پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
شرق نوشت: مسجد شلوغ بود. مردان بسیاری از سراسر سیستانوبلوچستان آمده بودند، از کنارک و چابهار بیشتر. این مردان هنوز خاطرات هفتسال پیش را به یاد دارند، گویی آمده بودند تا بیمهریهای آن زمان از دل فرماندار جدید برود. لحظات باشکوهی بود. مسجد پس از سالها، درهایش را به روی زنان با طیبخاطر گشود. کمتر عکسی از آنها ثبت شد اما حضورشان غیرقابل انکار بود، آنها در یک ردیف نشسته و مشتاقانه به آینده نگاه میکردند. جلو صفهای متوالی مردان، روحانیان شیعه و سنی در کنار هم دیده میشدند.
کمتر سابقه داشت در معارفه یک فرماندار، چنین جمعی گردهم آیند، آن هم معارفه یک فرماندار زن. «حمیرا ریگی» به این جمع وارد شد، با روسری بنفش و لباس بلوچی به زیر چادر مشکی، طیف وسیعی از مردان و زنان فارس و بلوچ، سنی و شیعه روبهرویش نشسته بودند. سال 80 خاطرش آمد، وقتی بهعنوان نخستین بخشدار زن بلوچ سنی به مردم چابهار لبخند زد. حالا او پس از چندینسال دوری از مدیریت، فرماندار «قصر قند» شده. پیش از تحویل سال 93 حکمش آمد و اکنون زمان معارفهاش رسیده. انگار بهار خنده زده و ارغوانِ سیستانوبلوچستان شکفته؛ دو فرماندار، یک شهردار و یک معاون استاندار این شهرستان محروم، از میان زنان انتخاب شدهاند تا از دل این تاریخ مردسالار، اتفاقی فرخنده جوانه بزند.
حالا ریگی در صحن مسجد ایستاده تا از برنامهها و راهکارهایش برای تحول در «قصر قند» سخن بگوید. زنی 39 ساله و سنی که در خانوادهای 10نفره و در چابهار بزرگ شده و با حمایت پدر از خطقرمزها عبور کرده. در زمانی که انگشتشمار دختران به مدرسه میرفتند، درس خوانده و وقتی که همه فکر میکردند با مدرک فیزیوتراپیاش، سرزمین مادری را به قصد شهری بزرگتر ترک میکند، مانده و پایداریاش حالا به ثمر نشسته است. زندگی راحت، آرمان حمیرا نبوده و نیست و روح پرتلاطمش با پشتکردن به زادگاه مادری، آرام نمیشد برای همین نهتنها دل به ادامه تحصیل در زمینه فناوری و اطلاعات سپرد، بلکه پا به عرصه پرچالش فعالیتهای فرهنگی، اجتماعی و سیاسی گذاشت و حالا خودش میگوید: «وقتی تحصیلاتم در دوره لیسانس تمام شد به چابهار برگشتم، بعد بههمراه چهارنفر از جوانان چابهاری تصمیم گرفتیم تا در راه پیشرفت و آبادانی این شهر تلاش کنیم و چنین کردیم.»
ریگی با چهره و اراده بلوچی بهارثرسیده از اجدادش و ایمان به امید فرماندار قصر قند شده؛ زنی که هم مادر است و هم چهره شناختهشدهای در مدیریت. پس از سالها که بسیاری از موانع را پشتسر گذاشته، از آنهمه سنگاندازی تنها خاطراتی را به یاد دارد و بس. امروز بسیاری از مخالفان سرسختش که به او توهین میکردند، از هوادارانش شدهاند و با یک خواسته مشترک؛ آبادانی سرزمینشان و با این ایمان قلبی که چه فرق میکند زن یا مردبودن. حالا «حمیرا ریگی» درباره تمام روزهایی که بر او گذشته، خاطرات و ماجراهای بسیاری برای گفتن دارد. او از مدتها قبل فهرست بلندبالایی از اهداف و برنامههایش برای قصرقند آماده کرده که درباره همه اینها با او که در روز زن به روزنامه «شرق» آمده است، گفتوگو کردیم.
در سالهایی که کسی فکرش را نمیکرد، در سیستانوبلوچستان زن از خانه بیرون بیاید، شما عنوان نخستین بخشدار زن این شهرستان جنوبی را گرفتید و حالا بعد از هفتسال دوباره عنوان نخستین فرماندار زن این خطه را به نام خود ثبت کردید. شاید برای خیلیها این انتخاب عجیب باید، از ماجرای زندگی خود بگویید و اینکه چطور به این جایگاه رسیدید.
