سرویس تاریخ «انتخاب»: اکبر اعتماد، موسس و نخستین رئیس سازمان انرژی اتمی بود. در سال ۱۳۴۷ به سمت اولین رئیس مؤسسه تحقیقات و برنامهریزی علمی و آموزشی، که بدیل ایرانی مرکز ملی پژوهشهای علمی (CNRS) در فرانسه بود، منصوب شد. در سال ۱۳۵۳ ریاست سازمان انرژی اتمی ایران را به دست گرفت و این سازمان را بنیان نهاد. اعتماد تا سال ۱۳۵۷ ریاست سازمان انرژی اتمی ایران را به دست داشت. این گفتگوها توسط فرخ غفاری در پاریس انجام شده است.
انرژی اتمی از یک طرف اعلام سیاستی بود که اعلیحضرت فرموده بودند و یک هدفی گذاشتـــــــــــه بودند که در عرض ۲۰ سال در حدود ۲۳ هزار مگاوات قدرت اتمی باید در مملکت ایجاد بشود. مقدار این را در سال ۱۹۷۴ اگر اشتباه نکنم فرموده بودند که ما را میرساندبه ۱۹۹۴ که باید ۲۳ هزار مگاوات در مملکت ایجاد نیروی اتم میشد ولی هیچ نوع بررسی نشده بود
حرکت اصلی اعلیحضرت در این بود که منابع نفتی و گازی حفظ شود. زغال سنگ که زغال سنگ زیاد به ما مربوط نمیشد برای اینکه گازی نداشتیم، باید فوقالعاده با ملاحظه به مصرف برسد و باید قبول کرد که اینها ارث و میراث بشریت هست که در طی میلیونها سال تشکیل شده و شاید تا میلیونها سال دیگر بشر به اینها داشته باشد.
این حرکت اولشان بود، حرکت دومشان اقتصادی بود و درواقع فکرشان این بود که انرژی که از نفت بیشتر حاصل میشد در آن روز فوقالعاده ارزان بود یعنی نظرشان این بود که اگر قرار بشود انرژی را که اینقدر ارزان بدست میآید به سرعت مصرف بکنید اصلاً این یک نوع "دیستورشن" و عدم سلامت در اقتصاد دنیا ایجاد میکن برای اینکه سیستم اقتصادی دنیا بچرخد و راهش را پیدا کند باید عوامل و اینپودهائیکه در این اقتصاد ریخته میشود باید براساس ارزش واقعی وارد قضیه بشود و اگر انرژی یکی از عوامل مهم است روی اصول اقتصادی مصرف نشود، اقتصاد دنیا به کلی دفرم میشود، همینطوری که شد و نتایج آن را در این روزها در کشورهای صنعتی میبینیم.
بنابراین نظرشان این بود که بایدانرژی جای خودش را در اقتصاد دنیا پیدا بکند نه به عنوان اینکه یک مقداری مواد را به ارزانترین قیمت از کشورهای دارنده بهرهبرداری کنن بدهند به کشورهای صنعتی که مصرف کنند، بلکه باید انرژی در تعادل قراربگیرد با سایر عواملی که منتج میشوند به تولید سایر عواملش تکنولوژی و نیروی کار است و مواد دو اولیه است، از جمله انرژی که بنابراین دومین عامل اقتصادی بود
نفت ارزان بود و ارزانی آن نه تنها به کشورهای که منابع نفتی داشتند ضرر میزد برای اینکه آنچه که حق آنها بود که میبایستی داده شود ولی داده نمیشد که این باعث میشد که فقط فشار کشورهای صنعتی به استخراج نفت گذاشته میشد ونفت ارزان را استخراج میکردند و به اندازه کافی زمینه و تمایل برای مصرف سرمایه در جایگزین کردن منابع دیگرانرژی به جای نفت و گاز انجام نمیشد. پس نقط نظر دوم ایشان اقتصادی بود. عامل سومی که در مغز اعلیحضرت بود، عامل سیاسی بود برای اینکه انرژی را به آن مفهومی که در ایران مطرح بود و در دنیا الان مطرح ست از سیاست نمیشد جدا کرد و داشتن تعادل در زمینه تولید و مصرف انرژی میتوانست.
