"دولت بالاترین احترام را به آزادی ها قائل بوده است. هیچ کس در انتقاد و حتی اهانت به دولت حتی کوچکترین نگرانی را ندارد."
در رد این ادعا آنقدر مطلب فراوان است که بیان آنها چند مقاله مفصل خواهد شد.
همین دو ماه قبل خاطره ای از قول یکی از وزرای برکنار شده احمدی نژاد نوشتم که گفته بود، دکترمحمود خان بین دو نماز به من گفت: ذکرهایت راخواندی؟ تا گفتم: بله. گفت: شما دیگر وزیر نیستی .
جریان برکناری محسنی اژه ای وزیر وقت اطلاعات منتقد مشایی را هم که همه به یاد دارند که بی اطلاع ازبرکناری خود، وقتی طبق معمول قصد حضور در جلسه هیئت دولت را داشت به دستور دکتر از ورود او به جلسه دولت جلوگیری کردند!
آری انتقاد اینقدر در دولت احمدی نژاد امری عادی و جا افتاده بود که تا کسی از مشایی انتقاد می کرد بلافاصله طومار خدمتش توسط شخص رییس دولت! درهم پیچیده می شد!
نمونه دیگر از .... احمدی نژاد حکایت مربوط به اینجانب است. حکایتی که تا کنون بدلایلی از بیان و نگارش آن خودداری نموده ام.
ماجرای من و محمود خان از این قرار است:
حدود 5 سال پیش مسئول حراست سازمانی که در آن کار می کنم و از دوستان من است به من تلفن زد وگفت: دکتر، فرصت داری با هم گپی بزنیم؟ از لحن و بیان او که تا آن موقع حتی یکبار ازموضع حراست با من سخن نگفته بود، فهمیدم اتفاق مهمی که مرتبط با من است، افتاده که می خواهد آن را با من درمیان بگذارد.پرسیدم: گپ در باره چی؟ خندید و گفت:حضوری می گویم.
وقتی نزد او رفتم گفت: رییس سازمان ،دکتر .. که درجلسات دولت شرکت می کند ، در جلسه اخیر شورای معاونین گفت: آقای رییس جمهور بدلیل مطالب انتقادی که دکتر رجایی در باره اومی نویسد شخصا از وی به من گله کرده و گفته است: تو چه عرضه ای داری که این دکتر رجایی کارمند دستگاه توست و در عین حال سالهاست عملکرد من و دولت را به نقد می کشد و کاری نمی کنی؟ بعد گفت: چرا جلوی او را نمی گیری و..؟
مسئول حراست سازمان- که اکنون در یکی ازکشورهای همسایه سفیر است- می گفت: رییس سازمان هم برای اینکه نظر رییس جمهور را تامین کند، گلایه وی را درجلسه معاونین سازمان به شور و مشورت گذاشت وگفت با دکتر رجایی و نوشته های او که صدای رییس جمهور را در آورده است چه بکنیم .
وی گفت: قدری که بحث شد کسی پیشنهاد کرد از شما خواسته شود یادداشت های تند انتقادی خود را درباره دولت و رییس آن متوقف کنید .وقتی این نظر داده شد، تقریبا اکثر معاونین سازمان گفتند: فلانی این پیشنهاد را نمی پذیرد! وی گفت: لذا قرار شد من شما را بخواهم و این مطلب را با شما در میان بگذارم. سپس گفت: فلانی، خواهش می کنم این مطلب را به رسانه ها نکشانید- که قول دادم و تا امروز که این مطلب را می نگارم آن را درجایی مطرح نکرده ام- تا به من پیشنهاد کرد برای رعایت حال رییس سازمان !دست از نوشته های انتقاد ی ام نسبت به رییس دولت بردارم ، معترضانه گفتم: اولا: که امام می فرماید: انتقاد، بلکه تخطئه، نه یک عیب،که یک هدیه الهی است. ثانیا: مگر من میرزا بنویس هستم که به من بگویند بنویس یا ننویس؟ ثالثا: من هرچه می نویسم بر مبنای اعتقاد من است .بعد گفتم: ضمنا پای هیچ یک از مقالات من هم نوشته نشده که من مشاور فرهنگی فلان معاونت این سازمان فرهنگی و ارتباطی هستم لذا خوانندگان مقالات من نوشته های مرا به حساب سازمانی که درآن کارمی کنم، نمی نویسند.
مقام حراستی با شنیدن این جمله من خنده ای کرد و گفت : تمام معاونین سازمان بالاتفاق گفتند وی این پیشنهاد را رد می کند. بعد سه پیشنهاد کرد وگفت: راه حل اول این است که 60 تا 70 میلیون به شما می دهیم خود را باز خرید بکنید و اضافه کرد:هرکس جای شما باشد و سالهای آخرخدمتش باشد این پیشنهاد را بلا فاصله می پذیرد چون به کارمندانی که مدت زیادی ازخدمتشان باقی نمانده است هرگز این پیشنهاد داده نمی شود!
تا پیشنهاد را بلا فاصله رد کردم و گفتم باز خریدی را نمی پذیرم، گفت: دو راه حل دیگر داریم: به هرجا که می خواهید شما را مامور یا منتقل می کنیم.تا این را گفت به اوگفتم:مگر این سازمان پادگان است که به کارمند آن می گویید ازاینجا به فلان جا برو!
او وقتی دید این دو پیشنهاد را رد کردم ، گفت: پس تنها راه حلی که باقی می ماند ، این است که طبق فلان ماده، چون مدت خدمت شما ازسی سال گذشته است والبته به دلیل مدرک دکتری تا 35 سال می توانید خدمت کنید سازمان اختیاردارد شما را یکطرفه بازنشسته کند .
جالب اینکه هنوز یک هفته از این ملاقات نگذشته بود که مدیرکل اداری سازمان به من پیغام داد اگردر این یکی دو روزمحل جدید خدمتتان را مشخص نکنید ،بناچار شما را بدون درخواست بازنشستگی بازنشسته می کنیم! به او گفتم: نه، به شما اجازه نمی دهم درباره من تصمیم بگیرید. به من فرصت بدهید خودم جایی را تعیین کنم و از سازمان مامور شوم که پذیرفت. و درنهایت به دبیرخانه مجمع مامور و بعنوان مشاور دبیر مجمع – دکتر محسن رضایی که ازدوستان سی ساله من است - مشغول کارشدم که این مدت سه سال طول کشید . در آنجا هم پس از مقاله ای که درباره مقاله برادر ارجمندم دکترحسین علایی - که در روزنامه اطلاعات نوشت - نوشتم ،چون آن را نپسندیدند وازمن خواسته شد دربیانیه ای در رد مقاله ام، اقرار به اشتباه کنم! که نپذیرفتم، بدون اطلاع من، به کارم در دبیرخانه هم بطور یکطرفه پایان دادند!
این نمونه درباب آزادی ! انتقاد ومنتقدین! را دردولت دکترمحمود! ازآن جهت نوشتم که در دو سه هفته آینده که احمدی نژآد فرصت بیشتری برای اندیشیدن ومطالعه و تامل درباره عملکرد 8 سال اخیرخود دارد و از تفکر و اندیشه درباره نحوه مدیریت بهتر جهان! آسوده به کناری نشسته است!