arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۹۷۲۶۷
تاریخ انتشار: ۰۰ : ۰۹ - ۰۱ اسفند ۱۳۹۱

آیا دعایی احتمال حمله عراق را به اطلاع امام خمینی رسانده بود؟

پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

هشدار آمریکایی ها به دولت موقت مبنی بر تدارک عراق برای حمله به ایران


جماران: اوایل شهریورماه ۱۳۵۸ بود که بخش‌هایی از جامعه اطلاعاتی آمریکا از جمله «ستاد هشدارهای استراتژیک شورای امنیت ملی آمریکا» به این نتیجه رسیدند که عراق در حال آماده شدن برای حمله‌ای احتمالی به ایران است... آمریکایی‌ها وارد عمل شدند و برخی نکات فنی لازم برای استفاده ایران از فن‌آوری‌های بازدارنده را از طریق امیرانتظام به دولت موقت تحویل دادند... در این جلسه مقام‌های آمریکایی به دولتمردان ایرانی گفتند که «اسناد متقنی مبنی بر انجام مانورهایی نظامی از سوی عراق وجود دارد که فقط می‌توان با گزینه آماده شدن برای حمله‌ای احتمالی به ایران توجیه‌شان کرد.» آن‌ها توضیح دادند که «مانورهایی با حضور مشترک یگان‌هایی مختلف و تمرین‌هایی برای گسیل و حرکت سریع یگان‌هایی بزرگ در مسیر شط‌ العرب (اروند رود) رودی که مشخص‌کننده جنوبی‌ترین بخش مرز میان عراق و ایران است، در جریان است». آن‌ها همچنین تاکید کردند که «عراق مقادیر عظیمی ابزارآلات و تمهیدات جنگی را در این منطقه دارد جاساز می‌کند، این ابزارآلات و تمهیدات را پنهان و استتار می‌کند، و مشغول اجرای طرح‌های مهندسی نظامی‌ای است که حمله به ایران را برایش تسهیل خواهند کرد.»


این بخشی از مقاله‌ای است که مارک گازیوروسکی تاریخ‌نگار آمریکایی به تازگی در مجله «میدل‌ایست جورنال» انتشار داده و ترجمۀ آن در مجله «اندیشه پویا» منتشر شده و جزئیاتی تازه از مذاکرات برخی اعضای دولت موقت از جمله مهدی بازرگان، عباس امیرانتظام و ابراهیم یزدی با مقامات آمریکایی در فاصله اردیبهشت تا آبان ۵۸ را مطرح کرده است. روایتی که اگر چه بخش‌هایی از آن پیشتر در قالب خاطرات عباس امیرانتظام منتشر شده بود اما مورد توجه قرار نگرفته و اکنون در قالب موضوعی بدیع و چالش برانگیز مطرح شده و تلاش هایی برای انحراف افکار عمومی از واقعیت این گزارش را دامن زده است.