موفقیت بسیار محکم سیاسی به یک کشوری مثل ایران بدهد یک کشوری اگر مثل ایران صنعتی میشد و به مصرف انرژی زیاد احتیاج داشت و بعد منابع کافی در اختیار نداشت ویا به قیمت مناسب و وضع مناسب با تکنولوژی مناسب نمیتوانست بهرهبرداری بکند بالطبع یک مقداری در راه صنعتی شدن و جای خودش را در دنیای صنعتی بازکردن، گرفتار میشد و بعدهم تا زمانی که ایران به آن حالت صنعتی شدن شدید نرسیده بودمیدانیم که نفت برای ایران یک عامل سیاسی مهمی بود، هم از لحاظ منفی و هم از لحاظ مثبت آن و بیگانه بودن نسبت به سایر منابع انرژی و مسامحه در ایجاد عوامل تعادل در سیاست انرژی باعث میشد که ایران هم مثل یک کشور تک تولیدی که در واقع نفت باشد آنقد حیطه تسلط کشورهای بزرگ صنعتی قرار بگیرد و آنقدر فقط به نفت وابسته باشــد کـــــــــه ر در ن را بعد یکروز بلحاظ سیاسی گرفتار دردسر بشود، بنابراین ایجاد تعادل در تولید و مصر انرژی در ایران از لحاظ منابع مختلف هم یک جنبه سیاسی داشت و هم یک جنبه اقتصادی داشت و هم یک جنبه جهانی و انسانی و آن این بود که بالاخره این ارث و میراث چندین میلیون ساله را نباید تباه کرد و در واقع تعهدی بود نسبت به نسلهای آیندهای ایدههای کلی اعلیحضرت بود.
آنچه که از لحاظ همکاران بنده و در سازمان انرژی مطرح بود آن طرف داستان بود و آن طرف داستان این بود که تجربه کشورهای مختلف نشـــــــــــــان میداد که اگر مملکتی به طرف یک تکنولوژی تازه در زمینه انرژی قدم بخواهد بگذارد، حالا اینکه عرض میکنم تازه، لزوماً اتم نیست و هر انرژی تازه حداقل سی سال طول میکشد تا آن کشور بتواند از ابتدای کار شروع کند و تمام عوامل تکنولوژیک و زیربنائ درست بکند و در دست بگیرد و کادر را تربیت بکند، تأسیسات را ایجاد بکند واز برنامهریزی اولیه و به اصطلاح با را ولیه که از لحاظ اقتصادی هر حرکتی را ناجور میکن بگذرد و بصورت کوروازیه برسد یعنی به جایی برسد که تولید انرژی گرفتار با ربعضی فشارهای زیادی نباشد که حالا این فشارهای زیادی فرض بفرمائید که ایجاد زیربناهایی است که لزوماً به انرژی مربوط نمیشود، تربیت کادر است یا ایجاد صنایع وابسته است که اینها همه فعالیت هایی است که در یک مملکت باید بشود و اگر تمام هزینه آنها را آدم بخواهد به روی قیمت انرژی که در سالهای اول تولید میشود بگذارد البته آن انرژی خیلی گران تمام میشود، میخواهد نیروی اتم باشد، میخواهد نفت باشد، میخواهد زغال سنگ باشد، میخواهد خورشیدی باشد، یا سایر منابع انرژی، بنابراین یک مملکتی باید چندین سال سرمایهگذاری بکند تا با در دست داشتن آن امکانات بعد بتواند آن انرژی را به نحوی که میخواهد و به قیمتی که باید در بازار مفهوم داشته باشد ایجاد بکنند.