من در یک خانواده 10نفره بزرگ شدهام با شش خواهر و چهار برادر. فرزند دوم خانواده بودم، در آن زمان که دیدگاه مردسالارانه بهشدت حاکم بود و حتی مردان تنها پسر را فرزند خود میدانستند، من با پنج پسر از اعضای خانواده یعنی برادر و داییها به مدرسه میرفتم. در چابهار تنها یک مدرسه پسرانه بود و من تنها دختر آن مدرسه، همیشه رتبه اول کلاس بودم. هنوز یادم است که به همینخاطر معلمم خواست تا به بچههای کلاس پنجم ریاضی درس بدهم، چون قدم نمیرسید روی تختهسیاه بنویسم، یک چهارپایه گذاشتم زیر پام.
اصلا همین کارم باعث شد، پسرها زنگ تفریح مرا اذیت کنند. کیفم را میگرفتند، پرت میکردند و میگفتند تو بلبلزبانی میکنی و همه درسهایت را میخوانی و باعث دردسر میشوی. اینقدر این مساله دردسرساز شده بود که دایی و برادرها به پدرم اعتراض کردند که اگر حمیرا مدرسه بیاید ما دیگر نمیرویم. پدرم اما تمامقد از من دفاع کرد و گفت که حمیرا باید با شما به مدرسه بیاید و همه با هم میروید. اینگونه بود که با پشتیبانی پدر به تحصیل ادامه دادم. برخی هم به پدرم میگفتند تعجب میکنیم که شما با این خانواده آبرومند، چرا دخترتان را به مدرسه میفرستید. میخواهم بگویم اینطور نبود که بدون گذراندن مراحل و مشکلات متعدد به این سمت رسیده باشم.
برخی معتقدند که حتی اگر تلاش هم شود، با توجه به موقعیت سیاسی و اجتماعی سیستانوبلوچستان بهراحتی نمیتوان به این سمت رسید.
خب اتفاقا من اینجا هستم که درباره همین مساله صحبت کنم. من با حمایت پدر، تحصیلاتم را ادامه دادم و با رتبه الف از دانشکده پیراپزشکی فارغالتحصیل شدم. استادان من میگفتند در همین دانشگاه بمان و بهعنوان استادیار فعالیت کن اما من گفتم که اگر قرار باشد مردم منطقه تحصیل کنند و به شهرشان برنگردند هیچ اتفاق خوبی در نهایت برای آن شهر نمیافتد. برای همین به چابهار برگشتم و کار درمانی را بهعنوان یک فیزیوتراپ شروع کردم اما نخستین فعالیتهای سیاسی و اجتماعی من از سال 77 آغاز شد، من بههمراه چهارنفر دیگر از جوانان شهرستان دورهم جمع شده و تصمیم گرفتیم تا در راه توسعه شهرمان تلاش کنیم.
برگزاری همایش «بررسی علل افت تحصیلی در دانشآموزان چابهار» از نخستین جلوههای این تصمیم بود. هدف این بود که برای تحصیل بچهها در مردم ایجاد انگیزه کرده و در این امر تا حدود قابلتوجهی موفق شدیم. در همین زمان هم بود که با آقای رحمانیان که در آن زمان فرماندار چابهار بودند، آشنا شدیم و او از ما حمایت کرد. من میخواهم روی این مساله تاکید کنم که خواستن توانستن است البته اگر در مسیر مناسب قرار بگیریم. من مدتی هم جذب شوراها شدم که در آن زمان دور اولش برگزار شده بود و مسوولیت کمیته بانوان را برعهده گرفتم. بعد از آن بود که فرماندار به من پیشنهاد کرد که بخشدار شوم و مورد انتقاد بسیاری از مردم استان قرار گرفت. انتخاب یک دختر 25ساله در یک منطقه با توجه به مسایل قومی و مذهبی تصمیم مهمی بود.
برخی به فرماندار میگفتند که با این انتخاب باعث مرگ سیاسی خودتان شدید اما سرانجام من بخشدار مرکزی شهرستان چابهار شدم. برخی میگفتند که این انتخاب ننگی برای مردم بلوچ است و به مسایل ناموسی، قومی، مذهبی و ارزشهای ما توهین شده.
بازتاب مردمی از فعالیتهای شما در زمانی که بخشدار بودید قابلتوجه است، با توجه به اینکه در ابتدا مردم این انتخاب را ننگ میدانستند، شما چطور توانستید کارها را پیش ببرید.
من بچه همان خطهام، به تمام تعصبات مردان، زنان و جوانان آنجا آشنا هستم. من تصمیم گرفته بودم تا بخشدار شوم و نباید زنبودن، ضعف من به حساب میآمد. من یکماه شبانهروز تمام مشکلات بخش خود را ارزیابی کردم، پیش از آنکه مردم درباره آنها صحبت کنند. شاید باورتان نشود اما در ماههای اول که همراه همسرم به بازدید میرفتم، مردم تنها با او حرف میزدند و میگفتند: «شما تنها بخشدار ما هستید.» حتی مردم بهعنوان یک شنونده معمولی هم مرا قبول نداشتند. یکبار در جمع روستایی نشسته بودم. در فاصله دومتری من یک مردی داشت صحبت میکرد و من حرفهایش را میشنیدم، میگفت: «من خاندان این خانم را میشناسم چطور این ننگ را برای خانواده تحمل میکنند. اگر من بودم این زن را به رگبار میبستم.»
