ماهنامه دیپلمات نوشت: پرونده خصومت ۴ دههای ایران و آمریکا تا حد زیادی ریشه در گروگانگیری سفارت آمریکا در اوایل انقلاب دارد. همزمان با جدیتر شدن بحران گروگان گیری، مذاکراتی محرمانه بین ایالات متحده و ایران در خصوص بهبود روابط و حل مساله گروگانگیری انجام شد که ناکام ماند و در نهایت با مذاکرات الجزایر که به بیانیه الجزایر منتهی شد، موضوع گروگانگیری فیصله یافت.
آنگونه که بررسیها نشان میدهد و البته افرادی ادعا کردند، صادق طباطبایی، صادق قطب زاده و علی شمس اردکانی هر کدام از طرق مختلف مامور میشوند که ضمن برقراری ارتباط با دولت آمریکا برای بهبود روابط و حل و فصل بحران گروگانگیری وارد عمل شوند.
در همین خصوص ماهنامه دیپلمات در شماره جدید خود با بازگشایی این پرونده به مصاحبه با برخی از افراد مطلع در این روند پرداخت. در این خصوص علی شمس اردکانی از جزئیات مذاکرات محرمانه خود با آندرو یانگ نماینده وقت آمریکا در سازمان ملل خبر داد و در عین ادعا کرد که بهزاد نبوی با تاثیر گذاری روی شهید رجایی مانع از نهایی شدن توافقش با آمریکاییها شد.
صادق طباطبایی هم در مصاحبهای دیگری در سال ۹۱ مدعی شده بود که با دولت آمریکا از طریق آلمان توافقی انجام داده بود که طی آن کارتر ۲۵ صفحه موافقت خود با مفاد این توافق را امضا کرده و به تهران فرستاده بود.
با این حال بهزاد نبوی معاون دولت شهید رجایی و مسئول مذاکرات مربوط به آزادی گروگانها هر دو ادعا را رد کرده و میگوید هیچ سندی در این خصوص وجود ندارد.
از سوی دیگر گری سیک مشاور امنیت ملی وقت دولت کارتر هم ضمن اینکه اذعان میکند در بطن تمام ماجرا بوده است، مذاکره با شمس اردکانی را تکذیب کرده، اما مذاکرات صادق طباطبایی را تایید میکند و البته ذکر میکند که مذاکرات با طباطبایی به توافق منجر نشد و کارتر و هیچ یک از مقامات آمریکا چیزی را امضا نکردند.
در ادامه گزیده گفت و گوی ماهنامه «دیپلمات» با این افراد مطلع بحران گروگانگیری میآید:
علی شمس اردکانی: "شهید رجایی و بهزاد نبوی زیر توافقم با آمریکاییها زدند"
امام مرا مامور کرد که روابط با آمریکا را بهبود ببخشم. ایشان گفتند شما این روابط را که تلخ شده است تلطیف کنید.
امام کارها را تقسیم کردند. به من گفتند در مورد روابط با آمریکا صحبت کنم و به صادق طباطبایی گفتند که در مورد آزادی گروگانها صحبت کنند.
کار ما در اثر دیپلماسی بهزاد نبوی که سواد سیاسی نداشت شکست خورد و مرحوم رجایی هم تسلیم ایشان بود.
من اصلاً آقای رجایی را درک نکردم که چرا بر خلاف کاری که برای آن مأمور شده بود عمل کرد و چرا از امام عدم اطاعت داشت.
در گفتگوهای تلفنی با تهران ما با رمز صحبت میکردیم و من اطلاعی از رمزگشایی و اینکه اسناد مربوط به آن نگه داشته شوند ندارم.
