
سرویس تاریخ «انتخاب»: اسدالله علم (۱ مرداد ۱۲۹۸ بیرجند – ۲۵ فروردین ۱۳۵۷ نیویورک)، یکی از مهمترین چهرههای سیاسی دوران محمدرضا شاه، وزیر دربار از ۱۳۴۵ تا ۱۳۵۶ و نخستوزیر ایران از سال ۱۳۴۱ تا ۱۳۴۲ بود.
«انتخاب» هر شب یادداشتهای روزنوشت علم را منتشر میکند.
۱۷ خرداد ۱۳۵۲: صبح زود سفیر انگلیس دیدنم آمد که مطلبی را که سر الک وزیر خارجه میخواهد با شاهنشاه صحبت کند، به من بگوید....
در آخر ملاقات گفت میخواهم یک حرفی به تو بزنم و آن این است که با آن که کشور من و دولت من و نخستوزیر من همه میل دارند این معامله تانکهای چیفین تمام شده و [آنها را]زودتر تحویل بدهند، چون برای مردم ما کار پیدا میشود و برای خزانه ما پول، ولی من ترس دارم که هشتصد تانک به این بزرگی بار سنگینی بر دوش شما بگذارد چه از لحاظ [تعمیرات]maintenance و چه از لحاظ تهیه افراد فنی، و تازه اینها در کشوری که نقاط سوق الجیشی آن یا کوه و یا زمینهای رودخانهای و باتلاقی است (مراد از غرب و جنوب غرب است) خیلی قابل استفاده نباشند و این مسأله مالاً روابط بین ما را که حالا در نهایت خوبی است، به هم بزند. من از این صراحت و صداقت او لذت بردم. از من پرسید: تو میتوانی مطلب را به عرض شاهنشاه برسانی؟ گفتم: البته. گفت: ولی نمیدانم از قول من باشد یا خودت؟ گفتم: هر طور که بخواهی. گفت: فکر میکنم، میگویم. ولی به هر صورت خیلی از این [صداقت]honesty او خوشم آمد...
بعد سفیر آمریکا را با مستر میکلوس رئیس اداره ایران در وزارت خارجه آمریکا پذیرفتم که برنامه تشریف بردن شاهنشاه را به آمریکا پیش بینی کنیم یک ساعتی طول کشید...
به فرودگاه رفتم که شاهنشاه و شهبانو از سفر یوگسلاوی و بلغارستان مراجعت میفرمودند. در فرودگاه عرض کردم کارهای فوری ولی غیر مهم دارم، کی شرفیاب شوم؟ فرمودند: الان میروم سلمانی، با من بیا آن جا. در سلمانی دو ساعتی شرفیاب بودم. در خصوص سفر آمریکا عرض کردم، چون visit state... [است]باید با [تشریفات کامل]full ceremony باشد و ضمناً گفتم خوب است شب آخر توقف شاهانه، پرزیدنت به سفارت ما بیاید. فرمودند: خوب است یعنی چه؟ باید بیاید، چرا این طور گفتی؟ و عصبانی شدند. حق با شاهنشاه بود. ولی عجیب است که تا عرایضم که دو ساعت طول کشید چندین دفعه این مطلب به ذهن شاهنشاه گذشت و باز عصبانی شدند. خوب شد به خاطرم رسید نامهای از یک نفر دوست داشتنی در کیف من است. آن را تقدیم کردم، آرامش پیش آمد. یادداشت دیگری سفیر آمریکا راجع به یونان داده بود. فرمودند: سفیر آمریکا را بخواه و به او بگو ما این بی تفاوتی شما را قبول نمیکنیم و به شما [هشدار]warning میدهیم که در این جا هم اگر سلطنت را از بین بردید، مثل ایتالیا و عراق پشیمان خواهید شد.
پمپیدو وسیله سفیر فرانسه از علیا حضرت شهبانو دعوت کرده بود که وقتی بین ۲۱ و ۲۴ ژوئن به پاریس تشریف میبرند که جائزه بهترین زن سال را دریافت فرمایند، روز ۲۳ ناهار با او بخورند. به عرض رساندم، تصویب فرمودند و فرمودند: به شهبانو بگو. پرسیدند: این موضوع را چرا در هلیکوپتر عرض نکردی؟ عرض کردم: تا به شما عرض نمیکردم به عرض شهبانو نمیرساندم. شاهنشاه را از این عمل خودم راضی یافتم...
یادداشتهای اسدالله علم: امروز صبح... سفیر شوروی دیدنم آمد. راجع به تشریف بردن والاحضرت شمس به شوروی، که در ژوئن قرار بود باشد [ولی] والاحضرت رد کردند، برای سپتامبر دعوت میکرد. واقعاً زیر سایه شاه به کجا رسیدهایم. دعوت دولتی مثل شوروی را رد میکنیم، مجدّداً با التماس دعوت میکنند. یا سفیر انگلیس و تملّقهایی به من میگویند! مدتی راجع به اوضاع آمریکا دنیا صحبت کردیم و جای تعجب است که تنها به دیدنم آمده بود (بدون مترجم) و به انگلیسی صحبت داشتیم.