من به صحبتهایم ادامه دادم و بعد رو به این مرد خواستم تا مشکل روستایش را بگوید، گفت اینجا آقایان چهکار کردند، مگر؟ شما که زن هستید دیگر تکلیفتان روشن است. و بعد برای این که سنگ بزرگ نشانه نزدن جلوی من بیندازد، گفت: «حالا اگر خواستی مساله سد را حل کن.» (مشکل سد یکی از مهمترین و سختترین مشکلات آن روستا بود) همان موقع گفتم که جلسه را تمام کنید. من میخواهم این سد را ببینم. گفتند که ماشین مجهز میخواهد و شما چون زن هستید نمیتوانید با توجه به راه صعبالعبوری که دارد، آنجا بروید. اما من همان موقع به بازدید این سد رفتم، حتی جلوتر از مردها و مشکل آن سد را با تصمیمات بعدی حل کردم.
این آقا شش ماه بعد از طرفدارانم شد و یکی از ریشسفیدانی که بیشتر مسایل را حل میکرد حتی بعدها گفت که اگر بهعنوان نماینده مجلس شرکت کنم، رییس ستادم میشود. یک روزی هم عدهای از زنان به بخشداری مراجعه کردند و نامه آوردند که همه امضاکنندگان مرد بودند. وقتی ماجرا را جویا شدم فهمیدم که شوهرانشان تمایل ندارند مستقیما به من بهعنوان یک بخشدار زن مراجعه کنند. با این حال این ماجرا را هم به فال نیک گرفتم چون به همین دلیل کوچک زنان از خانه خارج شده و به یک ارگان دولتی مراجعه کرده بودند!
با این حال من معتقد بودم باید در این مناطق اگر قول میدهید، عمل کنید. بعد از آن اتفاقات همان افرادی که برخورد تندی داشتند نظرشان را عوض کردند و از حضور من استقبال کردند بهطوری که استاندار گفت اگر میدانستم اینقدر استقبال و حمایت میشود، چهار بخشدار دیگر را هم زن انتخاب میکردم.
حالا بعد از گذشت این همه سال دوباره عنوان فرماندار «قصر قند» را گرفتید، چطور شد که این سمت را قبول کردید و از پذیرفتن آنچه احساسی دارید؟
خوشحالم که شروع کار با چند رویداد مبارک یعنی هفته زن و دیدار با مقاممعظمرهبری و دولت تدبیر و امید همراه شده است و رهنمودهای رهبری در راستای جایگاه و منزلت زن با الگوپذیری از اسوه زنان اسلام و سیاستها و تدابیر بیانشده در صحبتهای آقای روحانی سرلوحه من در همه فعالیتها قرار میگیرد. هرچند فکر میکردم با توجه به سوابق، در جای دیگری فعالیت کنم با این وجود فرمانداری قصرقند به من پیشنهاد شد، پذیرفتن این سمت سخت بود، تا اینکه یکی از آشنایان شعری در وصف آمدن من به قصرقند سروده بود: «عهد کن آنجا کنی قصری به پا/ قصری از عشق و محبت بند بند» این شعر که در 14 بیت است، مرا تحتتاثیر قرار داد و از طرف دیگر همیشه بر این باور بودم که اگر یک فرصت برای خدمتگزاری در اختیار هر فردی قرار بگیرد، نباید در پذیرفتن آن تعلل کند.
به این ترتیب بعد از چندین سال بیمهری این سمت را پذیرفتم. هرچند در این مدتی که گذشت چند سال من مدیریت بهزیستی را هم به عهده داشتم. نگاه و نظر استانداری هم نقش موثری در این انتخاب داشت اما باید بگویم که سلامت اقتصادی و اخلاقی هم در این زمینه بسیار تاثیرگذار بود. به هر حال من سابقه چند سال بخشداری در چابهار را داشتم و فعالیتهایی که در این دوره انجام دادم، مشخص بود. فکر میکردم که در این مدت دوری فراموش شدم اما آمدن سران طوایف، نمایندگان و تعداد زیادی از مردم دلم را گرم کرد. این استقبال نشان داد که مهم خدمتگزاری است و جنسیت نقشی ندارد.
بنابراین تغییرات بسیار مشهودی در فضای اجتماعی و سیاسی سیستانوبلوچستان دیده میشود؟
بله، خیلی تغییرات مشهود است، به همین دلیل وقتی دو نفر خانم بهعنوان فرماندار زن پیشنهاد شدند ما نهتنها مخالفتی نداشتیم بلکه خیلیها اعلام حمایت کردند. به نظرم این تغییرات باید در زمان طولانیتری اتفاق میافتاد. شاید این تغییرات به خاطر تحول و تغییر در امکانات و دسترسی مردم به رسانهها بوده است.