گزارش مارک گازیوروسکی تصریح می کند آمریکایی ها با هدف اقناع طرف ایرانی برای برپایی مجدد سیستم امنیتی و جاسوسی علیه فعالیت های موشکی شوروی (تأسیسات دیدبانی الکترونیک با اسم رمز آیبِکس) اطلاعات کانالیزه و دست چین شده ای را در اختیار آنان قرار دادند که در عین حال به لحاظ نظامی و استراتژیک حائز اهمیتی فوق العاده بود چرا که از تدارک رژیم عراق برای آغاز جنگی گسترده پرده برمی داشت. مارک گازیوروسکی مدعی است: " مهدی بازرگان و همکارانش اطلاعات موجود را به جانشینانشان ندادند ... و مقامات ایران غافل از تهدیدی که از سوی عراق متوجه شان بود، پاکسازی نیروهای مسلح را ادامه دادند". سید محمود دعایی به عنوان یک سوی این روایت تلقی خود از آغاز جنگ و ایران و عراق را در خاطرات خود چهار سال پیشتر در سال 87 بیان کرده است و اکنون نیز ضمن تکذیب ادعا پیرامون خود می گوید: « مطلب ادعائی در مصاحبه جناب آقای بازرگان بنحوی که نقل شده صحت ندارد و منبع آگاهی ایشان کذب محض است. حقیر مسائل مربوط به آغاز جنگ تحمیلی را در کتاب گوشه ای از خاطراتم ذکر کرده ام». سید محمود دعایی به همراه ابراهیم یزدی، عباس امیرانتظام و در کنار آنها ابوالحسن بنی صدر تنها طرفین زنده این روایت هستند که می توانند جدا از اسناد درباره صحت و عدم صحت این روایت اظهار نظر کنند. سفیر اسبق ایران در بغداد در این باره با اشاره به پایان ماموریتش به عنوان سفیر در ابتدای سال 59 و پیش از آغاز جنگ تحمیلی، در پاسخ به پرسشی پیرامون زمینه اختلاف ایران با عراق و ارائه اطلاعاتی به حضرت امام می گوید: در رابطه با پیش بینی جنگ و کلاً در رابطه با عراق من چند ملاقات با حضرت امام داشتم و به ایشان عرض کردم که عراقی ها اهداف و برنامه هایی دارند و در شرایط کنونی، تاکتیکِ اصرار بر مذاکره و نشست را تعقیب می کنند.


دکتر ابراهیم یزدی وزیر امورخارجه دولت موقت و عبدالعلی بازرگان فرزند مهندس بازرگان در مقام پاسخگویی به این گزارش و تبرئه دولت موقت برآمدند. اما رویکرد این دو کاملاً با یکدیگر متفاوت بود. دکتر ابراهیم یزدی ضمن زیر سوال بردن برخی جزئیات در گزارش گازیوروسکی - نظیر عدم دیدار وی با گازیوروسکی، عدم اعلام اطلاع دولت موقت از حمله قریب الوقوع عراق در جلسات دادگاه عباس امیرانتظام و ترجمه تحریف شده در مجله اندیشه پویا و ...- اصل موضوع هشدار آمریکایی ها مبنی بر حمله قریب الوقوع عراق را پذیرفت اما اظهار داشت: « دو مامور امریکایی بعد از پایان گزارش، دفتر آقای مهندس را ترک کردند. آنگاه آقای مهندس، نظر آقای مهندس امیرانتظام و مرا درباره این گزارش جویا شدند. خلاصه آن چه گفتم این بود که اطلاعات داده شده خیلی حساس و مهم نیست. بر خلاف نظر نویسنده محقق مقاله، اطلاعات در مورد احتمال حمله عراق به ایران، برای ما چندان تازه و جالب نبود... اطلاعات خود ما از تحرکات عراق در مرزهای ایران به مراتب بیشتر از آن عکس‌های هوایی بود. بر اساس تجارب سایر انقلابات جهان، حمله عراق به ایران را ما خود پیش‌بینی کرده بودیم. »


وزیر امورخارجه دولت موقت در ادامه پاسخ خود می نویسد: « فقط دولت نبود که از تحرکات عراق خبر داشت. هم اعضای شورای انقلاب و هم رهبری اطلاع داشتند. بنابراین اطلاعاتی که آقای کیو و همراهش در مورد عراق به ما دادند، خبر چندان مهمی که برایمان تازگی داشته باشد و لازم باشد فوراً آن را به همه خبر دهیم، تلقی نشد.»


آنچه که اکنون محل بحث شده است همین مسئله اطلاع «همه» از این «خبر نه چندان مهم» است. از سید محمود دعایی به عنوان آخرین سفیر ایران در بغداد پیش از آغاز جنگ نیز در این مجادلات نام برده شد و گفته شد وی نیز در این زمینه به حضرت امام(س) هشدار داده و با این حال رهبری انقلاب هشدار وی را نیز نادیده گرفته است؛ ادعایی که سید محمود دعایی کاملاً آن را تکذیب می کند.