بر اساس رفاقتی که با آندرو یانگ نماینده وقت آمریکا در سازمان ملل داشتم موضوع را از طریق او جلو بردم و وقتی که یانگ موافقت کارتر را اخذ کرد در نیویورک و قبل از سفر شهید رجایی در مهر ۵۹ مذاکرات را کلید زدیم
ما اسم رمزی به ایشان داده بودیم که کارتر باید بگوید تا ما بفهمیم که دولت آمریکا در جریان این مذاکرات است و از آن حمایت میکند. کارتر چند روز بعد در جریان یک کنفرانس مطبوعاتی این اسم رمز را گفت.
با هماهنگی شهید بهشتی قرار شد ایران و آمریکا بر روی یک متن محرمانه به توافق برسند که در آن آمریکا عراق را متجاوز بشمارد و از طریق شورای امنیت جنگ تمام شود و ما هم گروگانها را آزاد کنیم.
متن توافقنامه را به صورت سری فرستادیم تهران و در مکالمهی بعدی، سیدمحمد خاتمی گفت: آقای بهشتی متن را تأیید کردند، حالا آقای نخستوزیر (شهید رجایی) باید بیاید که تمام شود. این متن از آن چیزی که بعداً به اسم بیانیه (الجزایر) درآمد بیشتر به نفع ایران بود
شهید رجایی گفتند نیازی به توافقنامه نداریم. متن سخنرانی را که برای قرائت در شورای امنیت برای ایشان آماده کردیم هم نپذیرفت و گفت: جنگ موضوع اصلی ما نیست و مساله انقلاب و رویکرد استکبار ستیزانه آن را باید مطرح کنیم و جلسه با دبیر کل سازمان ملل را لغو کرد.
گفتم با چه کسی این تصمیم را گرفتهاید؟ شهید رجایی گفتند شما به این کارها کار نداشته باشید، نخست وزیر من هستم. بهزاد نبوی هم تأیید میکرد.
بهزاد نبوی خودش اجتهاد میکرد و حرف کسی را نمیپذیرفت در صورتیکه امام خواهان بهبود روابط با آمریکا بود.
بعد از بازگشت به تهران من نزد امام رفتم و مرحوم بروجردی هم بود. امام سؤال کرد بین شما و شهید رجایی چه گذشت؟ من گفتم ایشان رشتههای ما را پنبه کرد و تلاش ما را بیاثر کرد. امام فرمودند: رجایی از رفتار شما ناراضی بوده است. من هم عرض کردم اینجانب بیادبی نکردم و اصرارم بر دفاع از منافع ملی و حقوق ایران بوده است. ما صحنه را برای دفاع از تمامیت ارضی ایران و متجاوز شناخته شدن عراق و همچنین بهبود رابطه با آمریکا، آماده کرده بودیم و آقایان گفتند این مسأله ما نیست و مسأله اصلی ما حقانیت انقلاب است.
بهزاد نبوی: "مطالب شمس اردکانی سناریو پردازی است. سند توافق ۲۵ صفحهای صادق طباطبایی با کارتر کجاست؟ "
امام و هاشمی با تداوم گروگانگیری مخالف بودند. امام دو مرتبه ما را در این خصوص احضار کرد. در یکی از این جلسات آقای دکتر یدالله سحابی هم بودند که گریه میکردند و میگفتند اینها (بهزاد نبوی و دولت) نمی خواهند مساله گروگانها را حل کنند. امام در پاسخ، به ما فرمودند: یک تیم بی طرف بگذارید تا مساله را حل کنند.
بعد از جدی شدن موضوع گروگانگیری و آغاز مذاکرات الجزایر هر روز گزارش آن به دست آقای بنیصدر می رسید و ایشان هیچ نظری به ما نمیدادند فقط بعد از آزادی گروگانها گفتند آنها را مفت آزاد کردید و علیه ما اعلام جرم کردند.
در زمینه مذاکره آقای شمس اردکانی با آندرو یانگ نماینده وقت آمریکا در سازمان ملل برای بهبود رابطه با آمریکا و آزادی گروگان ها، در اسناد وزارتخارجه هیچ گونه سندی وجود ندارد. اینها سناریو پردازی است.
