پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
«مذاکره در زير شبح تهديد چه معنايي دارد؟» رهبر انقلاب اين جمله را در پاسخ به تهديدات نظامي اخير مقامات رسمي و ارشد آمريکايي در حين انجام مذاکرات هستهاي بيان کردند و به ملت و مسئولين هشدار دادند که «يک ملت اگر نتواند از هويت خود، از عظمت خود، آنچنان که هست، در مقابل بيگانگان دفاع بکند، قطعاً توسري خواهد خورد.»
به گزارش پايگاه اطلاع رساني دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيت الله خامنه اي؛ دکتر علي اکبر ولايتي، مشاور امور بينالملل رهبر معظم انقلاب در اين گفتوگو با توجه به اتفاقات بعد از بيانيهي سوئيس؛ به تغيير رفتار آمريکاييها، تناقض حرفهاي آنها و در مجموع به تغيير شرايطي که باعث برهم خوردن مذاکره ميشود؛ اشاره ميکند.
* در طول مذاکرات هستهاي، ايران همواره به اصول ديپلماتيک پايبند بوده است، اما وقتي به طرف آمريکايي نگاه ميکنيم، ميبينيم نهتنها از تهديدهاي خود نکاسته، بلکه حتي آنها را افزايش هم داده است. چرا آمريکا اصرار دارد (فارغ از اينکه بتواند يا نتواند) ايران را تهديد نظامي کند؟
اين تصور و ديدگاه آمريکاييها باقيمانده از دورهاي است که آنها هر جاي دنيا که فکر ميکردند بايد دخالت کنند، دخالت ميکردند و هيچ مانعي هم سر راه خودشان نميديدند؛ بهخصوص بعد از فروپاشي شوروي. بوش پدر در سال ۱۹۹۰ يا ۱۹۹۱ در مراسمي در جمع نيروي دريايي آمريکا حاضر شد و گفت امروز تنها ابرقدرت در دنيا آمريکاست. آنها با تصور جهان تکقطبي به مسائل وارد شدند و از آن به بعد دخالتهاي غيرمشروع بسياري، بدون پشتوانهي بينالمللي، انجام دادند؛ بهخصوص در کشورهاي اسلامي از جمله افغانستان، سومالي و عراق. البته نکتهي مهم اين است که در همهي اين اتفاقات شکست خوردند و به اهداف خودشان نرسيدند. در حال حاضر، از آن تصور، تفکر و ديدگاه دنياي تکقطبي، فقط يک توهم براي آمريکاييها باقي مانده است. در حقيقت آمريکا به يک «دُنکيشوت» تبديل شده که فقط در «توهم ابرقدرتي» است و با تکيه به گذشتهاش، ديگران را تهديد ميکند.
در مورد ايران قطعاً اين تهديدها پشتوانهي عملي ندارند. تجربهاي که آمريکا در کشورهاي ضعيفتر از ايران دارد، تجربهي شکستخوردهاي است. به همين علت، رئيسجمهور فعلي آمريکا، در همان ابتداي دورهي اول رياستجمهوري، يکي از وعدههايش اين بود که هر جا نيروهاي آمريکايي درگير هستند، آنها را به وطنشان برميگرداند و تا آنجا که ممکن است، از دخالتهاي نظامي در دنيا کم ميکند. لذا اين نوع ادعاها با سياست کلي آنها مغايرت دارد. ايران سابقهي طولاني از شنيدن اين نوع تهديدها دارد و امروز اين تهديدها بيپشتوانهترين تهديدها در طول تاريخ انقلاب اسلامي است. بنابراين نکتهي اول اين است که جرئت عملي کردن اين تهديدها را ندارند.