گازیوروسکی مدعی است دکتر یزدی خودش به وی گفته که این اطلاع را به وزیر خارجه بعدی و هیچ کس دیگری منتقل نکرده است اما دکتر ابراهیم یزدی هرگونه دیدار و گفتگویش با گازیوروسکی را منتفی می داند. در عین حال ابوالحسن بنی صدر عضو شورای انقلاب و رئیس جمهور ایران پس از دولت موقت نیز که اکنون در فرانسه به سر می برد اظهار می دارد: «نه یزدی و نه کس دیگری این اطلاع آمریکائی ها را به من منتقل نکرده است». این اظهار نظر به تنهایی می تواند اطلاع «همه» از حمله قریب الوقوع عراقی ها را زیر سوال ببرد.


مدعای عبدالعلی بازرگان درباره اطلاع امام خمینی از حمله قریب الوقوع


عبدالعلی بازرگان که در گزارش گازیوروسکی نامی از وی نیست با شدتی بیش از دکتر یزدی علیه این گزارش موضع گرفت و ضمن مغشوش و تکراری جهت دار و مغرضانه خواندن گزارش گازیوروسکی مدعای تازه ای را مطرح کرده است که موضوع این نوشتار است.  وی می‌گوید: «خبر حمله قریب الوقوع عراق به ایران چیزی نبود که فقط تاریخ نگار آمریکائی به اطلاع مسئولان رسانده باشد، این خبر را آقای محمود دعائی اولین سفیرجمهوری اسلامی در عراق، پیش از آن داده بود؛ ابتدا آنرا با رئیس دولت موقت و وزیر خارجه وقت مطرح کرد، به پیشنهاد دولت، این گزارش به شورای انقلاب نیز داده شد و به درخواست آنها در جلسه عمومی مشترکی با  رهبر انقلاب این هشدارمورد بحث واقع گردید. آقای دعائی که از شدت ناراحتی و نگرانی به گریه افتاده بود، گفت دو بار صدام مرا احضار کرده و با ذکر اینکه ما اولین کشوری بودیم که انقلاب شما را به رسمیت شناخته و از آن استقبال کرده ایم، چرا اینقدر در رادیوهای انقلابی شما برای خارج کشوردر جهت براندازی نظام ما و صدور انقلابتان تبلیغ می کنید و ساخت کوکتل مولوتف و وسائل تخریبی تبلیغ می گردد؟ اگر بخواهید این تعرضات را تکرار کنید، ما ساکت نمی نشینیم و جواب شما را با نیروی نظامی خواهیم داد. رهبر انقلاب که سالها در عراق بوده و ظاهرا شناختی از شخصیت او داشتند، با شنیدن گزارش آقای دعائی با خونسردی گفتند: اعتنائی به حرفهایش نکنید، من با تهدیدات او آشنایم، برخی دیگرسخنان آقای دعائی را پی گرفتند  ولی بازهم تکرار کردند: گفتم که به حرفهای او اعتنا نکنید. آقای دعائی گفت: من نمی توانم به عراق برگردم و چون پاسخی برای حرف های او ندارم، مجبورم استعفا دهم، گفتند: تکلیف شرعی داری به سرکار خود برگردی!»


هر چند روایت دکتر ابراهیم یزدی از سفارت سیدمحمود دعایی در عراق متفاوت با عبدالعلی بازرگان است و اظهار می دارد: « آقای دعایی سفیر ایران در عراق بسیار فعال و با گروه‌های مخالف صدام در ارتباط تنگاتنگی بود و از طریق آن‌ها اطلاعاتی به دست می آورد و به تهران گزارش می‌داد. آقای دعایی در چند نوبت به ایران آمدند و از برنامه‌های صدا و سیمای ایران[منظور صداوسیمای اهواز است] در رابطه با عراق به سختی گله و آن‌ها را خطرناک توصیف کردند و حتی در یک نوبت، از شدت هیجان گریه کردند.» اما سید محمود دعایی به عنوان یک سوی این روایت تلقی خود از آغاز جنگ و ایران و عراق را در خاطرات خود چهار سال پیشتر در سال 87 بیان کرده است و اکنون نیز ضمن تکذیب ادعا پیرامون خود می گوید: « مطلب ادعائی در مصاحبه جناب آقای بازرگان بنحوی که نقل شده صحت ندارد و منبع آگاهی ایشان کذب محض است. حقیر مسائل مربوط به آغاز جنگ تحمیلی را در کتاب گوشه‌ای از خاطراتم ذکر کرده‌ام».