شب اولی که به نیویورک سفرداشتیم شمس اردکانی به اتفاق احمد جلالی به اتاق شهید رجایی رفتند. متنی تهیه کرده بودند که شهید رجایی آن را در جلسه شورای امنیت قرائت کند. بعد از بررسی متن ایشان عرض کردند این متن را نمیپسندم و باید تغییراتی در ان صورت بگیرد. ما آن شب تا صبح بیدار ماندیم و با شهید رجایی متن جدیدی را تنظیم کردیم و ایشان آن متن را در شورای امنیت سازمان ملل قرائت کردند.
حتی اگر ادعای آقای شمس را در خصوص توافق با آمریکاییها بپذیریم، این سوال مطرح میشود که شورای امنیت قطعنامههای زیادی تصویب کرده است، آیا تمامی آنها بلافاصله اجرا شده است و از طرف مقابل غرامت هم گرفته شده است؟ چه تضمینی وجود داشت که شوروی قطعنامه شورای امنیت را در خصوص تجاوز عراق وتو نکند؟
صادق طباطبایی میگوید که ۲۵ صفحه با آقای کارتر در خصوص گروگانها قرارداد امضاء کردند و مرداد مساله حل شد. چرا صادق طباطبایی آن قراردادی که با کارتر بسته بود را برای امام علنی نکرد؟
وقتی هیات الجزایری برای مذاکره به تهران آمدند، در یکی از مذاکرات بیان کردند که فردی به نام صادق طباطبایی به ما رجوع کرده و خواسته است که در خصوص اتباع آمریکایی که در ایران به گروگان گرفته شده اند با ما مذاکره کند. دولت الجزایر در پاسخ به طباطبایی اشاره کرده بود که تنها با دولت ایران در این خصوص مذاکره میکند.
روز آخر قبل از امضای بیانیه الجزایر، شهید رجائی و بنده قبل از آزادی گروگانها خدمت امام رفتیم و شرایط را برای ایشان توضیح دادیم که کدام یک از شروط ابلاغی شما به مجلس در بیانیه الجزایر عملی شده است و کدام عملی نشده است. آنجا توضیح دادیم که شرایط مجلس قابل تحقق نیست که امام گفتند تمامش کنید. شهید رجائی گفتند من هیچ جا نخواهم گفت: امام بیانیه الجزایر را تایید کردند. بگذارید اگر قرار باشد به کسی حمله و انتقاد کنند، آن فرد من باشم.
گری سیک مشاور امنیت ملی دولت کارتر: مذاکرهای با شمس اردکانی نداشتیم، مذاکراتمان با صادق طباطبایی به توافقی منجر نشد
تلاشهای بسیار زیادی از سوی آمریکا صورت گرفت تا مذاکراتی برای آزادسازی گروگانها صورت بگیرد و بسیاری هم ادعا میکردند که به صورت انحصاری این اختیار را از سوی دولت ایران برای مذاکره دارند که برخی از آنها درست هم بودند مثل آقای قطب زاده، یا آقای بنی صدر
این نخستین باری است که درباره مذاکرات شمس اردکانی با آندرو یانگ و دولت آمریکا میشنوم. من از طرف آمریکا عمیقا در بطن تمام مذاکرات انجام شده برای آزادی گروگانهای آمریکا حضور داشتم بودم و هرگز چیزی در خصوص این مذاکرات نشنیده ام.
آقای صادق طباطبایی از سوی آیت الله خمینی به عنوان نماینده انتخاب شد و ملاقاتی در سپتامبر ۱۹۸۰ بین ایشان و وارن کریستوفر معاون وقت وزیر خارجه آمریکا در بن آلمان صورت گرفت. در آن ملاقات هر دو طرف بر سر اینکه چگونه میتوانند بر سر این موضوع به توافق برسند با یکدیگر مذاکره کردند. دو طرف خواستههای خود را طرح کردند، اما هیچ توافقی حاصل نشد. هرگز هیچ توافقی بر سر موضوع گروگانها تا ژانویه ۱۹۸۱ (توافق الجزایر) ایجاد نشد. نه توافقی و نه امضایی از سوی پرزیدنت کارتر.