نکتهي دوم اينکه اگر قرار است اين مذاکرات درست پيش برود، بايد متوازن و در فضايي تعاملي باشد. مذاکرات بايد براساس همان قرارهاي اوليه پيش برود. آمريکاييها نبايد همينطور به روش خودشان ادامه بدهند، تهديد کنند و با «دوروييهاي سياسي» سعي کنند به اهداف خودشان برسند. از يک طرف رئيسجمهور آمريکا ميگويد اگر کنگره بخواهد کاري کند، ما وتو ميکنيم و از طرف ديگر، با اين موضوع که مصوبهاي برخلاف روند توافق در کنگره تصويب شود، موافقت ميکند. اين يک نوع تناقض در گفتار و رفتار است. اگر به اين تناقضات، آن تهديدها هم اضافه شود، يکي از نتايجش اين است که «اصل مذاکرات» به خطر ميافتد. لذا به آنها توصيه ميکنيم که دست از اين تهديدها بردارند، براي اينکه هيچ توجيهي ندارند.
وزير خارجهي آمريکا در خلوت با مسئولين مذاکرهکنندهي ما چيزي ميگويد و در جلوت حرف ديگري ميزند. اين بيش از آنکه به نفع آمريکاييها باشد، به ضرر آنهاست و فضاي متوازن بين دو گروه ايران و ۱+۵ را به خطر مياندازد و از جانب ايران به نوعي زيادهخواهي تعبير ميشود. به همين علت، رهبر معظم انقلاب بيان فرمودند که مذاکرات زير شبح تهديد معنايي ندارد. بنابراين اگر بخواهند به اين کارشان ادامه دهند، ادامهي مذاکرات به خطر ميافتد.
* آيا با چنين تهديدهايي که هر روزه آمريکاييها بيان ميکنند، امکان رسيدن به يک «توافق خوب» شدني است؟
البته فقط بحث تهديد نيست. بعضي ادعاهاي ديگري هم آمريکاييها دارند که امکان رسيدن به توافق را دچار ترديد ميکند. براي مثال رهبر معظم انقلاب و رئيس محترم جمهور در يک روز، يک نظر واحد را اعلام کردند مبني بر اينکه بايد موضوع محدود کردن فعاليتهاي هستهاي صلحآميز ايران و برداشتن تحريمها، همزمان با هم آغاز شود. درحاليکه آنها ميگويند ايران اقداماتي که تعهد خواهد کرد، انجام بدهد (يعني محدود کردن سانتريفيوژها و مقدار مواد غنيشدهاي که ميتواند نگه دارد) و بعد آژانس آن را تأييد کند تا ما هم به تعهدات خودمان عمل کنيم. اين عملاً غيرمنطقي است؛ آن هم با سابقهاي که از آژانس ميشناسيم. ما اساساً ترديد داريم در اينکه آژانس تحت تأثير بعضي از اعضاي ۱+۵ نباشد و منصفانه قضاوت کند. اين موضوع با آنچه رهبر انقلاب اسلامي فرمودند و رئيس محترم جمهور اعلام کردند مغايرت دارد. بنابراين برداشتن تحريمها و محدودکردن فعاليتهاي صلحآميز هستهاي ايران، بايد توأمان و همزمان با هم باشد. حرفهاي آمريکاييها مغايرت جدي با تصميم نظام جمهوري اسلامي ايران دارد.
موضوع ديگر، مدت زماني است که از زبان دولتمردان آمريکايي شنيده ميشود. کسي ميگويد دورهي محدوديتها ۱۰ سال است، ديگري ميگويد ۱۵ سال و شخصي ديگر از ۲۵ سال حرف ميزند. اين زمانها مورد تأييد ايران نيست.
نکتهي سوم اينکه آنها گفتهاند از بعضي مراکز ميخواهند بازديد کنند که شامل بعضي از مراکز نظامي هم ميشود. رهبر معظم انقلاب در صحبتهايشان فرمودهاند که مسئولين نظامي مأذون نيستند براي بازرسي سيستم دفاعي جمهوري اسلامي ايران، به فردي اجازه بدهند. اين مسائل جزء امنيت جمهوري اسلامي ايران است و چنين اذني از سوي فرماندهي کل قوا و رهبري داده نشده است. اما آنها مرتب اين موضوع را تکرار ميکنند که بايد اين مراکز را ببينيم.