 سید محمود دعایی به همراه ابراهیم یزدی، عباس امیرانتظام و در کنار آنها ابوالحسن بنی صدر تنها طرفین زنده این روایت هستند که می توانند جدا از اسناد درباره صحت و عدم صحت این روایت اظهار نظر کنند. سفیر اسبق ایران در بغداد در این باره با اشاره به پایان ماموریتش به عنوان سفیر در ابتدای سال 59 و پیش از آغاز جنگ تحمیلی، در پاسخ به پرسشی پیرامون زمینه اختلاف ایران با عراق و ارائه اطلاعاتی به حضرت امام  می گوید: «در رابطه با پیش بینی جنگ و کلاً در رابطه با عراق من چند ملاقات با حضرت امام داشتم و به ایشان عرض کردم که عراقی ها اهداف و برنامه هایی دارند و در شرایط کنونی، تاکتیکِ اصرار بر مذاکره و نشست را تعقیب می کنند. من در یک ملاقات دو ساعته در قم با ایشان وضعیت مبارزین عراقی را گفتم و از اهمیت مبارزاتشان صحبت کردم. همچنین در باره شیوه هایی که می تواند کاربرد بهتری داشته باشد سخن گفتم و بیان کردم که عراقی ها اصرار دارند یک شخصیت رسمی خارج از دولت موقت و مرتبط با شخص حضرت عالی با آنها مذاکره کند. شخصی که قرار بود با ما مستقیماً مذاکره کند خود صدام بود. امام فرمودند: من باید فکر کنم و بعد بگویم. روز بعد که به خدمت ایشان رسیدم امام فرمودند: من تصور می کنم که عراقی ها حَسن نیت ندارند و قصد فریب ما را دارند و من مصلحت نمی دانم در این شرایط شخصی را از طرف خودم بفرستم. این مسئله باشد تا انتخابات انجام شود و کشور نظم خود را بیابد. یعنی رئیس جمهور، مجلس و دولت منتخب مجلس داشته باشیم.


