arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۹۷۳۷۴
تاریخ انتشار: ۰۰ : ۱۷ - ۰۱ اسفند ۱۳۹۱

رمزگشايي از اشارات آيت‌الله هاشمي رفسنجاني

حمزه خليلي
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
درباره آيت‌الله هاشمي رفسنجاني سخنان مثبت و منفي بسياري گفته‌اند و مي‌گويند، به‌گونه‌اي كه ايشان به عنوان كانوني در تاريخ معاصر ايران قرار گرفته و مطالب فراواني براساس گفتار، رفتار، كردار و نوشتار ايشان نوشته و گفته مي‌شود.

يكي از مواردي كه دوستان و دشمنان انقلاب اسلامي درباره آيت‌الله هاشمي رفسنجاني اتفاق قول دارند، اين است كه ايشان صندوقچه اسرار نظام است و جايگاه ايشان در برخورد با اتفاقات و حوادث تاريخي مربوط به انقلاب اسلامي از نقطه آغاز در خرداد 42 تا پيروزي آن در بهمن 57 و تاكنون يعني اسفند 1391 و در مقايسه با ديگراني كه به شرح و تحليل آن اتفاقات مي‌پردازند، حكايت آن شعر است كه مي‌گويد:

تو مو مي‌بيني و من پيچش مو
تو ابرو من اشارت‌هاي ابرو

بر همين اساس خوب است كه مراكز مربوط به جمع‌آوري و تدوين اسناد و مدارك تاريخ انقلاب اسلامي، به اشارات تاريخي آيت‌الله هاشمي رفسنجاني در سخنراني‌ها، مصاحبه‌ها و نوشته‌ها توجه نمايند كه بي‌شك رهنموني مطمئن براي رسيدن به كنه اتفاقات است.
به عنوان مثال ايشان اخيراً در مصاحبه با «خبرگزاري خبري- تحليلي خبر آنلاين» جمله‌اي گفتند كه مطمئناً ريشه در تاريخ انقلاب اسلامي دارد.

آیت‌الله هاشمی رفسنجانی در اين مصاحبه به بیان نکته‌ای پرداخت و گفت:« یک بار که هنوز امام(ره) در نجف بودند، یکی از افراد مطلبی علیه امام موسی صدر نوشته بود که وقتی به امام گفتند، امام یک درسشان را در نجف تعطیل کردند برای اینکه نصیحت کنند که از این کارها نکنید و تاریخ را آلوده نکنید و همانی را که هست، بنویسید»

در اين جملات چند كليد واژه وجود دارد كه مطمئنا تاريخ‌نويسان و تحليل‌گران تاريخ را رهنمون خواهد بود:"امام"؛ "نجف" و" امام موسي صدر" و همچنين اشارتي به اتفاقي كه طي آن امام(ره) درسشان را تعطيل مي‌كنند.

البته يك نكته ظريف اخلاقي نيز در اين نقل خاطره شنيداري نهفته است كه علي‌رغم اطلاعات كافي كه از اين موضوع دارد؛ از بردن نام فردي كه مطلبي عليه امام موسي صدر نوشته - يا گفته- بود؛ خودداري مي‌نمايند.

به هر حال براي رمزگشايي از اين جملات آيت‌الله هاشمي رفسنجاني بايد تاريخ قطور مبارزات امام(ره) مخصوصاً مقطع تبعيد ايشان در عراق را ورق بزنيد تا ببينيد كه: «در باب مناسبات امام موسی صدر و رهبر فقید انقلاب اسلامی آیت‌الله خمینی سخنان متعارض بسیاری گفته شده است. نزدیکان به بیت و خانواده آیت‌الله خمینی بر اساس شواهد تاریخی از احترام متقابل و همراهی امام صدر با انقلاب اسلامی و یاری انقلابیون سخن می‌گویند و جملات فراوان امام هم مويد همين نوع نگاه ايشان است و اين جمله امام درباره امام موسي صدر معروف است كه در صفحه 319، جلد 12 صحيفه امام آمده است: «آقاي صدر مردي است كه من مي‌توانم بگويم او را بزرگ كرده ام. او به منزله يك اولاد است براي من و من اميدوارم كه ايشان با سلامت برگردند و بسيار مورد تأسف است كه ايشان را ما الان نمي‌بينيم در بين خودمان» اما گروهی دیگر از انقلابیون و پاره‌اي از نزدیکان به دفتر امام خمینی(ره) و یاران ایشان در نجف بر اساس تحلیل‌هاي خويش برداشتی متفاوت از روابط متقابل میان امام صدر و امام خمینی دارند. طیف ناهمگون افراد و ادعاهای طرح شده در این دسته چنان است که ابتنای آن بر تحلیل به جای داده‌هاي تاریخی را تقویت می‌کند. این ادعاها، طیفی گسترده را دربرمی‌گیرند که از عدم همراهی سیاسی با پروژه انقلاب تا عدم اهتمام به وجهه دینی امام خمینی به سبب عدم تبلیغ علنی مرجعیت ایشان را در لبنان پس از وفات آیت‌الله سیدمحسن طباطبايی حکیم (در ۲۷ ربیع‌الاول سال ۱۳۹۰ هجری قمری برابر با ۱۳۴۸ هجری شمسی) دربرمی‌گیرند و گاه حتی تا مرز بستن اتهام‌هایی چون همکاری با ساواک و عامل صهیونیسم و اسرائیل خواندن امام صدر پیش می روند.