پس اين موارد جزء خطقرمزها است و آنها اصرار دارند که خطقرمزها را بشکنند و از اين حدود عبور کنند. اين خودش تبديل به يک مانع ميشود. رهبر معظم انقلاب هم تأکيد کردند که خطقرمزها بايد رعايت شود. البته تيم مذاکرهکنندهي ما پايبند به اين خطقرمزها هستند و بايد آنها را رعايت کنند. همچنين وظيفهي همهي کساني که در اين زمينه کاري ميکنند يا نظري ميدهند اين است که خطقرمزها را رعايت کنند. بر اين موضوع تأکيد ميکنم که خطقرمزهاي اعلامشده «قطعي» هستند و بههيچوجه اين خطوط نبايد از طرف مذاکرهکنندگان ناديده گرفته شود.
* رهبر انقلاب در ديدار با فرهنگيان اشاره کردند که اگر نياز آمريکا به مذاکرات بيشتر از ما نباشد، کمتر نيست. اين نياز چيست؟
آنها ميخواهند بگويند اين ديپلماسي (محدوديت و تحريم و حصر اقتصادي) که از قبل شروع شده بود و در زمان اوباما تشديد شد، مؤثرتر از تهديد نظامي است. البته خود اين موضوع در مغايرت با گزينهي نظامي روي ميز است، ولي آنها ميخواهند به رقبايشان بگويند وقتي شما ايران را تهديد نظامي کرديد، آنها به کارشان ادامه دادند و از تعداد محدودي سانتريفيوژ، به ۱۹ هزار سانتريفيوژ رسيدند، اما زماني که ما مذاکره را شروع کرديم، بالأخره ايران قبول کرد براي مدتي فعاليتهايش را متوقف کند. به اين ترتيب ميخواهند بگويند ديپلماسي ما مؤثرتر بوده است. پس اگر ميخواهند اثبات کنند اين روش مؤثر است، بايد مذاکرات به نقطهي موفقيت برسد.
در کنار اين، در حال حاضر، منطقهي غرب آسيا دچار بحرانهاي مختلفي است و آمريکا (بهعنوان کشوري که همچنان توهم ابرقدرتي دنيا را دارد) توان حل اين بحرانها را ندارد. آمريکا چه در آنجايي که مداخلهي مستقيم نظامي کرده و چه در آنجايي که با استفاده از مزدورهاي خود، جنگ نيابتي به راه انداخته، در هيچکدام موفق نشده است. آمريکا در عراق شکست خورد و حتي حمايت از شکلگيري گروهکي تروريستي چون داعش هم به آنها نتوانست کمکي بکند. در عراق اگر فتواي آيتالله سيستاني و همت جوانها و نيروهاي مردمي عراق و کمک مستشاري ايران نبود، داعشيها بغداد را گرفته بودند و آمريکاييها هم مانع آنها نميشدند. در واقع آنها ميخواستند بهوسيلهي داعش عراق را از دست حکومت فعلي و دموکراتيک که خواست مردم است خارج کنند تا بتوانند اعمال نفوذ نمايند اما موفق نشدند.
در سوريه هم گفتند ظرف دو سه هفته بشار اسد را برکنار ميکنيم ولي نتوانستند. هم آمريکاييها و هم عوامل آنها در منطقه اين حرف را ميزدند اما امروز بيش از چهار سال ميگذرد و بشار اسد محکم ايستاده است. اين معاندين مزدور که در سوريه دارند ميجنگند و از مرز يکي از کشورهاي منطقه عبور ميکنند و به سوريه ميآيند و مورد حمايت امثال عربستان هستند، زماني تا چندصدمتري دفتر رئيسجمهور سوريه آمده بودند؛ امروز دمشق يک شهر آرام و داراي امنيت کامل است و حکومت کار خودش را انجام ميدهد و محکم در مقابل مزدوران تروريست ايستاده است.
آمريکا در لبنان هم موفق نشد. در لبنان ميخواستند کساني را بهعنوان رئيسجمهور يا نخستوزير روي کار بياورند تا مسير را عوض کنند، اما مردم لبنان به آنها اجازهي چنين کاري را ندادند. در يمن هم چه آمريکاييها و چه سعوديها موفق نبودهاند. بنابراين آنها از جنگها و دخالتهاي مستقيم و نيابتي نتيجه نگرفتهاند و ميخواهند بگويند ما با ايرانيها وارد مذاکره شديم و روشي را پيش گرفتيم که روش موفقي است. پس آنها احتياج دارند که اين مذاکرات به نتيجه برسد.
