پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : تبریزی از نسل آرمانگرایان دهه 60 است. آرمانگرایانی که سالها پیش ، با وقوع انقلاب آرمانگرایانه سال 57 به سینما آمدند و سینمای ایران را سالها تحت تاثیر قرار داند. آدمهای این نسل، هر کدام سرنوشت متفاوتی پیدا کردند، از جواد شمقدری تا محسن مخلمباف. اما در میانه این نسل، سینماگرانی هم قرار گرفتهاند که پروژهشان را بر روی تطابق آن آرمانها با واقعیت در حال تغییر ایرانی قرار دادند. تبریزی معتقد است که آرمانهای آنها هیچ گاه تغییر نکرد، فقط شیوه و بیانش تغییر کرد.
در عین حال تبریزی به تبدیل سینما به بیانیههای سینمایی هم معترض است. تعریف می کند که از روز اول اعتقادی به احمدی نژاد نداشته است اما به تبدیل فیلمهایش به بیانیه ای علیه او هم اعتقادی نداشته است.
آقای تبریزی، داستان سینمای شما هم برای خودش ماجرایی است. یک سینمای پرفراز و نشیب،ساخت فیلمهایی با مضامین متفاوت و تجربه کردن گونههای سینمایی مختلف. به همین نسبت تعابیر مختلف و متضادی درباره کمال تبریزی در سینمای ایران وجود دارد. بالاخره هم معلوم نشده است که شما این ور خطید یا آن ور خط. در همه طیفهای سیاسی و اجتماعی هم مخالف دارید، هم موافق. خیلی ها هم معتقدند که شما عوض شدهاید و دیگر کمال تبریزی قبل نیستند و... بالاخره شما با کی هستید؟
من با هیچ کس نیستم و در عین حال می توانم با همه هم باشم. واقعیت من از تحزب خوشم نمیاد. از اینکه گروه و دسته ای همفکر باشیم و قرار باشد که همه در سینما یکجور عمل کنیم. فکر می کنم که واقعا سینما و اصالتا هنر نه امکان و نه ضرورت تقسیم بندی آدمها و گروهبندی را ندارد. یک فیلمساز باید بتواند در همه گروه های اجتماعی حضور داشته باشد و با آنها و برای آنها کار کند. والا فیلمساز نیست. اما ما عادت کردهایم که همه را دستهبندی و قضاوت کنیم.
چند روز پیش فیلم «تگرگ و آفتاب» را در جشنواره دیدم، محرومیت از سر و روی فیلم می بارید ولی واقعا فیلمنامه خیلی خوب و زیبایی داشت و اگر خوب روی آن سرمایهگذاری میشود یکی از فیلم های درخشان جشنواره می شد. اما همین الان هم من اگر عضو هیئت داوران بودم حتما به این فیلم توجه می کردم. چون یک زاویه نگاه جدید به سینمای دفاع مقدس است، آقایی مثل ایرج کریمی که اصلا تا به حال به سینمای دفاع مقدس ورود نکرده است؛ حالا آمده است و فیلم دفاع مقدسی ساخته است. این اتفاق مبارکی است. خیلی ها ممکن است که بیایند و بگویند که ایرج کریمی را چه به فیلمسازی دفاع مقدسی؟ برود و در ژانر خودش فیلم بسازد.اما واضح است که این نگاه واقعا اشتباه است.
فیلمساز اساسا نباید در ژانر و گونه خاصی قرار بگیرد. تقسیم بندی فیلمساز در یک سینمای بهخصوص به اعتقاد من اساسا غلط است. یک فیلمساز باید بتواند در همه حوزه ها سرک بکشد و از زاویه خودش به هر چیزی که میخواهد نگاه کند.
تلاش می کنم که من هم چنین آدمی باشم. شما از کمال تبریزی فیلم های مختلفی دیدهاید و از این به بعد هم خواهید دید. اما خیلی ها این را دوست ندارند. گویا تبریزی باید فقط در یک ژانر کار کند. من الان بیشتر از 2 سال است که فیلمنامه شهید باقری را آماده ساخت کردهام، اما می دانم که دست هایی در کار است که نگذارند تبریزی فیلم شهید باقری را بسازد. چرا؟ چون تبریزی فلان فیلم را ساخته است.
