arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۱۲۱۸۱۸
تاریخ انتشار: ۵۱ : ۰۵ - ۳۱ تير ۱۳۹۲

دولت، به تئوري و استراتژی جامع و کارآمد نياز دارد

فيروز دولتآبادي (سفير سابق ايران در ترکيه)
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :


روحالله الموسوی الخمینی(ره) گرچه هرگز از اصطلاحات رایج علوم سیاسی استفاده نکرد و «ادای تکلیف» را وظیفه خود در تمام لحظات نهضت اسلامی و پس از پیروزی آن میدانست، لکن تحصیلکردگان رشته های علوم سیاسی سعی در تئوریزه کردن رفتار ایشان و دولتهای انتخابی در جمهوری اسلامی نموده اند. گرچه این دولتها تئوری روشنی را برای دوره خود طرح نکردهاند اما میتوان چالشهای روز هر دوره را از طریق شعار نهايی انتخاباتی هر رئيس جمهور، مبنای تئوری آن دولت تلقي کرد. بر همین اساس اگر بخواهیم تعریفی از اهداف و استراتژی متناسب با آنها بر اساس مدلهای سیاسی روز ارائه نمائیم و از این دستهبندی، نتایج مناسبی برای تدوین هدف و استراتژی در دولت آقای روحانی بدست آوریم، موارد زیرقابل تامل میباشد:

1)    تئوری امام امت «اسلامیزه کردن» کشور بود. هدف ایشان «استقرار نظام جمهوری اسلامی» و استراتژی ایشان «اعتماد به ملت» یا «مشارکت همگان» در این فرایند بود. شاید تنها چالش ساختاری در دهه اول انقلاب اسلامی به چالش عدم تمرکز در قوه مجریه بر میگشت که با همهپرسی اصلاح قانون اساسی با موفقیت خاتمه یافت.

2)    تئوری دولت آقای هاشمی رفسنجانی «سازندگی» بود. این تئوری به اقتصاد خسته از جنگ نشاطی تازه بخشید و راه خصوصیسازی را در اقتصاد ایران باز کرد. هدف این دولت «ایجاد الگويی از سازندگی» و استراتژی آن «شناوری نرخ ارز و استقرارض خارجی» بود. دولت آقای هاشمی نه از زاویه «تئوری»  و نه از زاویه «هدف» بلکه به دلیل گزینش «استراتژی» اشتباه با چالشهای سیاسی مهمی روبرو گشت تا آنجا که پس از هفت سال مقاومت مجبور به اصلاح استراتژی خود شد. چالشهای سیاسی این دوره مبنای تئوری دولت آقای خاتمی گردید.

3)    تئوری دولت آقای خاتمی «جامعه مدنی» بود. هدف این دولت تقویت «مبانی مردمسالاری دینی» و استراتژی آن «استقرار و اجرای قانون» بود. اساس چالشهای دولت آقای خاتمی به گرایشات درونی اصلاحطلبان برمیگشت که از دو سو «جامعه مدنی» را به سوی خود میکشیدند. آقای خاتمی و قاطبه اصلاحطلبان آن را به سوی «مدینهالنبی» و «مردمسالاری دینی» و جریانات تندرو اصلاحطلب آن را به سمت «مردمسالاری عرفی». این کشمکش که با دخالت اصولگرایان تندرو شدیدتر میشد، مبنای تئوری دولت احمدینژاد گردید.

4)    تئوری دولت احمدینژاد «اقتدار و حذف» بود. این تئوری که هدف خود را ارائه الگوئی برای «مدیریت جهانی» و استراتژی خود را «نفی گذشته انقلاب اسلامی» و حذف «رهبران و جناحهای وابسته به آن» قرار داده بود. علیرغم حمایت ها و شانس عظیم جند برابر شدن قیمت نفت و قدرت قانونگریزی و قانونستیزی باورنکردنی، به دلیل بیتدبیری و تندرویهای غیرمنطقی، «ناامیدی» و «ویرانی» را میراثی برای دولت آقای روحانی قرار داد.

5)    تئوری آقای روحانی که از دل نتایج عملکرد این دولت بر آمد، تئوری «تدبیر و امید» بود. این تئوری کارايی خود را در شکست هفت رقیب انتخاباتی سابقهدار که اغلب مورد حمایت گسترده نهادهای قدرتی و تبلیغاتی کشور بودند، نشان داد. اکنون سوال اساسی این است که چه تدابیری این دولت را در زمان خاتمه ماموریت 8 ساله خود موفق خواهد نمود؟

به نظر نگارنده مهمترین تدبیر دولت آقای روحانی را باید در امور زیر انتظار داشت:

 اول: انتخاب «هدف» یا «اهداف» روشن و دقیق

دوم: تدوین یک استراتژی جامع

سوم: ارائه بازتعریفی از دولت از طریق دستهبندی جدید وزارتخانهها و نهادها و موسسات تابعه

چهارم: گزینش وزراء بر اساس تدابیر پیش گفته.

تمرکز شدید بر رویههای عرفی برای انتخاب وزراء که بیشتر ناشی از تحمیل روابط و علائق و پیوندهای خانوادگی، جناحی و محفلی است و به دولت به چشم یک سیستم مکانیکی جدا از هم نگاه میکند، راه به جايی نخواهد برد. دولت یک سیستم ارگانیک و زنده و به هم پیوسته است که باید بر اساس استراتژی واحد و به سمت اهداف واحد حرکت نماید. امید است دولت «تدبیر و امید» حرکت امیدوارانه خود را ادامه داده و در پایان شصت روز طلايی، با تدابیر درست بذر امیدی را که در دل ملت و کشور کاشته، آبیاری نماید.

نظرات بینندگان