لذا نبايد اين تصور را داشته باشيم که آمريکاييها ميخواهند نسبت به جمهوري اسلامي ايران اغماض کنند و به همين دليل با ما وارد مذاکره شدهاند. قطعاً اينگونه نيست. به همين دليل قبل از اينکه مذاکرات شروع شود و چنين سازوکاري پيدا کند، مرتب از راههاي مختلف و بهخصوص از طريق برخي حکومتهاي منطقه که دوست ايران هستند، پيغام ميفرستادند که ما ميخواهيم با شما مذاکره کنيم و «قول ميدهيم» که حقوق هستهاي ايران را به رسميت بشناسيم.
گزارش تصويري | گفتوگو با دکتر علياکبر ولايتي
* چرا عمل نکردند؟
براي اينکه هدف و عادت آنها همين است و بعد از اينکه مذاکرات شروع ميشود، قدمبهقدم از آن قول اوليه عقب مينشينند. نکتهي مهم اين است که هربار مذاکره ميکنند، بعدش دبّه درميآورند و همان حرفهايي که قبلاً بهنوعي دربارهي آنها تفاهم حاصل شده است، دومرتبه تکرار ميکنند و بعد ادعاهاي جديدي مطرح مينمايند. اين معنايش همان خوي زيادهخواهي آمريکاست که فکر ميکنند ميتوانند با يک کار رواني و تبليغاتي و با کش دادن قضايا، ايران را وادار کنند بيشترين امتياز را بدهد و کمترين نتيجه را بگيرد.
* بعد از مذاکرات لوزان که در فروردينماه ۹۴ برگزار شد نيز شاهد نقضعهدهاي مکرر آمريکا هستيم. لطفاً نمونهها و مصاديقي از اين نقضعهدها را بيان بفرماييد.
مثلاً دربارهي فردو بعد از تلاشهاي زيادي که تيم مذاکرهکنندهي ما انجام داد، قراري را قبول کردند، ولي در نوبت بعدي که سر ميز مذاکرات آمدند، حرفهاي ديگري زدند که با حرفهاي قبلي متفاوت بود؛ يعني حتي به تعهد خودشان هم پايبند نبودند. نکتهي جالبتر آنکه آمريکاييها حتي به آنچه در «فکتشيت» خودشان در مورد فردو آورده بودند هم عمل نکردند و در دفعهي بعدي که سر ميز مذاکرات حاضر شدند، خلاف «فکتشيت» خودشان حرف زدند! بگذريم از اينکه اساساً آن فکتشيت، برداشت يکطرفهي آنها از تفاهم اوليه بود و ما آن را قبول نداشته و نداريم. با اين حال حرفهايي زدند که با همان فکتشيت منتشرشدهي خودشان هم مغايرت داشت.
يا قرار بر اين شده بود که قطعنامهاي در شوراي امنيت به تصويب برسد که قطعنامههاي قبلي عليه ايران را ملغي کند. بنابراين ديگر معنا ندارد ايران در فصل هفتم منشور سازمان ملل باقي بماند، درحاليکه آنها ميگويند ايران بايد براي مدت طولاني در فصل هفتم باقي بماند. چنين چيزي مورد قبول نيست. در واقع آنها هر دفعه چيزي را مطرح ميکنند که با مطالب قبليشان متفاوت است. مثلاً وزير خارجهي آمريکا زماني توافقي ميکند، بعد در نوبت بعدي حرف ديگري ميزند. بعد که اين موضوع را به او ميگويند، در جواب ميگويد کارشناسان به ما ايراد گرفتند. خب موقعي که وزير خارجهي يک کشور در مذاکرهاي شرکت ميکند، يک تيم کارشناسي بزرگ در پشت سر او هستند. تيم مذاکرهکننده در همان ژنو يا هر جاي ديگر، در مکان ويژهي ضدشنود، مطالب را منعکس ميکند و از آنها دستورالعمل ميگيرد و در حين مذاکرات هم مرتب اين کار تکرار ميشود. بنابراين پذيرفته نيست که چيزي را قبول کنند و دفعهي بعد بگويند مورد قبولشان نيست.