در مناسبتی که در یکی از جلسات شورای انقلاب شرکت کردم تأکید کردم که اگر بنا بر حفظ روابط در سطح عالی است در برخوردها و شیوه های ارتباطی تجدید نظر کنید. در آن روزگار هر یک از روزنامه ها، رسانه ها و بخشهای مختلف رادیو و تلویزیون، سازی جداگانه می زدند. مثلاً رادیو اهواز توسط مخالفین رژیم عراق اداره می شد و آنچه احزاب و سازمانهای مبارز عراقی می خواستند، پخش می شد. بدیهی است که این سخنان در ارتباط ما و عراق و تلقی آنها از انقلاب اسلامی تأثیر می گذاشت. امام معتقد بودند، مذاکره فایده ای ندارد. زیرا عراق قصد فریب ما را دارد و نمی خواهد با ما و انقلاب اسلامی ما کنار بیاید. عراق از بهترین فرصت ممکن یعنی از زمانی که ما درگیر مسائل داخلی و بحرانهای بعد از انقلاب بودیم، استفاده کرد و سعی نمود تا در درون کشور اختلاف و دودستگی ایجاد کند. بنابراین با استفاده از گروهکهای سیاسی تحت نفوذ خود بعضی از استانهای مرزی ما را به جدائی طلبی و استقلال تحریک کرد تا از طریق ایجاد درگیریهای داخلی و قومی یعنی داشتن داعیه استقلال در استانهای مرزی، ما را وادار به سازش و تسلیم نماید و به نوعی به خواسته های خود برسد.... باید توجه داشت که صدام در حقیقت مقدمات جنگ علیه ایران را از آبان 57( سه ماه قبل از پیروزی انقلاب) آغاز کرد و اولین قرارگاه اطلاعاتی و عملیاتی جنگ را از همان موقع در بصره تأسیس کرد و برادرش برزان تکریتی را مسئول قرارگاه کرد. یعنی با اعلام انحلال ساواک و مراکز قدرت امنیتی و سیاسی رژیم شاه و با فروپاشی نظم سابق و از هم گسستنِ بدنه ارتش که در واقع پس از فرار از پادگانهای ایران آغاز شده بود، صدام به فکر انتقام از ایرانی ها افتاد و در صدد برآمد تا حقارتی را که در درون از زمان امضای قرارداد الجزایر به دست خودش به دلیل تسلیم در برابر شاه احساس می کرد، جبران کند...»(1) مجموعه اظهارات دکتر ابراهیم یزدی و عباس امیرانتظام به عنوان طرفین درگیر در ماجرا روشن می کند که آمریکائیها دولت موقت را از حمله احتمالی عراق به ایران مطلع کرده بودند اما آنان ادعا می کنند که این اطلاعات و اخبار مسئله جالب توجه و ویژه ای نبود که به دیگران منتقل شود. علاوه بر گزارش گازیوروسکی، خاطرات امیرانتظام روشن می کند که این اطلاعات در اختیار مهندس بازرگان و دکتر یزدی قرار گرفته و تنها عبدالعلی بازرگان مدعی است که امام خمینی و شورای انقلاب نیز از طریق دکتر بهشتی و سیدمحمود دعائی در جریان اخبار مربوط به قصد دولت عراق برای آغاز جنگ قرار گرفته اند. در حالی که سیدمحمود دعایی به عنوان سفیر جمهوری اسلامی ایران در عراق ضمن تکذیب روایت عبدالعلی بازرگان از دیدارش با امام خمینی، این صراحت در اطلاع از وقوع جنگ و تدارک نظامی عراق را تکذیب می کند و تنها بر روابط آشفته سیاسی و دیپلماتیک و ابهامات مرزی اشاره دارد که طبیعتاً با توجه به آشوبهای داخلی سالهایی ابتدایی انقلاب و چالش جدی با ایالات متحده آمریکا و تهدیدات دیگر از اولویت جدی برای دولتمردان جمهوری اسلامی برخوردار نبوده و تنها در حد تحلیل سیاسی دارای ارزش بوده و با اخبار سری امنیتی و نظامی که آمریکایی ها در اختیار دولت موقت قرار داده اند متفاوت بوده است. ابوالحسن بنی صدر نیز که از اعضای شورای انقلاب بوده و تنها سه ماه پس از دولت م


گزارش سید محمود دعایی از این روایت به روشنی هرگونه پیش بینی صریح وی درباره وقوع جنگ و اظهار آن به رهبر انقلاب را تکذیب می کند و آنچه که عبدالعلی بازرگان بدان بی توجه است تفاوت میان تنش های دیپلماتیک متداول میان کشورها و چانه زنی های سیاسی با «اطلاعات و اخبار سری ماهواره ای از تدارکات نظامی گسترده به منظور آغاز جنگ» است؛ آنچه که سیدمحمود دعایی  به امام خمینی و اعضای شورای انقلاب و دولت موقت گزارش کرده است در قالب فشارهای سیاسی رژیم صدام و تهدیدهای دیپلماتیک قابل تحلیل و بررسی است و در همین حد نیز در کنار سایر مسائل مطرح داخلی و بین المللی مورد توجه قرار گرفته است.