در اوایل نوامبر ایران یک طرح برای آزادی گروگانها ارائه کرد که از سوی آمریکا مورد قبول قرار نگرفت. آن طرح که از سوی مجلس ایران تهیه شده بود و تنها منافع ایران را در نظر گرفته بود و توجهی به موضوعات مورد علاقه آمریکا نداشت و در نتیجه طبیعی بود که آمریکا آن را نپذیرد. وقتی آن طرح از سوی ایران به آمریکا رسید که فکر میکنم اواخر اکتبر یا اوایل نوامبر بود، پرزیدنت کارتر از کمپین انتخاباتی خود بازگشت تا این طرح را بررسی کند، اما هم خود پرزیدنت و هم کل تیم ایشان موافق بودند که این طرح قابل پذیرش نیست. در نتیجه همانجا موضوع متوقف و انتخابات ریاست جمهوری در ایالات متحده برگزار شد و آقای ریگان انتخابات را برد.
برای اینکه متوجه شوید چرا آن طرح مجلس از سوی ایالات متحده مورد قبول واقع نشد، کافیست که آن طرح را با توافق نهایی در الجزایر مقایسه کنید. تفاوتهای بسیاری میان آن طرح یکطرفه مجلس ایران و توافق نهایی در الجزایر وجود دارد
احمد عزیزی اولین قائم مقام وزارت خارجه و مسئول کارگروه آزادی گروگانهای آمریکایی
گروگانگیری همه جای دنیا اتفاق میافتد و میروند سفارتی را میگیرند و توافق میکنند، اما در تهران ۴۴۴ روز از چیزهای عجیب تاریخ بود.
هیچ کس در شورای انقلاب موافق گروگان گیری نبود از جمله مرحوم هاشمی. با ادامه آن هم موافق نبودند.
در قضیه گروگانها چیزی که واقعا روشن نشد دلیل تداوم آن بود. اینکه امام واقعا دلیلش برای اینکه آن را انقلاب دوم دانستند چه بود؟ تاریخ باید به آن جواب دهد. ما نمیدانیم چطور شد یک اشغال برنامه ریزی شده برای ۴۸ ساعت تبدیل به یک گروگان گیری ۴۴۴ روزه شد!
مثل خیلی چیزهای دیگر که در نظام ما طول میکشد، این مساله هم طول کشید. قضیه هستهای هم میتوانست زودتر تمام شود، اما بعد از به جان خریدن تحریمهای بسیاری حل شد. جنگ هم همینطور بود.
آن زمان تندرو بودم، ولی الان با گذشت زمان میانه رو شده ام. تداوم مساله گروگانگیری پروژه امام بود و باید ادامه مییافت. در نتیجه کسی دیگر به خود اجازه دخالت در قضیه نمیداد
در مورد گروگانگیری بحثی نمیکردیم، چیزی نبود که بحث کنیم، زیرا اتفاق افتاده بود و امام هم تایید کرده بود و کسی دیگر بحث نمیکرد. یکی از مشکلات نظام ما همین دورویی مسئولان ماست.
چطور میشود ماموریتی که آقای شمس اردکانی دارد، شهید رجائی که نخست وزیراست قبول ندارد؟ آقای رجائی نخست وزیر مورد اعتماد و علاقه امام بود چطور از این ماموریت اطلاع ندارد؟
چطور ممکن است اقای بهزاد نبوی روی آقای رجائی اثر بگذارد تا همه چیز (توافق با آمریکایی ها) را به هم بزند. تصورش ممکن است؟ آقای نبوی در یک شب نخست وزیر را متقاعد کند تا یکدفعه زیر همه چیز بزند؟