فیروز دولتآبادی - سفیر سابق جمهوري اسلامي ایران در ترکیه: میراث
احمدینژاد حقیقتا بدمیراثی است. دوگانگی در سیاست خارجی، چندگانگی و
صفبندیهای سیاه و سفید در سیاست داخلی، آشفتگی اقتصادی، حیرانی اجتماعی،
انفعال کارشناسان در مقابل مدیران، باب کردن قانونگریزی و قانونستیزی،
نابودی منابع مالی در دسترس، مسئولیتناپذیری و تلاش برای بقای در قدرت
به هر قيمت، برخی از میراث بد احمدینژاد است.
این نیز مشخص است که
کاندیداهای مطرح کنونی، تماما فاقد تدبیر و تعقل و برنامه لازم برای حل
مشکلات کشور هستند و بیشتر فکر میکنند که میتوانند همچون احمدینژاد
با استفاده از زور و قدرت سیاسی و امنیتی، در حاشیه امنی قرار گرفته و هر
کاری که فکر میکنند درست است انجام دهند.... اینان غالبا بودن در دنیای
سیاست را به معنای سیاستمدار بودن و عضویت در چند کمیسیون اقتصادی را به
معنای اقتصاددان بودن گرفتهاند و یا به دلیل مجری چند پروژه بزرگ بودن،
خود را مدیری شایسته پست ریاست جمهوری تصور میکنند.
البته این
ادعا پذیرفتنی است که هر کسی بهتر از احمدینژاد کشور را اداره میکند
اما حقیقتا کشور به «هر کسی» احتیاج ندارد. کشور به کسی احتیاج دارد که:
اول- حقیقتا اکثریت مطلق جامعه او را قبول داشته باشند، نه از باب اکثریت رایدهندگان بلکه حتی از جانب اکثریت کسانی که رای نمیدهند.
دوم- ناراضیان ... او را واجد صلاحیت لازم برای اداره این پست بدانند و همین امر امکان بازگشت آنان به درون نظام را فراهم آورد.
سوم- تجربه مدیریت کلان کشور را داشته و همچنان در این حوزه فعال باشد.
چهارم- جناحهای سیاسی، نظامی، امنیتی یا محافل بانفوذ حاکمیتی، این حضور را پایان بحث مشروعیت و کارآمدی بدانند.
پنجم- آرامش به معادله همکاریهای منطقهای ایران با همسایگان با حفظ اصول ثابت سیاست خارجی بازگردد.
ششم- اعضای دائم و غیردائم شورای امنیت، فرایند مذاکرات هستهای را قابل استمرار و قابل اتکا بدانند.
هفتم- ساختار فروپاشیده کارشناسی کشور را از نو حیاتی تازه ببخشد و سازمان اداری آن را با سرعت بازسازی کند.
هشتم- فعالان اقتصادی به سیاستهای متخذه در این حوزه اعتماد داشته باشند.
نهم – قوای مقننه و قضاییه از این انتخاب و شرایط همکاری با آن خرسند باشند.
دهم- قدرت
تحمل روزهای بسیار سخت را برای غلبه بر میراث احمدینژاد داشته باشد زیرا
سونامی طوفانهایی که احمدینژاد با بیتدبیری یا لجبازی کاشته است، بعد
از او خواهند آمد.
اما نکاتی در باره رابطه رئیس جمهور آتی با رهبری که ذکر آن ضروری است:
1-
قانون اساسی فاصله افراد با رهبری را از نظر حقوقی روشن کرده اما رابطه
رئیس جمهوری با رهبری فراتر از قانون اساسی یا باید تابع نظر فقهی رئیس
جمهور باشد یا تابع باور قلبی او.
2-
فارابی در مدینه فاضله بحث مهمی دارد در رابطه با رئیس اول و شان خاصی که
برای او قائل است که دیگران فاقد آن هستند. این شان پیامد ذاتی سمتی است که
رهبر بدان سمت برگزیده شده لذا هیچ رئیس جمهوری در هیچ حدی از قابلیت – چه
در گذشته و چه در آینده – نتوانسته و نخواهد توانست از رهگذر این پست،
داعیه برابری با رهبری پیدا نماید.
3- هر کشوری نیاز به فصلالخطاب دارد. در کشور ما این فصلالخطاب تنها رهبری نظام میتواند باشد و لاغیر.
4-
رهبری همواره احتیاج به رئیس جمهوری پرتوان، دانا، فهیم و دارای دکترین
دارد که از میدان بحث و گفتگو، تهدید و ارعاب نهراسد لکن در میدان مجادلات
دلسوزانه در نهایت اگر اختلافنظری باقی ماند، نظر رهبری را نه تنها از
باب قانون و اخلاق بلکه از باب عقل و تدبیر هم بپذیرد.
5-
رئیس جمهوری و دولت باید سنگر دفاع از نظام و رهبری باشند نه مصرف کنندگان
منابع مشروعیتبخش نظام یعنی رهبری، اسلام و نظام سیاسی آن.
اگر
معیارهای فوق را تنها بخشی از ضرورتها و مولفههای کنونی کشور بدانیم و
عقل و انصاف را معیار انتخاب قرار دهیم، واقعا چه حجت عقلی و شرعی برای
نیامدن آیتالله هاشمی رفسنجانی و چه حجت عقلی و شرعی برای رای ندادن به
ایشان وجود دارد؟ باید همگان همچون سال 1368 بخواهیم که ایشان با آمدن به
صحنه انتخابات، شور و نشاط و نور امید و دلگرمی را مجددا به فضای سیاسی
کشور بیاورد. اگر این آرزو بر آورده شد در مجالی دیگر آنچه را از ایشان
انتظار داریم، خواهم نوشت.
باسلام
با اینکه هودار شما نیستم ولی بخاطر کشورم و هموطنانم از شما خواهش میکنم پا پیش بگذارید وکاندیدشوید ازخدا میخواهیم باتوجه تجربیات ارزشمند شما کشوری شکوفا و مردمی فاقد مشکلات اقتصادی-سیاسی -فرهنگی داشته باشیم
خداوند یار یاور شما باشد
انشاالله.