ممکن است که از لحاظ ساختاری فیلم های یک فیلمساز کاملا همسان و شبیه باشد، اشکالی هم ندارد اما تکرار مضامین برای یک فیلمساز خطرناک است، هر چند که طبیعی است که در همه این مضامین مختلف و ساختارها، یک ایده مرکزی و بنیادین وجود دارد و حضور فیلمساز در فیلمهای مختلف حس می شود. منتهی چون ما همیشه عادت داریم که ذهنمان را ببندیم و قاعده پذیر باشیم، یک دفعه می بینیم که تبریزی فیلمی می سازد که اصلا برای ما قابل هضم نیست.
بارها از این جور حرفها شنیدهام که آقای تبریزی تو که «یک تکه نان» را ساختی چه طور رفتی و «طبقه حساس» را ساختی. در موارد و مصادیق مختلف.
آقای تبریزی در مورد تنوع مضامین و ژانرها این حرف قابل قبول است، اما همان طور که خودتان گفتید یک ایده بنیادین مرکزی در مجموعه آثار هر فیلمسازی وجود دارد. شما و تعداد دیگری از فیملسازان ایرانی که با وقوع انقلاب وارد هنر شدید، از همان دوران به آرمانگرایان سینمای انقلاب ایران مشهور شدید. این نسل آرمانگرا سرنوشت متفاوتی پیدا کرده است که یک سر آن به محسن مخملباف و سر دیگر آن به جواد شمقدری میرسید. آن آرمانی که سی سال پیش شما با آن به سینما آمدید چه؟ خیلی از همنسلان شما میگویند که ما خیلی رویایی و خیالی فکر میکردیم، به واقعیات برخورد کردیم و فهمیدیم که آرمانهایمان باید زمینیتر و اقعیتر میبود و عقبنشینی کردیم. خیلی ها میگویند که برای شما هم این اتفاق رخ داده است.
ببینید ما شیعه هستیم و بزرگترین تفاوت شیعه با سایر مذاهب این است که اعتقاداتش را به تناسب موقعیتی که در زمان به وجود میآید بازتعریف می کند. شیعه در طول تاریخ هیچ وقت با روند کهنه و کلیشه ای و تکراری کنار نیامده است و به تناسب اتقافاتی که در زمان میافتد، بارنگری در مفاهیم و اعتقادات را هم در دستور کار قرار داده است و بر خلاف سایر مذاهب که معمولا یک نگاه خشک و متعصب در آنها وجود دارد، تشیع کاملا متناسب با شرایط روز پیش میرود.
من هم به هر حال متعلق به چنین طرز تفکری هستم. امثال من و آنهایی که بعد از انقلاب وارد هنر شدند، با هر دیدگاهی که وارد شدند، با هر آرمانی، با همان دیدگاه و آرمان در حال ادامه مسیر هستند. اما این نباید به منزله نادیده گرفتن تغییرات اجتماعی جامعه ایران باشد. ما همواره باید نگاه کنیم به این که چه انعکاساتی از جامعه به سمت ما میآید و به همان نسبت سعی کنیم که زبانی را انتخاب کنیم که با بیشترین قشر اجتماعی بتوانیم ارتباط برقرار کنیم. یک چیزهای در جامعه ما وجود دارد که نمیتوانیم خودمان را به ندیدن بزنیم. محبوریم که در خودمان این تطابق را ایجاد کنیم. آن آرمان همچنان هست اما نحوه بیان و بروزش به تناسب تغییر در جامعه تفاوت پیدا میکند.
بگذارید ماجرایی را برایتان تعریف کنیم. ما در ایام ساخت سریال «سرزمین کهن» بحثهای زیادی سر نحوه پوشش بازیگران زن سریال داشتیم. ما اعتقاد داشتیم که در مقطع تاریخی تبعید شاه تا پیروزی انقلاب، حجاب زنان بسیار متفاوت با مقررات تلویزیون بوده است و اگر بخواهیم طبق این مقررات، زنهای سریالمان را نشان دهیم تصویر تاریخی مان واقعا مخدوش میشود. حالا آنجا بحث کردیم و نهایتا از موی مصنوعی و شکل خاصی از روسری و ... استفاده کردیم. در آن بحث ها من یادم است که همیشه می گفتم که این مقرارت و قوانین فاصله عمیقی ایجاد می کند بین آنچه بیننده ما در جامعه میبیند با آنچه در صفحه تلویزیون میبیند. اگر ما بتوانیم شرایطی را به وجود بیاوریم که خانم ها اصلا با پوشش مناسبی بیرون بیایند و یک پوشش محجوبتری مد شود به جای این مدهای اخیر، مطئمن باشید که همانها در فیلمهای ما میآید.
