entekhab | وب سایت انتخاب

arrow-right-square Created with Sketch Beta.
برچسب ها - امین السلطان
ده ابهر چند محله است که اسامی آن‌ها و جمعیت آن‌ها از این قرار است: محله «خلج‌آباد» و «نسقچی»؛ چهارصد و پنجاه خانوار. محله «علما و سادات»؛ پنجاه خانوار، محله «درب مُمزق»؛ پانصد خانوار، محله «شنات»؛ سیصد خانوار.
کد خبر: ۵۴۳۹۶۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۰۲

از باغات سیاه‌دُهُن [تاکستان] گذشتیم، رسیدیم به ده «نرجه» که حاصلش با سیاه‌دهن وصل است. باغات زیاد دارد و ده پرحاصلی است، کمتر از سیاه‌دهن نیست، خیلی بزرگ است، خالصه است. نهاوند هم پشت نرجه ضیاءآباد است، ضیاء‌آباد ده بزرگ معتبری است، خورده‌مالک است. بعد «دَکان» و «رَکان» است، بعد «فارسی‌جین» است بعد «قِروه» است که منزل است. فارسی‌جین به قروه چسبیده است.
کد خبر: ۵۴۳۷۵۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۰۱

این قزوین آن قزوین نیست که ما دو سال پیش از این آمدیم، بالمره عوض شده است. در حقیقت آقا باقرخان سحر کرده است؛ تمام عمارات و باغ‌ها را به طور بسیار خوب همه را تعمیر کرده است. در حقیقت از نو ساخته است. عمارت‌های صفویه و نادری و رکنیه همه را از در و پنجره و سنگ‌فرش و پرده و چهلچراغ و مبل و غیره با کمال سلیقه و خوبی درست کرده است. کلاه‌فرنگی صفویه منزل ما است...
کد خبر: ۵۴۲۹۶۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۱/۲۹

رسیدیم به مهمانخانه کَوَنده، پشت مهمانخانه خانه خانه سوراخ ‌سوراخ مثل لانه جانور، قشلاق ایلات مافی است که هنوز هم این‌جا هستند. ریش‌سفیدان‌شان آمده بودند جلو پول و پیشکش آورده بودند یعنی میرزا محمدخان داده بود. راندیم نیم‌فرسنگی بالاتر از کَوَنده رسیدیم به اردو که حصار است. حصار اول خالصه بود حالا علاءالملک خریده است حالا ملک او است. سراپرده را کنار نهری زده‌اند، درخت بید و غیره دارد، جای باصفایی است. ده حصار خانوار زیاد دارد اما درخت چندان ندارد. مرد و زن زیادی آمده بودند سر راه تماشا.
کد خبر: ۵۴۲۸۷۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۱/۲۸

دامنه کوه دهات «هیو» و «خور» بود که مالِ میرآخور است... بعد ده آبیک مال نایب‌ناظر قدیم است. طرفِ دستِ راست دهات ساوجبلاغ همه از دور پیدا بود... همه صحرا سبز و خرم است و تمام گل وَرَک است اما هنوز باز نشده است، همه غنچه است،‌ تک توکی باز شده است... خلاصه راندیم رسیدیم به تپه... این ده مال حاجی میرزا نصرالله مستوفی است. اسم ده محمودآباد است... قُرق شد، زن‌ها آمدند دوباره غروب باد بلند شد، باز تجیرها خوابید تا یک ساعت از شب رفته کم‌کم آرام شد، اما این آرامی هیچ اعتبار ندارد، باد قاقازان [نام یک آبادی] پدرسوخته است و خاک قزوین.
کد خبر: ۵۴۲۶۱۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۱/۲۷

بیرون آمدیم. نایب‌السلطنه، معین‌نظام، نصرالملک، جلیل‌خان پسر نصرالملک که دیگر از این پسره تلخ‌تر و نحس‌تر و نجس‌تر در دنیا آدم نیست، پسر به این تلخی پیدا نمی‌شود، آدم می‌خواهد گوشت تن این پسره را تیکه تیکه کند، خلاصه سوار اسب شدیم. نایب‌السلطنه هم سوار شد. قدری که راندیم، نایب‌السلطنه پیاده شد آمد پای ما را بوسید و بغض کرد و چشمش پراشک شد و مرخص شد رفت.
کد خبر: ۵۴۲۳۴۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۱/۲۶

راندیم از کرج هم گذشتیم. کرج هم خیلی آباد و سبز و خرم بود. رودخانه کرج چندان زیاد نبود، اما باز بد نبود، نهر زیادی از رودخانه جدا کرده بودند، این طرف آن طرف می‌رفت. از بس هر وقت کرج رفتیم به ما بد گذشته است دیگر میل نکردم بروم توی عمارت، از کرج رد شدیم.
کد خبر: ۵۴۲۲۱۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۱/۲۵

فروغ‌الدوله آمد نشست با رنگ پریده، خیلی کج‌خلق و بدحال، به زمین نگاه می‌کرد، ایران‌الملوک رنگش مثل زعفران زرد شده بود و مات به صورت من نگاه می‌کرد و حرف نمی‌زد، لیلا خانم و عروس و زن‌ها که باید شهر بروند همه کج‌خلق و بدحال ایستاده بودند، خواجه‌های شهر هم آمده بودند... همه گریه می‌کردند، آغا غلامحسین از همه بیش‌تر گریه می‌کرد. حاجی بشیر که افتاده بود زمین غَلت می‌خورد و نعره می‌زد، مردم را گریه می‌انداخت... آرد و اسباب رفتن حاضر کرده بودند، یک مشت آرد مالیدم به صورت آغا بهرام قدری خنده شد، اما خیر، هرچه از این کارها می‌کردیم بدتر می‌شد.
کد خبر: ۵۴۲۰۱۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۱/۲۴