يک مطلب ديگر هم همين قضيهي مصوبهي سنا و مجلس نمايندگان است که در ابتداي گفتوگو به آن اشاره کردم. يا دربارهي مدت محدوديت نسبي فعاليتهاي هستهاي ايران تا به حال اعداد متفاوتي گفتهاند. هر کسي ميرسد، عددي را بيان ميکند.
بنابراين اگر بخواهند به اين روش، يعني تهديد نظامي، تناقضگويي، نقض عهد و عقبنشيني از حرفهاي مورد قبول، ادامه بدهند، ديگر اعتمادي در طرف مقابل باقي نميماند.
* گفتيد که آمريکاييها خلوت و جلوتي در مذاکرات دارند. نکتهاي که پيش ميآيد اين است که اين رفتار در موجهاي تبليغاتي رسانههاي همسو با آنها، به ضرر ما ميشود و کفهي مذاکرات را بهسمت آمريکا سنگين جلوه ميدهد. در واقع گويي حقوق ملت ايران در حال تضييع است. ما بايد در برابر اين سياست، چه روش و رفتاري داشته باشيم؟
ببينيد با شناختي که من از تيم مذاکرهکننده دارم، آنها مقيد به اين هستند که خطوط قرمز را نصبالعين کار خودشان قرار دهند. از سويي ديگر، استواري رهبر معظم انقلاب در ديدگاههايي که اعلام ميکنند، در طول سالهاي رهبري و حتي در زمان رياستجمهوري ايشان، بر همه اثبات شده است. اگر ايشان مطلبي را اعلام کنند و به موضعي برسند و آن تشخيص را اعلام و اعمال کنند، قطعاً با استواري، به نيابت از مردم، آن موضع را دنبال و مطالبه خواهند کرد. ايشان همتشان بر اين است که حقوق مردم تضييع نشود. بالأخره مردم و همهي مسلمانان جهان چشم به جمهوري اسلامي ايران و ايشان بستهاند. من در زماني که زعامت وزارت خارجه را برعهده داشتم، به کشورهاي زيادي سفر کردم. افرادي در بعضي از اين کشورها به من ميگفتند که تو فقط وزير خارجهي ايران نيستي، تو وزير خارجهي جهان اسلام هستي، وزير خارجهي ما هم هستي. موقعيت و مقامي که رهبري جمهوري اسلامي ايران دارند نيز در حقيقت زبان گوياي عزت مسلمانان تمام جهان اسلام است.
حق هم اين است که کارهاي حکومتي بهگونهاي پيش نرود که منافع مردم ناديده گرفته شود. معلوم است که ما دنبال کار نظامي نيستيم، ولي نفس اينکه ايران بتواند قدرت هستهاي داشته باشد و قدرتمند باشد، آنها را ميترساند. ايران ميخواهد اين قدرتمندي ادامه پيدا کند و بناست اين رويه ادامه پيدا کند و رو به افزايش باشد. بنابراين بايد در گفتوگوها، معادلات، تعاملها، ظاهر و باطن و در خلوت و جلوت، بهگونهاي باشد که وقتي مردم محاسبه ميکنند، احساس کنند که منافعشان حفظ شده است. در راه اهداف جمهوري اسلامي ايران، مردم ما حاضرند هرگونه فداکارياي انجام بدهند، چون مطمئن هستند آن کسي که در رأس نظام قرار دارد، مدافع حقوق مردم است.
اين حقوق متعلق به يک فرد نيست که بتواند براي خواست آمريکاييها، بگويد امروز از انرژي هستهاي ميگذريم. اين مهم متعلق به همهي مردم ايران است. به همين دليل هم در نظرسنجيهايي که در داخل يا خارج از کشور، دربارهي فناوري هستهاي انجام شده است، اکثر مردم بر داشتن آن تأکيد کردهاند. حتي آنهايي که خارج از کشور هستند و بعضاً ممکن است نسبت به نظام جمهوري اسلامي ايران انتقاداتي هم داشته باشند، اين مسئله را بهعنوان يک حق ملي، قبول دارند و معتقدند که بايد از آن صيانت شود.