این وسط اتفاقات دیگری هم میافتد؛ تحلیل من به عنوان کسی که در جریان انقلاب وارد حوزه هنر شدم این است، مردم برای پیروزی انقلاب هر کاری میتوانستند انجام دادند، اما مسئولین و مدیریت برای حفظ آن کاری انجام ندادند. فقط آن چیزی که مردم دو دستی به آنها تحویل دادند، را با کم کاری – نمیگویم خیانت- خراب کردند و باعث شدند که جامعه به این وضعیت دربیاید. حالا آنها چون خیال می کنند که فقط آنها آرمانشهر دارند، میخواهند ما را در چارچوبهایی قرار دهند که غیرواقعی است و ربطی به جامعه امروز ندارد و مشکل از همین جا آغاز میشود.
بنابراین این داستانی که میگویید در واقع همین است. این جور نگاه هاست که فکر میکند که ما آدمهایی هستیم که دیگر آرمانهایمان را از دست دادهایم. تلویزیون یک مثال بود و متاسفانه این جور نگاه ها در مدیریت فرهنگی به مراتب وجود دارد و میبینیم که نتیجه برعکسی هم داده است. یعنی هر چه قدر سعی کردهایم که آرمانهایمان را نشان دهیم چون غیرواقعی بودهاند نتیجه معکوس برای تبلیغ آنها داده است. شده است یک امر شعاری و مصنوعی که بیینده قبولش نمیکند و پسش میزند.
این نوع نگاه به کمال تبریزی هم از همین جا نشات میگیرد. ما مجبوریم به خاطر حرفهای که داریم برویم در دل جامعه، با مترو تاکسی اتوبوسی مترو، جنوب شهر و بالای شهررا زیر و رو کنیم تا جامعه را لمس کنیم و چون جامعه را از نزدیک دیدهایم، دیگر نمیتوانیم به این قواعد تن دهیم. راه دیگری هم هست. برویم در کولونی خودمان و فقط راه مسجد تا خانه و نتیجه همینی میشود که میبینیید.
آقای تبریزی یکی از بزرگترین ویژگیهای سینمای شما به روز بودن و معاصرت است. فیلم های شما عموما دقیقا تاریخ دارند و جغرافیا. اشاره های صریح شما به شرایط سیاسی روز تقریبا در بیشتر آثار شما وجود دارد.این میل به بهروز بودن به خصوص وقتی پای مساله ای به نام سیاست وسط میآید، امروز طرفداران زیادی پیدا کرده است. اما نتیجه چندان رضایتبخش نبوده است. در خیلی از موارد نتیجه کار به یک بیانیه سیاسی تند و تیز بیکارکرد تبدیل شده است. فیلم های شما همیشه در عین سیاسی بودن از تبدیل شدن به بیانه صفحه اول روزنامه های سیاسی دور بوده است. دوست دارم مرز این خنثی نبودن و آنیت داشتن را با تبدیل نشدن به یک ابزار سیاسی و حزبی در سینما به خصوص در سینمای پرسوءتفاهم ایران کمی بازتر کنید.
بگذارید مثالی بزنم. من از همان روز اول اعتقادی به آقای احمدی نژاد نداشتم. همان موقعی که رای آورد هم ما نه نفر شدیم و برای آقا نامه نوشتم و گفتیم که این راه نتیجه ای ندارد. کماکان هم در طول آن 8 سال رفتار من و تعدادی دیگر از همفکرانم با این شیوه مدیریت مخالف بود. بعد هم که آقای شمقدری آمد و دیگر واقعا نمیتوانستیم این نحوه مدیریت را تحمل کنیم. من با شمقدری هم دانشگاهی بودم و از سالها پیش آشنا ولی نه من او را قبول داشتم و نه او من را. روش هایمان واقعا متضاد بود و با هم فرق میکرد.
اما این آدم رای آورد و شد رئیس جمهور. یعنی یک واقعیتی بیرون از من در جامعه وجود داشت که کاملا متفاوت با من داشت راهش را می رفت و من آن را ندیده بودم. هیچ گاه فیلمی نساختم که بخواهم بر عیله او در فیلم هایم بیانیه بدهم. در حالی که همچنان در کل این 8 سال مخالف او بودم.