رفتم بیرون دیدم محشر کبری است، عمله خلوت و هرکس را که می‌خواستی بودند... رفتیم اندرون دیدم فروغ‌الدوله، افسرالدوله، عزت‌الدوله، عفت‌السلطنه، منیرالسلطنه و سرورالدوله، پسر نایب‌السلطنه، ام‌الخاقان، گلین‌ خانم این‌ها همه آمده‌اند، باز مغشوش شد خواجه این‌ها همه باز قال‌مقال بود. این‌ها را دیدم، لیلا خانم هم از شهر آمده بود، ایران‌الملوک را آورده بود بعضی گریه می‌کردند بعضی می‌خندیدند...
کد خبر: ۵۴۱۷۹۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۱/۲۳

امان امان از دست مرد و زن و عوام‌الناس... این اوضاعی که برای رفتن فرنگ ما فراهم آمده بود در حقیقت نمی‌توان نوشت، از بس از بیرون و اندرون کار سرِ ما ریخته بود هرکس را نگاه می‌کردی یک جور عرض داشت... یک روز بعد از این‌که سه هزار برات و فرمان صحه گذاشتیم رفتم جایی [دستشویی] توی جایی نشسته بودم دیدم یکی صورتش را چسبانده به در جایی و داد می‌زند و عرض می‌کند که من این‌جا می‌مانم و انعام می‌خواهم...
کد خبر: ۵۴۱۱۴۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۱/۲۰

زن‌ها در اندرون به واسطه رفتن ما به فرنگ خیلی اوقات تلخ می‌کنند و متصل عرض می‌کنند، کاغذ می‌دهند. بیرون هم که می‌آییم هرجا که می‌رویم خلوت باشد و راحت کرده قدری آسوده شویم دو آدم از زمین می‌جوشد و کاغذ می‌دهد. اوضاع غریبی است!
کد خبر: ۵۴۰۱۳۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۱/۱۶

رفتیم دوشان‌تپه، خیابان سبز شده بود، نهایت صفا را داشت، جمعیت زیاد هم از مرد و زن به قدر ده هزار نفر بودند و می‌رفتند دوشان‌تپه. رفتیم بالای کوه، نهار خوردیم...
کد خبر: ۵۳۹۶۴۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۱/۱۴

امروز عید است و سلام است و سرور است... رخت پوشیده آمدم بیرون قدری گردش کرده از شدت سرما رفتیم توی گرم‌خانه... حاجی حیدر آمد، ریش تراشید. بعد رفتیم سردرب شمس‌العماره، امین‌السلطان بود صحبت کردیم. بعد تماشای کوچه را کردیم. مردم رخت نو پوشیده با هم مصافحه می‌کردند. بعد ناهار خوردیم. اعتمادالسلطنه بود روزنامه خواند.
کد خبر: ۵۳۷۶۴۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۱/۰۲

این روزها اوقاتی که در شهر تشریف دارند و سوار نیستند یا خلوت با وزرا است، یا اندرون دیدن ملیجک. سر ناهار خدمت شاه بودم. بعد خانه آمدم. مردم از نداشتن پول و نرسیدن مواجب فریادشان به آسمان رفته بود.
کد خبر: ۵۳۶۸۷۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۲۷

میرزا رضاخان از سرحد ایران تا به سرحد آلمان مترجم و مراقب عزیزالسلطان بود. از آن‌جا عذرش را خواستند که برگردد. خود را به صدراعظم [امین‌السلطان]چسباند... «چنین است رسم سرای سپنج»، علی‌الخصوص در ایران که... پادشاه و، ولی نعمت ما خود را کلیتا از کار سلطنت معاف فرموده و اختیار به صدراعظم داده...
کد خبر: ۵۳۴۹۶۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۱۹

باز این روز‌ها می‌خواهند یک امتیاز راه‌آهن به یک کمپانی روسی بدهند. از برای تحصیل جزئی پولی و رضاجویی روس و انگلیس هرچه می‌خواهند می‌کنند و از عقبه کار خبر ندارند که چه خواهد شد.
کد خبر: ۵۳۳۳۰۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۱۲

به صدراعظم گفتم که: «شاه مرا مامور فرمودند: در فقره سانسور جواب و سوال نمایم.» ... اجزای مجلس که حاضر بودند طرف مرا گرفته و قرار دادند اسباب این کار را روز شنبه مرتب سازند.
کد خبر: ۵۳۱۵۶۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۰۴

شاه عنوان مطلب فرمود که جمعی به توسط امین‌الدوله از تنباکوفروش و غیره عریضه دارند که این کمپانی تنباکو به ما ضرر وارد می‌آورد، ما مجبوریم زیر بیرق روس بست بنشینیم. پارسال که این امتیاز تنباکو داده شده اعتمادالسلطنه نبود. حالا بروید با هم بنشینید صورت امتیازنامه را دوباره بخوانید.
کد خبر: ۵۳۱۱۴۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۰۳

تفصیل این شخص این است که اصلش تبریزی بود و شغلش کن‌کنی؛ یعنی مبال‌پاک‌کنی. از الواط نامی آذربایجان بود. وقتی که محمدشاه مرحوم از تبریز به سمت سلطنت به طهران می‌آمد، این شخص به واسطه چند قتلی که از او سر زده بود، خود را جزو فراشخانه محمدشاه به طهران می‌رساند...
کد خبر: ۵۳۰۲۲۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۲۷

امین‌السلطان صدرالصدور است و زیاده از بیست‌وشش سال ندارد و از بی‌شرمی او زیاد وحشت دارم
کد خبر: ۵۲۹۶۷۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۲۴

entekhab | وب سایت انتخاب

آخرین اخبار پربحث ترین