گویندگان این سخنان تنها روحانیان جوان و پرشور انقلابی همراه امام خمینی در نجف و یا هواداران ایشان در لبنان نیستند، بلکه این سخنان کم و بیش به همین صورت از زبان معمر قذافی معدوم، عامل ربوده شدن امام صدر هم شنیده شده‌اند. (سايت صدر نيوز، مورخ 14 خرداد 1390)

با توجه به اهمیت اين اشاره تاريخي آيت‌الله هاشمي رفسنجاني خوب است كه اين موضوع را در تاريخ دنبال كنيم كه نكات تازه و جالبي به دست مي‌آيد.
چندي قبل يكي از سايت‌هاي اينترنتي كه پيگير مسايل امام موسي صدر است؛ نکات تازه‌اي را در مجموعه مجادلات کلامی و قلمی دو تن از یاران آیت‌الله خمینی برجسته كرد كه شايد شرح و تحليل سخنان آيت‌الله هاشمي رفسنجاني در اين اشاره باشد.

آقای دکتر سید صادق طباطبايی معاون نخست وزیر در دولت موقت مهندس مهدی بازرگان و از منسوبان سببی آیت‌الله خمینی مجموعه خاطرت سیاسی خود را در شش جلد تهیه و تدوین كرده و حجت‌الاسلام آقای سیدحمید روحانی زیارتی، رئیس پیشین مرکز اسناد انقلاب اسلامی، مورخ و نویسنده دوره سه جلدی نهضت امام خمینی و از نزدیکان بیت (دفتر) ایشان در نجف است.

با توجه به مناظره مكتوب و مصاحبه‌اي اين دو كه اتفاقاً هر دو در نجف مدتي همراه امام بودند، مي‌توان از سخنان آيت‌الله هاشمي رفسنجاني در اين جملات كوتاه رمزگشايي كرد.

سايت لحظه نيوز به نقل از كتاب خاطرات آقاي صادق طباطبايي آورده است: «امام در تمام سفرهايي كه من در خدمتشان مي‌رسيدم، در مورد آقاي صدر از من سؤال مي‌كردند! احوالپرسي مي‌كردند و سلام ايشان را مي‌رساندند! حتي امام خميني از بدگويي اطرافيان نسبت به امام موسي صدر ناراحت مي‌شدند. از جمله در سفري به عراق (به نظرم سال 1349 بود)، يك شب منزل آقاي شيخ حسن كروبي بودم. عده‌اي از دوستان روحاني از جمله آقايان محتشمي، شريعتي، معين، فاضل و زيارتي و احتمالاً مرحوم املائي و شيخ احمد نفري هم آنجا بودند. البته آقاي دعايي مرا به آنجا رساند، ولي خودش داخل نيامد، چون زياد در اين جلسات شركت نمي كرد.