این همان مرزی است که میگویید. ما به عنوان یک ایرانی باید نسبت به سیاست عکس العمل داشته باشیم ولی به هیچ وجه به عنوان یک هنرمند نباید سیاسی شویم. وقتی هنرمند سیاستمدار میشود و یا آلوده سیاست، آن وقت است که مجبور می شود شعارهای تندی بدهد که اصلا در حوزه هنر نیست. علاوه بر اینکه اگر یک هنرمند عشق و علاقه و آرمانش نسبت به وطن را در نظر بگیرد و فکر کند که او هم یکی از آحاد این جامعه است دیگر هیچ وقت به جامعهاش خیانت نمیکند. خودش را کسی از مردم میداند و در کنار مردم.چناچه به اعتقاد من الان هم همین است. همین الان که جامعه ما اینهمه بحران زده شده است اگر جنگی صورت بگیرد من مطمئنم که همه دوباره دعواها را کنار میگذاریم و میرویم میجنگیم. معمولا هم این جور هنرمندها امکان ذهنی ترک ایران برایشان وجود ندارد. کمال تبریزی فقط وقتی در ایران است کمال تبریزی است.
آقای تبریزی سینمای اجتماعی ایران وضعیت خوبی ندارد. شکاف بزرگی بین سهگانه واقعیت، سینما و کارکرد به وجود آمده است که روز به روز در حال دور کردن سینمای اجتماعی ایران از تاثیرگذاری است.
درست است،اما دلیل این ماجرا از خودش هم مهمتر است. ما اولا باید علت این اتفاقات را ارزیابی کنیم. ببینیم که چرا این اتفاق افتاده است که فیلمسازی میآید از واقعیت جامعه خود تا این اندازه فاصله میگیرد و میرود به سمت موضوعاتی که دم دستی و دارای کارکرد معمولی است. چیزی که اگر بخواهیم از کلمه بهتری برای آ« استفاده کنیم باید از سینمای سرگرمی صحبت کنیم. سینمای کنونی ما به سرگرمی تبدیل شده و فیلمساز برای اینکه برای مخاطب کشش ایجاد کند، بجای پرداختن به مسائل انسانی، فقط به مسائلی مانند گره و کشمکشی در روایت حوادث میپردازد.
حادثه ای که لزوما دیگر نمیتواند اجتماعی باشد. ما به این روایتها حوادث سینمایی میگوییم یا شاید بتوانیم بگوییم که این سینمای هالیوودی است. سینمای ایران دارد به سمت سینمای هالیوودی حرکت میکند. هالیوود به معنای ایجاد یک مستی در بیننده و فاصله گرفتن از واقعیت جامعه است. این مسئله شکاف بزرگی بین مخاطب و واقعیت جامعه ایجاد میکند، همچنین قهرمانپروری که در ذهن آن نوع سینما وجود دارد و یا کنش و واکنشی که در آن نوع سینما وجود دارد که مستقیم به واقعیت برنمیگردد.
به نظر من در تحلیل این موضوع در درجه اول باید به وجود مدیریت ضعیف در سینما توجه کرد. من فکر میکنم که مدیریت سینمایی در این دوره بسیار ضعیف عمل کرده است. مدیرانی که در سازمان سینمایی هستند، بد عمل کرده و از افراد ضعیف در این حوزه استفاده کردهاند و این گفته از عملکرد آنها مشهود و مشخص است و آن انتظاری که جامعه سینمایی از مدیران سینمایی داشته است، متاسفانه برآورده نشده است.
امسال هم تصور میکنم که جشنواره دارد به بدترین شکل ممکن خودش برگزار میشود. اینکه ما ادعا کنیم که چون همه فیلمها پاستوریزه است و هیچ مشکلی در این فیلمها بوجود نمیآید در واقع پاک کردن صورت مساله است. این فیلمها دیگر نقد اجتماعی ندارند و بیخاصیت هستند و هیچکدام از این فیلمهای ما تاثیری را که باید روی مخاطب بگذارد را نمیگذارد، البته نه همه فیلمها اما اغلب فیلمهای ما آن تاثیر را ندارد. این جشنواره خوبی نیست و همان مدیران سازمان سینمایی هستند که این جشنواره را میگردانند. بی نظمی و عدم برنامهریزی درست، نوع انتخاب فیلمها، عدم نگاه فراگیر و جامع به سینما در پروانه های ساخت به فیلم ها و... من مطمئنم که در این مسائل تحلیلی وجود ندارد، تحلیلی که بر اساس آن تعداد فیلمهایی که باید در ژانرهای مختلف مانند کودک، دفاع مقدس، خانواده و نقد اجتماعی ساخته شود، وجود ندارد و نیست. همه فیلمها شبیه به هم شدهاند.
