاصل نشده باشد فرانسه تا به یک درجهای باز هم چنین است. چرا ما بدتر جدیت قابلیت و صنعتمان و تواناییهای نظامیمان همواره در مرتبه دوم آنها بهتر خود را مهار میکنیم؟ از این رو باید من برای آلمان فضایی را بمانیم همیشه پشت، انگلیس پشتِ فرانسه عقب بنشینیم گرچه از هر دوی بیافرینم که چنان عظیم باشد که قادر شویم در برابر هر ائتلاف نظامی از خودمان دفاع. کنیم در صلح میتوانیم به خودمان کمک کنیم. ولی این با صلح دست نمیدهد بلکه با آزادی عمل در جنگ حاصل میشود.
ما در جنگ به شیوهای مرگبار وابسته خارج هستیم وابستگی ما به معاوضه املاک بین المللی به گونهای که همواره راهی به دریاهای آزاد نداشته باشیم، اشاره میکند که ما برای ابد در نقش یک ملت غیر مستقل هستیم. مـا بـه فضایی محتاجیم که ما را از هر اوضاع و احوال سیاسی مستقل کند، از هر پیمان نامهای ما در شرق تا قفقاز و یا تا ایران محتاج اعمال حاکمیت خود هستیم. در غرب به سواحل فرانسه نیاز داریم.
ما محتاج فنلاند و هلند هستیم پیش از همه به سوئد نیاز داریم ما باید یک گلنی قدرت شویم. باید دست کم قدرتی هم پایه انگلیس در دریاهای آزاد شویم. چون شالوده مادی ضروری برای عدم وابستگی با سفارشهای تکنیک و تجهیزات نظامی رشد میکند ما مثل بیسمارک نمیتوانیم اهدافمان را به مرزهای خودمان محدود. کنیم ما بر اروپا حاکم خواهیم شد یا به عنوان یک ملت در حد حکومتی کوچک دور از هم میمانیم آیا درک میکنید چرا من نمیتوانم خودم را نه به غرب و نه به شرق، محدود سازم؟ من در جواب پرسیدم آیا این امر به آن منجر نشده که چیزی مخالف با طبیعت اشیاء بخواهد تحمیل شود.
آیا این به آن معنا نیست که با جبر این امر شکل گیرد، تا چیزی بتواند فقط با سیاست ائتلاف موفق شود. هیتلر سر من فریاد کشید: و انگلیس آیا امپراتوریش را برای خود ندزدیده است؟ آیا با سیاست ائتلاف این راه را طی کرده یا با جبر؟ من در پاسخ گفتم، که هر دورانی اقتضای خود را دارد و اینکه به نظرم مشکوک میآید که آیا با این روشها چیزی به دست آمده باشد که صد و پنجاه سال قبل به کمک آنها یک حکومت کلنی توانسته به هم جوش بخورد.
شما در اشتباهید آقای من شما به شدت در اشتباهید یک چیز همواره و برای ابد باقی میماند: حکومتها با شمشیر و قدرت قهری تأسیس شدهاند، نه با معاهدههای سیاسی او قبلاً خلاف این را گفته بود، پس با آشفتگی ادامه داد که من تصورات غلطی از نیروهای سیاسی داشتهام. اینکه اینها رؤیاهای صلح دوستانه بودهاند که من با آنها به خودم دروغ گفتهام. اینکه من باید یک بار برای همیشه به این امر توجه کنم که آنچه در مجامع گفته میشود و قراردادها را منعقد میکند هیچ دوامی ندارد آینده آلمان نه در پیمان نامهها بلکه در قدرت خاصش قرار دارد. من اشاره کردم که بالاخره بدون سیاست اتحاد گمرکی با پروس رایش بیسمارک تأسیس نمیشد هیتلر برتریش را چنین به رخ من کشید. و بدون پیروزی ۱۸۶۶ و ۱۸۷۰ این سیاست ائتلافی مثل بلوای مردان سال ۴۸ در کلیسای سنت پل فرانکفورت حاصل اندکی میداشت.
من پاسخ دادم، پس با این اوصاف، دست کم هیأت امروزی امپراتوری بریتانیا میتواند مثالی را در این جهت به ما ارائه دهد اینکه چنان چیزی مثل پرونده وست مینستر در مورد دول اروپای میانه و شرقی را نیاز داریم یک ائتلاف داوطلبانه تحت رهبری آلمان که به نظرم با موقعیت و گسترش آیندمان سازگار باشد.
نقشههای هیتلر برای روسیه شوروی را من در یک فرصت بعدی پی بردم. من در شروع سال ۱۹۳۴ نزد هیتلر اجازه دادم اعلام شود تا به او درباره تحولات مذاکرات دانتسیگ گزارش شود که به لهستان مربوط میشد. این گفتوگوها متوقف یا حداکثر به نکتهای انتقادی منجر شد. امکان تأثیر دوستانهای از سوی آلمان بر لهستان از هنگام عقد معاهده میان آلمان و لهستان با موقعیت مساعد دانتسیگ شکل گرفت. در این اثنا قریب به ذهن این بود که درباره روابط با روسیه شوروی صحبت شود.