آن شب آقاي زيارتي (سيدحميد روحاني) سخنان تندي عليه امام موسي صدر و سيدمحمدباقر صدر اظهار كرد. از جمله اينكه آقاي موسي صدر عامل و جيره‌خوار امپرياليسم و صهيونيسم است و طوري هم حركت كرده كه هيچ ردپايي از خودش به جاي نگذاشته است. دليل هم اينكه ايشان مروّج آقاي خويي است و نه امام خميني. آقاي سيدمحمدباقر صدر هم كه در اينجا (نجف) است همين طور. صحبت من با آيت الله صدر تمام شد. فردا بعدازظهر با امام قرار داشتم، وقتي رفتم خدمتشان، گفتم: آقا! شما وقتي كه در حضور خودتان اجازه نمي دهيد افراد با بي احترامي از مراجع نام ببرند، چه برسد به اسائه ادب و غيبت كه اصلاً تحمل نمي كنيد، پس چرا عده‌اي از كساني كه به شما منتسب هستند، از شاگردان و اطرافيان كه فكر و گفتار و اعمال و كردار آنها به حساب شما گذاشته مي‌شود، به خودشان اجازه مي‌دهند در مورد بعضي از شخصيت‌هاي برجسته كه به هر دليل اختلاف نظر و سليقه با آنها دارند، چنين اتهاماتي را مطرح كنند و از جمله در مورد آقا سيدمحمدباقر و آقا موسي صدر اين مطالب گفته شود؟ پرسيدند چه كسي اين مطالب را مي‌گويد؟ من هم ماجراي روز قبل و نيز پاسخ شهيد صدر را شرح دادم.

پس از آنكه من اين حرف‌ها را زدم، امام خيلي متأثر شدند. به حدي كه من احساس كردم بهتر بود اين مطالب را با ايشان در ميان نمي گذاشتم. هيچ پاسخي ندادند. سكوت كردند و يك حالت نگران‌كننده در چهره‌شان نمايان شد. اصلاً جلسه آن روز من با ايشان ادامه پيدا نكرد، قرار بود مطالبي را بگويند كه موكول به فردا شد. من خداحافظي كردم. شب شام منزل يكي از همين دوستان مهمان بودم. همه آمده بودند. يك نيم‌ساعتي از شب كه گذشت، آقاي [حسن] كروبي شتابان رسيد و گفت به امام چه گفتي كه نماز مغرب را با يك حالت چهار ركعت خواندند؟! گفتم من چيز خاصي به ايشان نگفتم، فقط به عنوان يك وظيفه شرعي احساس كردم به ايشان هشدار بدهم كه مراقب باشند در حوزه يك جاسوس امپرياليسم و صهيونيسم وجود دارد به نام سيدمحمدباقر صدر كه با پسرعمويش موسي صدر در لبنان كه او هم عامل امپرياليسم و صهيونيسم است در ارتباط است، مي‌خواستم ذهن ايشان روشن بشود.»

البته آقاي روحاني بعدها با جمله «نعوذ بالله» منكر شد و گفت: «هرگز چنين نبوده است.» ولي مجموعه نوشته‌ها و مصاحبه‌هاي ايشان در طول سالهاي متمادي نشان مي‌دهد كه نگاه ايشان به امام موسي صدر منفي بوده است. مثلاً در صفحه (512) از جلد سوم کتاب «نهضت امام خمینی» با صراحت تأکید کرده است: «سازمان امل نقش نخستین كمربند امنیتی اسرائیل در جنوب لبنان را بازی می‌كند و باند سعد حداد مأموریت دومین كمربند امنیتی را در آن منطقه بر دوش دارد. این دو كمربند امنیتی تا به امروز در جنوب لبنان استوار مانده است»!

به هر حال فردای روزي كه كه آقاي طباطبايي از اين رويكرد پيش امام(ره) گلايه مي‌كند؛ (دوازدهم اسفند ۱۳۴۹) آیت‌الله خمینی در ابتدای درس خارج فقه‌شان (در مسجد شيخ انصاري نجف)، مباحثه را متوقف می کنند و به موعظه طلاب جوان و نصیحت اخلاقی آنان به رعایت تقوا در مبارزه سیاسی می پردازند. خلاصه این سخنان كه متن كامل آن در صفحات 14 تا 28 جلد دوم صحيفه امام با عنوان «تهذيب نفس و حفظ وحدت» آمده، چنين است:

«بنده می ‏خواستم امروز مباحثه بكنم لكن ديروز دو نفر از آقايان آمدند و مطالبى گفتند كه موجب تأسف شد و لازم شد كه من يك تذكراتى به آقايان عرض بكنم...