اما دلیل دوم مسالهای که گفتید این داست که تمرکزی از حوزههای خارج از سینما برروی سینما به وجود آمده است. سینما زیر ذرهبین نهادها و گروههای دیگر رفته است. گروه هایی که خارج از دولت، ارشاد و سازمان سینمایی هستند. فشارهایی که آنها به این مدیریت میآورند،آن هم مدیریتی که خودش ضعیف است و آن شجاعت لازم را ندارد که تصمیمگیری درست داشته باشد وضعیت را بغرنج کرده است.
مجموعه اینها دست به دست هم میدهد که ما نسبت به آینده سینما در سالهای آینده ناامید ناامید شویم. من فکر میکنم مسیری را که سینما در حال طی کردن است، اصلا مسیر درستی نیست.
آقای تبریزی در هر حال همین فیلمها هم توسط سینماگران ایرانی ساخته میشود که کسی مجبورشان نکرده است که این فیلمها را بسازند. خیلیها میگویند که سینما ما دیگر آمانگرا نیست و این تکراری شدن و خنثی شدن ناشی از وضعیت فکری و ذهنیتهای سینماگران است.
من با این حرف شما مخالف هستم و فکر میکنم که جامعه فیلمسازان و سینماگران ما در همه طیف ها اگر آن آرمان را نداشته باشند، البته ما اگر با تعریف آرمان، کاری نداشته باشیم و آن را به عنوان جهان بینی و نوع نگاه بشناسیم ، به مرحله فیلمسازی نمیرسد. فیلم سازی واقعا کار بسیار سختی است و منهای علاقه و احساسی که فیلم ساز برای کار دارد واقعا باید یک تفکر و طرز تلقی و جهان بینی هم پشت آن باشد. البته فکر میکنم تا حد زیادی این مسائل در فیلم های ما وجود دارد اما من مجموعه سینمای ایران را به باغی تشبیه میکنم که در آن گلهای مختلفی وجود دارد که هرکدام عطر و بوی خودشان را دارند که از نوع نگاه کارگردان و گزینش او بر میآید. این باغ نیاز به یک باغبان دارد. ما همه ما بدلیل نداشتن باغبان دچار مشکل هستیم اگر یک باغبانی وجود داشته باشد که دلش برای گلهایی که در این باغ وجود دارد، بسوزد و آنها برایش اهمیت داشته باشند که چگونه باید آبیاری و ارتزاق داشته باشند و هرکدام از آنها چه نیازمندیهایی دارند ماجرا تا حد زیادی مطرح میشود.
شما ممکن است دوره دهه شصت، دورهای که آقای بهشتی و انوار بودند را قبول نداشته باشید من هم وارد اینکه حالا به چه سمتی سینما را بردند، نمیشوم اما میگویم آن موقع این شکل از مدیریت وجود داشته است. یعنی آقای بهشتی دغدغه سینما داشت و سعی میکرد با فیلم سازان وارد تعامل و گفتوگو شود و سینما را به آن سمتی که خودش فکر میکرد درست است ببرد. این سینما قطعا متولی و مجموعهای میخواهد که به همه چیز اشراف داشته باشد و بداند که اکنون وضعیت سیاسی مملکت چگونه است، وضعیت اقتصادی مملکت چگونه است و بر اساس آن سینما را شکل دهد. این مسئله اکنون وجود ندارد.
من معتقدم که اگر این مدیریت وجود نداشته باشد، بدلیل اینکه فیلم سازان ارتباط منظم و درستی با هم ندارند و هرکدام از آنها کولونیهای مربوط به خودشان را دارند، سینما همچنان سردرگم باقی خواهد ماند. از دهه 60 به بعد با رفتن آقای بهشتی و انوار اینگونه نگاه از سینما آرام آرام گرفته شد و فیلمسازان را آزاد گذاشتند که خودشان راه خودشان را پیدا کنند و به نظر من این روش درست نیست. ربطی هم به سن و سال و تجربه فیلمساز هم ندارد. فیلمساز نیاز به این اطلاعات و گفتمان دارد و نیاز به یک گونه تعامل و هم اندیشی دارد برای اینکه خلاقیت او رشد کند.
تسنیم: آقای تبریزی، این به معنای دولتی شدن کامل سینما نیست؟ چیزی که این روزها مخالفین زیادی دارد. به اعتقاد شما اصولا رابطه سینما و دولت چگونه باید تنظیم شود.
