پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : رسول جعفریان نوشت:
فقیهی که سنایی را زندیق و دهری می خواند و حکم به کفر غزان کرد، عاقبت در چاهی افتاد که برای دیگران کنده بود!
دنیای اسلام پس از یک دوره اعتدال، گرفتار افراط گرایی شده و عالمان تکفیری از میان سلفی ها که با استفاده از پول نفت و گاز و نیز استفاده از جهل مردم فراوان شدهاند، تصویری خشن از اسلام ارائه دادهاند. اکنون جنگ طایفه ای در حال فراگیر شدن است و این امر جز تضعیف دنیای اسلام و تقویت غرب نتیجه ای نخواهد داشت. بدون شک اقدامات تکفیری ها در ایجاد جنگ و خونریزی در دنیای اسلام، تنها نتیجه اش نجات دادن غرب از بحرانی است که گریبانش را گرفته است. بماند که آبرویی هم برای اسلام نگذاشته و هر روز با انفجارهای وحشتناک دهها و صدها نفر در بلاد مختلف اسلامی، با همین فتاوی، تکه تکه می شوند.
در میان متون کهن حکایتی دیدم که شایسته یک بار مرور بود. حکایت فقیهی تکفیری که شاعر بزرگی چون سنایی را دهری و زندیق می خواند و دیگر مسلمانان را که مخالف سلجوقیان بودند تکفیر می کرد، و عاقبت خود در چاهی افتاد که برای دیگران کنده بود. قصد ندارم همه چیز را حوالت به تقدیر کنم. مسأله مهم همین واقعیتی است که گرفتارش شده ایم. اما به هر حال مطالعه این حکایات برای روشن کردن ذهن بی فایده نیست. «در این متن کی به جای که به کار رفته است»
امام محمد بن یحیى در خواجه سنایى طعنه زدى و او را دهرى و زندیق خواندى،
شبى پیغمبر را علیه السلام بخواب دید. گفت «یا محمد! مردگانرا چرا بدگویى، خاصه سنایى را کى مادح ما بود، این نه مکافات مدح او بود.
محمد بن یحیى از خواب درآمد، ترسیده، پرسید کى گور سنایى کجاست؟ گفتند: بغزنى.
بر خرى نشست و بغزنى رفت و بر سر گور او نشست و عذر مىخواست و تضرع مىکرد چهل روز تا وی را بخواب دید. گفت: «اى محمد بن یحیى در دل من راه بردى و بدانستى کى من زندیقام یا دهرى؟» گفت: «نه، توبه کردم.»
گفت «زبان را نگه نداشتى برو قلم را نگه دار و دست را نگه دار.»
از خواب درآمد و بازگردید. چون بحد خراسان آمد رنجور، با خود گفت در بندگان خدا طعنه چرا باید زدن تا این همه رنج بمن رسد.
چون غُز برآمد و با سلطان سنجر مصاف دادند، سلطان سنجر محمد بن یحیى را بخواند و پرسید کى «این ترکان بر من خروج کردند چه فتوى دهى؟»
گفت: «خارجى باشند و خونشان حلال بود و بر فتوى نبشت.»
سنجر آن را در بغل نهاد، چون غز ظفر یافت و سلطان سنجر را محبوس کردند و خراسان بستدند، محمد بن یحیى بگرفتند و خاک در دهان وى کردند تا هلاک شد.
[عجایب المخلوقات، محمد بن محمود بن احمد طوسی، تألیف در میانه 556 ـ 573، به کوشش منوچهر ستوده، تهران، 1345ش، ص 472 ـ 473]