خاطرات عباس امیرانتظام و تأیید اطلاع دولت موقت از حمله قریب الوقوع به ایران


عباس امیرانتظام معاون نخست وزیر دولت موقت نیز در کتاب خاطراتش که در سال 1381 منتشر شده به صراحت به هشدار آمریکایی ها مبنی بر تدارک نظامی گسترده عراق برای حمله به ایران اذعان کرده و می نویسد: «نخست وزیر قبل از اینکه تهران را ترک کنم مرا بعنوان نمایندۀ ویژه خود انتخاب کرد و دستور داد که در ‏استکهلم مسائل مورد نظر ایران و شوروی را با سفیر شوروی و مسائل مربوط به ایران و آمریکا را با سفیر آمریکا یا نمایندگان دولت ‏های شوروی و آمریکا مورد بحث قرار دهم .»(2)


وی ادامه می دهد: ... جان استمپل مسئول سیاسی سفارت آمریکا در تهران از واشنگتن تلفن کرد و گفت می خواهد به سوئد بیاید و در باره ‏مسائل مورد علاقه دو کشور مذاکره کند. مراتب را تلفنی به اطلاع نخست وزیر رساندم و ایشان موافقت نمود. به استمپل خبر دادم که آماده مذاکره با ایشان هستم. در شهریور 1358 جان استمپل همراه با جرج کیو، کارمند اسبق سفارت امریکا در تهران در سال 1332، به استکهلم آمدند. موضوع مورد بحث آنها وضعیت ارتش های کشورهای همسایۀ ایران بود. در بین این کشورها بیشتر در مورد وضعیت ارتش عراق تکیه شده بود. آنها با تهیه اسلاید از جابجایی ارتش عراق به مرز ایران و عراق ما را با خبر ساختند و استدلال می کردند که ارتش عراق با این جابجایی خیال حمله به ایران را دارد. عراق در آخر شهریور چند دهکدۀ نزدیک ایران در کردستان را بمباران کرد و ایران نسبت به این تجاوز عراق اعتراض کرد. در این حمله 6 نفر از هموطنان کُرد ما کشته شدند، در انتهای جلسه آنها پیشنهاد کردند که به ایران بروند و این مطالب را به اطلاع آقای بازرگان نخست وزیر برسانند. آنهابه ایران پرواز کردند و من هم جداگانه به ایران آمدم و مراتب را به اطلاع نخست وزیر رساندم. جان استمپل و جرج کیو به دیدن نخست وزیر رفتند و با پروژکتوری که به همراه آورده بودند اسلایدهای جابجایی ارتش عراق را به آقای بازرگان و وزیر خارجه نشان دادند و چند روز بعد به امریکا مراجعت کردند. و نیز «در مهر ماه 1358مجدداً جان استمپل به من در سوئد تلفن کرد و گفت که برای طرح مسئله مهم دیگری می خواهد باتفاق همکاران خود به استکهلم بیاید. ‏برای کسب دستور به نخست وزیر تلفن کردم و آقای بازرگان با آمدن آنها موافقت کرد و موضوع را به آنها اطلاع دادم که می توانند به ‏استکهلم بیایند. این بار آنها سه نفر بودند. جان استمپل و جرج کیو و یکی دیگر از همکاران آنها که نام او را فراموش کرده ام. موضوع مورد بحث آنها این بود که اتحاد جماهیر شوروی که از صادرکنندگان عمده نفت بود به زودی به دلیل احتیاج به سوخت، وارد کننده نفت خواهد شد و دراین باره گزارش مفصل مدونی را تهیه کرده بودند. در این مسافرت دو موضوع دیگر نیز مورد بحث و مذاکره قرار گرفت: آنها اطلاع دادند که اتحاد جماهیر شوروی از طریق پرواز هوایی برای جدایی طلبان کردستان اسلحه ارسال می کند و تعداد پروازها و مقدار جنگ افزاری را که از یک ماه گذشته یعنی شهریور 1358 برای کردها ارسال شده بود، شرح دادند... دراین جلسه قرار شد آنها به امریکا برگردند و ده روز بعد در تهران باشند و من هم در تاریخ مقرر در تهران بودم و به اتفاق آنها به دیدن نخست وزیر رفتیم. آنها همان مطالب سوئد را به اطلاع نخست وزیر رساندند. و بعد هم به دیدن دکتر ابراهیم یزدی وزیر خارجه رفتیم و آنها پس از تکرار مطالب مورد مذاکره با نخست وزیر، گزارش چاپ شدۀ خودشان را در مورد نفت به وزیر خارجه دادند.» (3)  