دولت طبیعتا نمیتواند خود را از سینما جدا کند برای اینکه تمام زیرساختها توسط دولت ایجاد میشود. حتی در تمام نقاط دنیا و مکانهایی که بخش خصوصی کاملا مسلط و در حال فعالیت است هم اینگونه نیست که مجموعهها نیازمند کمک دولت نباشند. دولت باید زیرساختها را انجام دهد چرا که انجام برخی از کارها اکنون از عهده و توان بخش خصوصی خارج است.
ولی در جریان و روال عادی که در سینما وجود دارد، من هم اعتقاد دارم که باید خصوصیسازی انجام شود. یعنی هم تهیه کننده و هم عوامل نسبت به کاری که انجام میدهند احساس مسئولیت داشته باشند. به هرحال این یک پروسه یا محصولی است که نیاز دارد گردش اقتصادی خود را داشته باشد. البته این مسئله بسیار پیچیدهای است که آیا اگر ما نیازمند باشیم که چرخه اقتصادی خودمان در این عرصه را تکمیل کنیم، کنترل محتوایی سینما را هم خواهیم داشت یا نه؟ چون به هر حال از سمت دیگر دولت چه بخواهد یا نخواهد در حوزه پروانه ساخت و دیگر مجوزهای لازم حضور دارد و با این موضوع درگیر و دخیل است. پس این نیست که ما بگوییم که یک بخش خصوصی وجود دارد و او میتواند بدون توجه به هیچ گروه دیگری کار خودش را انجام دهد. این نشان از آن است که باید دولت و بدنه سینما با یکدیگر ارتباط داشته باشند.
زمانی این ارتباط، نشستن اینسو و آنسوی میز است، این روش نتیجه خوبی نخواهد داشت. اما اگر هم بخش خصوصی و هم بخش دولتی به عنوان کسی که سیاستهای کلان را طراحی میکند و به اجرا در میآورد تصور کنند که در یک مسیر هستند و دارند یک راه را میروند، آن موقع است که موفقیت ایجاد میشود. اگر تصور کنیم دولت مانند کسی است که چوبی را به دستش گرفته است و مانند نگهبانی است که بدنبال تادیب انسانها است، این قطعا به نتیجه مطلوب نمیرسد. بخصوص اکنون که دیگر دارد بساط سینمای آنالوگ جمع میشود و ما وارد سینمای دیجیتال شدهایم. دوربینهایی اکنون وارد بازار شدهاند که حجم کوچکی دارند و کیفیت بسیار بالایی را ثبت میکنند. نشانهاش همان کاری است که آقای پناهی انجام داده است و فیلمی را ساخته و آن را ارسال کرده است؛ البته من با کم و کیف آن فیلم کاری ندارم.من میخواهم بگویم کسی که به حسب ظاهر ممنوع الکار است و حکم قضایی دارد، عملا توانسته است که این کار را انجام دهد. چون به هر حال فیلمساز فکر میکند که به هر طریق ممکن باید کار خود را انجام دهد، بخصوص برای جوانانی که به تازگی دارند وارد این عالم و فضا میشوند. بنابراین فکر میکنم که اگر این حس، همفکری، همدلی و تعامل آرا بین فیلمسازان در هر ردهای و دولت بوجود بیاید، قطعا نتایج خوبی را خواهد داشت. در این صورت است که سینمای ایران موفق میشود. متاسفانه اکنون ما شاهد این نتیجه نیستیم. دولت به دلیل مسائل و مشکلات اقتصادی که در این سالها و سالهای آینده با آن درگیر هستیم، طبیعتا نمیتواند سرمایهگذاری آنچنانی و خاصی را انجام دهد و این بخش خصوصی است که باید بتواند از کار خود سربلند بیرون بیاید و تولید و ساخت فیلمها را پیش ببرد.
اگر اینها بتوانند با یکدیگر هماندیشی داشته باشند و بتوانند افکار خود را به هم نزدیک کنند و کل نگری و نگاه جامعی که دولت میتواند داشته باشد و نگاه جزئی که فیلم ساز در ساخت فیلم خود دارد را بتوانند در یک بوته بریزند؛ آن موقع است که اتفاقات خوبی رخ میدهد. ولی اینکه هر کسی کلونی خود را داشته باشد و برود در جزیره خودش و فکر کند که این فیلم را میخواهد بسازد و قطها بهترین فیلم را خواهد ساخت، بنظرم این اتفاق نمیافتد تا یک جریان از طرف دولت بوجود بیاید.