شما اکنون صاحب سه فرزند هستید، به نظرتان با وجود وظایف خانهداری خللی در کارتان ایجاد نمیشود؟
من دوتا تجربه شیرین را همزمان داشتم شروع بهکار در بخشداری و بچهدار شدن. دو فرزندم در زمان مدیریت در بخشداری به دنیا آمدند. هم کار سیاسی میکردم و هم مادر بودم و خوشبختانه هیچ خللی در کار و زندگیام ایجاد نشد. یادم میآید که صبح برای بازدید با مسوولان رفته بودیم و شب برای زایمان راهی بیمارستان شدم. تنها 10 روز استراحت داشته و بعد کار را شروع کردم. من این سوال را دارم که آیا مردان با واردشدن به عرصههای فوق، مسوولیت پدری و حق همسری خودشان را فراموش میکنند؟
درباره قصرقند بگویید، اینکه چه پتانسیلهایی دارد و شما چه برنامههایی برای توسعه این شهرستان تازه تاسیس دارید.
شهرستان قصرقند 60هزار نفر جمعیت دارد با مساحت ششهزارو110کیلومترمربع و 170 پارچه آبادی و روستا، این شهر پتانسیلهای طبیعی و وفور آب دارد. از نظر کشاورزی و گردشگری منحصر به فرد است. طبیعتی بکر داشته، بهطوریکه همآغوشی شمال و جنوب کشور با هم در آن دیده میشود. زیر نخلستانها شالیکاری انجام میشود و کاشت برنج در چهار نوبت از سال صورت میگیرد. یکی از مراکز صنایع دستی بهویژه حصیربافی و سفالگری به حساب میآید.
قصرقند سفال هلنچکان دارد که از نظر قدمت برابر با سفال کلپورگان است. من شورای مشورتی و هماندیشی با نخبگان، فرهیختگان و جوانان شهرستان و استان برگزار کردم تا برنامه کاری در راستای توسعه شهرستان با محوریتهای خدادادی و طبیعی آن تهیه شود. در اولین ثانیههای معارفه سامانه پیامکی را برای مردم اعلام کردم چراکه به نظر من ارتباط با مردم مهمترین مساله در مدیریت است. جالب اینجاست که از شهرستان شدن قصر قند یک سال و نیم میگذرد و هنوز در نقشهها و سازمانها با عنوان بخش معرفی میشود، در اولین اقدام نامهای نوشتم مبنی بر اینکه این اصلاح زودتر انجام شود. یکی از هدایای استانداری به ما هم این بود که راههای ارتباطی شهرستان به شهرستانهای همجوار کاهش پیدا کند و ارتباطات با سرعت بیشتری انجام شود.
شما در زمینه توسعه گردشگری صحبت کردید، بیشترین نگرانی مردم در سفر به سیستانوبلوچستان امنیت است.
به نظر من تمام مشکلات سیستانوبلوچستان و حتی مساله امنیت به دلیل سوءمدیریتهای پیشین بوده است. اکنون من به جرات میگویم که هیچگونه ناامنی در اینجا وجود ندارد و من خودم بارها و بارها حتی در شب تنها سفر کردهام و مشکلی هم نبوده است.
برای رفع مشکلات زنان چه برنامهای دارید؛ هنوز بحث چند همسری و رهاشدن زنان اول بدون دادن طلاق در این شهرستان دیده میشود و معضل اجتماعی مهمی را به وجود آورده است.
افزایش اعتماد به نفس در زنان از مهمترین برنامههای من است. از طرفی من خودم الگوی زنان به شمار میآیم. یکی از مهمترین برنامهها برای رفع مشکلات زنان ایجاد اشتغال در بخش صنایع دستی بهویژه حصیربافی و سفالگری است. از طرفی فکر میکنم هر چقدر آگاهیرسانی بیشتر شود و زنان به حق و حقوق خود آگاهی داشته باشند و رشد و بالندگی در زنان و مردان افزایش پیدا کند مسایلی چون چند همسری خود به خود حل میشود، البته این به این مفهوم نیست که بخواهیم فرامین اسلامی را حذف کنیم، بلکه استناد ما دقیقا به همین فرامین است چون شرایط سختی میخواهد که عدالت قلبی و اقتصادی بین دو زن برقرار شود.
آرزوی شما؟
آرزوی سربلندی و سرافرازی در شأن ملت و نظام ما در سطح جهانی و روزی که ما به این باور برسیم که مسایل جنسیتی مطرح نباشد و زن و مرد برای حل مشکلات کشور گام برداریم.