... شما احتمال نمى‏دهيد كه يك دستى در كار باشد براى اينكه اين حوزه‏ها را مفتضح كند؟ از اين مفتضح‏تر؟ شما احتمال نمى‏دهيد كه دشمن دنبال اين مطلب باشد و دست داشته باشد در اين مسائل به طورى كه شما ملتفت نشويد؟ از پشت يك حجابى باشد با آن زرنگى‏هايى كه اينها دارند و سياستى كه اينها دارند و خدعه‏ها و فريبى كه اينها دارند، يك دستى دنبال اين مطلب باشد؟ دست ناپاكى و بخواهد شما را در جامعه مفتضح كند و بعد از افتضاح از بين ببرد و مردم تشكر كنند بر اينكه اين آخوندها از بين رفتند، احتمال اين معنا نمى‏رود؟ به صورت ديانت، به صورت - عرض مى‏كنم كه - مقدسى، به صورت ظاهرالصلاح اشخاصى وارد بشوند در بين شما، يا اشخاصى اشخاص ديگرى را كه از خود شما هستند، اغفال كنند و اين اغفال شده‏ها در بين شما بيايند و يك مطالبى را پخش بكنند...
... اينكه در روايات ما هست كه اهل جهنم متاذى مى‏شوند از بوى عالمى كه به علمش عمل نكند، اين براى چيست كه عالم وضعش اين طور است؟...

... وقتى بنا شد كه يك عالمى مفسده جو باشد و يك حوزه را در معرض خطر قرار بدهد، اين گندش يك حوزه را، بلكه يك امت را مى‏گيرد...
... اگر چنانچه شما خودتان حذف كنيد خودتان را و خود جامعه‏هاى علمى به جان هم بيفتند و هم را حذف كنند و فحش بدهند و تفسيق بكنند و تكفير بكنند و - عرض بكنم - هياهو درست كنند و امثال ذلك، اگر ما خودمان را بشكنيم و خودمان را از بين ببريم، در جامعه ديگر از قول ما اسلام قوت نمى‏گيرد. ما نمى‏توانيم پخش اسلام بكنيم...

... انسان خودش را بازى مى‏دهد كه من در فلان جبهه كه واقع شدم تكليف شرعى اقتضا مى‏كند. تكليف شرعى اقتضا مى‏كند كه انسان اهانت كند به مسلمين؟ اهانت كند به ملا؟ اهانت كند به - عرض مى‏كنم كه - همجنس خودش؟! اين تكليف شرعى است؟! دنياست آقا اينها، هواهاى نفس است...

... شما خيال نكنيد تا آخر عمر بتوانيد با رياكارى كارتان را درست كنيد كه/ بيخود/ من همه كارها را مى‏كنم، ولى مى‏روم آنجا با ريا. نمى‏توانيد، بالاخره كشف مى‏شود فساد. خوب، فرض كنيد توانستيد، چند سال عمر مى‏كنيد؟ چند سال با ريا و با تزوير و با خدعه و با فحش به مردم زندگى مى‏كنيد؟ صد و بيست سال؟...

آقا شما الان يك سنگ گرمى را نمى‏توانيد دستتان بگيريد، آتش است، بترسيد از آتش، اين آتش‏ها را از حوزه‏ها بيرون كنيد، از قلب‏هايتان اين اختلافات را بيرون بكنيد، مهذب كنيد خودتان را. شما مى‏خواهيد وارد بشويد در يك جامعه‏اى، تهذيب كنيد آنها را. از شما كه تهذيب بر نمى‏آيد، كسى كه خودش را نتواند اداره كند، ديگران را می ‏تواند؟

من همه‏اش، خيلى خوف از اين مطلب دارم كه يك اشخاصى در بين اين جمعيت‏ها پيدا شده باشد، ممكن هم هست...

همه اشخاص مهذب و خوب باشند، لكن او به وسائط، وسائط به واسطه، واسطه به واسطه برسد به آنكه تكليف شرعى درست كنند. تكليف شرعى من اين است كه بايد چه بكنم؟ تكليف شرعى او هم اين است كه بايد چه بكند! با اين تكليف شرعى يك فسادى در حوزه نجف ايجاد بكنند.

تهذيب كنيد خودتان را آقا، اخلاقتان را تهذيب كنيد، حب دنيا را از دلتان بيرون كنيد.

دين ما را از بين مى‏برد اين حبّ نفس، اين حبّ جاه، اين حبّ مسند اينها دين را از بين مى‏برد، يك قدرى فكر كنيد كه اين حبّ را از دلتان بيرون بكنيد. چيزى نيست. آخر اين صحيح نيست كه اينها حبّ دنيا داشته باشند، آن هم اين دنيا.

من تكليفم اين بود كه امروز به آقايان اين مطالب را عرض بكنم...

اين نحوه كارها كه انجام مى‏گيرد يا بنا دارند انجام بدهند يا امثال ذلك، اينها به ضرر آبروى خودشان تنها تمام نمى‏شود، به ضرر آبروى يك جامعه تمام مى‏شود، به ضرر آبروى ملت تمام مى‏شود، به اسلام تمام مى‏شود...»

نظرات بینندگان