
سرویس تاریخ «انتخاب»: اسدالله علم (۱ مرداد ۱۲۹۸ بیرجند – ۲۵ فروردین ۱۳۵۷ نیویورک)، یکی از مهمترین چهرههای سیاسی دوران محمدرضا شاه، وزیر دربار از ۱۳۴۵ تا ۱۳۵۶ و نخستوزیر ایران از سال ۱۳۴۱ تا ۱۳۴۲ بود.
«انتخاب» هر شب یادداشتهای روزنوشت علم را منتشر میکند.
۲۲ خرداد ۱۳۵۲: صبح شرفیاب شدم. باز هم تحقیقاتی که در مورد عکسهای روزنامه کرده بودم به عرض رساندم. ضمناً عرض کردم که یک دختری به نام گ..... شایعات عجیبی در شهر می دهد که شاهنشاه عاشق دلباخته او هستید. شاهنشاه که به کسی عاشق نمیشوید! فرمودند: این پدرسوخته را یک وقتی دیده ام و من هم این مسائل و حرفها را شنیده ام. حتی به گوش نزدیکان علیا حضرت شهبانو هم رسیده [است]. به هر صورت او را احضار کن و بگو اگر از این پدر سوختگیها بکنی، حبس خواهی شد.
مطلب نفت را عرض کردم که کار مهمی شده، اجازه بفرمایید برای روز توشیح قانون مالکیت تام و تمام ایران، تشریفاتی برگزار بکنیم. فرمودند: انجام بدهید. عیبی ندارد. ولی من هرگز در این تشریفات عکس نگرفته ام و تظاهراتی نکرده ام مگر قانون اصلاحات ارضی کمتر از این بود یا فرامین انقلابی دیگر که داده ایم؟ عرض کردم: به هر صورت این یک مساله مورد علاقه مردم ایران بوده و هست که به حمدالله انجام شد و هنوز مردم درست نمی دانند. فرمودند: عیبی ندارد.
فرمودند: راستی من به راجرز (وزیر خارجه آمریکا) گفتم که برای من فرقی نمیکند که مسافرتم visit state یا visit official باشد. من خیلی پیش خودم دمق شدم که این همه ایراد به من چند روز پیش چه بود؟ ولی چیزی عرض نکردم. فقط گفتم: من عقیده دارم باید visit state باشد، چون ترم جدید نیکسون است و باید هم به سفارت بیاید.
عرض کردم: وزیر خارجه چین که میآید از سفارت چین از من دعوت کرده اند. بروم یا خیر؟ فرمودند: لزومی ندارد.....
شب منزل شاهرخ فیروز، پسر نصرت الدوله، مهمان بودم. سفیر آمریکا هم آن جا بود. سر میز شام سرکار خانم فریده دیبا، سفیر آمریکا و زنش، زن من و من سر یک میز بودیم. مدتی سفیر آمریکا صحبت از وضع ایران و تسلط شاهنشاه به اوضاع ایران و جهان میکرد و میگفت: یک هم چو آدم مسلطی با آن سادگی با وزرای خارجه و سفرای مربوط ناهار میخورد و در عین حال چه خیالات و نقشه هایی در سر می پروراند. میگفت شما خیلی شانس دارید که چنین شاهنشاهی دارید. من به او گفتم که در یک مهمانی سفیر واتیکان که چند نفر از سفرای دیگر هم بودند، من گفتم که شما خیال نکنید من در تاریکی می رقصم. من میدانم که خدمتگزار یک دیکتاتور قوی هستم، ولی میدانم که نفع این دیکتاتور هزاران برابر ضرری است که به کشور ممکن است بزند. به علاوه میدانم که..... یک بشر خیرخواه است.... خوی دیکتاتوری ندارد و مردم را دوست دارد. اگر اقدام شدید یا تنبیه میکند به خاطر مملکت است، نه خود او. به علاوه به من، نوکر خود، اجازه گفت و گو و مباحثه میدهد. [به این دلیل است] که من با علم به یک محیط دیکتاتوری، با سر بلندی خدمت میکنم. سفیر ترکیه در آن شام گفت: ای کاش ما چنین لیدری میداشتیم. سفیر آمریکا گفت: این دیکتاتور [سر ناهار] با چه ظرافتی موضوع [مار] serpent را که حکایت از خرابکاری دستگاههای خبری و سیا میکند، برای ما گفت و بعد گفت این فیلم را برای شما میفرستم که ببینید و عجیب این است که همان شب تو این فیلم را فرستادی و ما دیدیم .عجب هوش و فراستی شاهنشاه دارند و عجب دستگاه منظمی شما دارید. باری این صحبتها زیاد شد...
یادداشتهای اسدالله علم: شام مهمان سفیر شوروی بودم. مسائل خاورمیانه و عراق و مصر را صحبت کردیم. اینها هم عقیده دارند که [نه جنگ و نه صلح] peace no, war no ادامه خواهد یافت.