بی اطلاعی ابوالحسن بنی صدر از هشدار آمریکایی ها


ابوالحسن بنی صدر نیز که تنها سه ماه پس از استعفای دولت موقت به عنوان نخستین رئیس جمهور ایران انتخاب شد و جنگ تحمیلی نیز در دوران ریاست جمهوری وی آغاز شد می گوید: "من هیچ سند یا گزارشی از دولت موقت در این خصوص نداشتم." وی در عین حال اضافه می کند: "البته مقام های دولت موقت در آن هنگام به جاسوسی برای آمریکا متهم بودند اما این هم دلیل موجهی برای عدم ارائه اطلاعاتی که به حیات ملی ایران مربوط می شود به دولت بعدی نیست."


نتیجه گیری:


مجموعه اظهارات دکتر ابراهیم یزدی و عباس امیرانتظام به عنوان طرفین درگیر در ماجرا روشن می کند که آمریکائیها  دولت موقت را از حمله احتمالی عراق به ایران مطلع کرده بودند اما آنان ادعا می کنند که این اطلاعات و اخبار مسئله جالب توجه و ویژه ای نبود که به دیگران منتقل شود. علاوه بر گزارش گازیوروسکی، خاطرات امیرانتظام روشن می کند که این اطلاعات در اختیار مهندس بازرگان و دکتر یزدی قرار گرفته و تنها عبدالعلی بازرگان مدعی است که امام خمینی و شورای انقلاب نیز از طریق دکتر بهشتی و سیدمحمود دعائی در جریان اخبار مربوط به قصد دولت عراق برای آغاز جنگ قرار گرفته اند. در حالی که سیدمحمود دعایی به عنوان سفیر جمهوری اسلامی ایران در عراق ضمن تکذیب روایت عبدالعلی بازرگان از دیدارش با امام خمینی، این صراحت در اطلاع از وقوع جنگ و تدارک نظامی عراق را تکذیب می کند و تنها بر روابط آشفته سیاسی و دیپلماتیک و ابهامات مرزی اشاره دارد که طبیعتاً با توجه به آشوبهای داخلی سالهایی ابتدایی انقلاب و چالش جدی با ایالات متحده آمریکا و تهدیدات دیگر از اولویت جدی برای دولتمردان جمهوری اسلامی برخوردار نبوده و تنها در حد تحلیل سیاسی دارای ارزش بوده و با اخبار سری امنیتی و نظامی که آمریکایی ها در اختیار دولت موقت قرار داده اند متفاوت بوده است. ابوالحسن بنی صدر نیز که از اعضای شورای انقلاب بوده و تنها سه ماه پس از دولت موقت قدرت اجرایی را در کشور در اختیار گرفته است همچون سایر دولتمردان ایرانی از چنین اطلاعاتی برخوردار نبوده و ادعای عبدالعلی بازرگان را در اطلاع «همه» از وقوع جنگ زیر سوال می برد و طبیعتاً در چنین شرایطی نیز اقدامی برای جلوگیری و اقدامات پیشگیرانه، از سوی دولت جمهوری اسلامی صورت نگرفته است.


1. گوشه ای از خاطرات حجت الاسلام و المسلمین سید محمود دعائی»، به اهتمام: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ اول 1387، ص177-174


2. آنسوی اتهام خاطرات عباس امیر انتظام 1، نشرنی، چاپ ششم 1383، ص 40.


3. آنسوی اتهام خاطرات عباس امیر انتظام 1، نشرنی، چاپ ششم 1383، ص  46-45.

نظرات بینندگان