بنابراين کساني که مذاکره ميکنند و در متن جريان مذاکرات هستهاي هستند، جز اينکه خطوط قرمز را رعايت کنند، چارهي ديگري ندارند. اگر روزي خداينکرده از اين خطوط گذر کنند، همانطور که رهبر معظم انقلاب فرمودند، ما در مسائل اساسي، محرمانه و غيرمحرمانه با مردم نداريم و واقعيات را به مردم خواهند گفت.
* رهبر انقلاب در ديدار اخيرشان اشاره کردند که آمريکا از نظر ملتهاي منطقه هيچ آبرويي ندارد. لطفاً مصاديقي از اين بيآبرويي را بيان کنيد.
آنها در سوريه به چه دليل ميگويند که بايد حکومت سوريه برود و آن فردي که ما ميگوييم بيايد؟ فرض کنيد بعضي از مردم سوريه، مثل هر کشور ديگري، انتقاداتي نسبت به حکومت دارند، اما به هر حال انتخابات برگزار شده است، قانون اساسي را اصلاح کردهاند و آقاي بشار اسد دوباره انتخاب شده است. سوريه عضو قانوني سازمان ملل متحد است و موقعيت قانوني يک کشور مستقل را در صحنهي بينالمللي دارد. به چه دليل آنها به خودشان اجازه ميدهند رياستجمهوري بشار اسد را زير سؤال ببرند و بگويند شخصي ديگر بايد رئيسجمهور باشد؟ اصلاً به آنها چه ربطي دارد؟ مردم سوريه اول باورشان چيز ديگري بود. برخي بهاشتباه تصور ميکردند آنها براي اصلاح آمدهاند. بعد که جنايتهاي آنها و حمايتهاي آمريکاييها و عواملشان در منطقه را ديدند، به حکومتشان نسبت به قبل انتخابات، حتي وفادارتر شدند.
نمونهي ديگر در عراق است که آنها تحت عنوان ائتلاف ضدداعش، نيروهاي عراقي را بمباران و از داعش حمايت ميکردند. در يمن از سعوديها حمايت ميکنند تا آنها مردم بيگناه را بمباران کنند. همين وزير خارجهي آمريکا در عربستان گفت ما از حملات سعودي حمايت ميکنيم و در عين حال، نگران مسائل انساني هستيم. آدم بايد چقدر وقيح، ضعيفالنفس و بيشخصيت باشد که از يک طرف از بمباران بيدريغ سعوديها حمايت کند و از طرف ديگر بگويد ما نگران مسائل انساني هستيم. اين دروغها را کسي باور نميکند. شما اگر به پروندهي آمريکا در هر جايي نگاه کنيد، مملو و سرشار از چيزهايي است که هيچ انسان آزادهاي آنها را قبول نميکند؛ رفتارهايي که مردم از آنها نفرت دارند.
* اخيراً هم کنگرهي آمريکا طرح تجزيهي عراق را در دست بررسي دارد.
بله، در کنگرهي آمريکا حرفي زده شده است و تصميمي که ميخواهند بگيرند و از پيش اعلام کردهاند، تجزيهي عراق است. اين مسئله، ماهيت آمريکاييها و ديدگاهشان نسبت به کشورهاي اسلامي و بهخصوص کشورهاي منطقه را نشان ميدهد. موقعي که نتوانستند به حکومت منتخب مردم که حکومت آقاي دکتر عبادي باشد، حرفهاي خودشان را تحميل کنند، يکمرتبه اين موضوع را مطرح کردند که ميخواهند عراق را تجزيه کنند. همين خواب را براي سوريه و يمن هم ديدهاند.
اما آمريکاييها بايد بدانند که اين يک «خواب شيطاني» است و هرگز تعبير نخواهد شد. جمهوري اسلامي ايران بهعنوان همسايه و متحد استراتژيک عراق، اجازه نخواهد داد اين خوابهاي شيطاني آمريکا تعبير شوند. همانطور که طوايف و گروههاي مختلف سياسي در عراق قوياً با اين طرح شيطاني مخالفت کردهاند، جمهوري اسلامي ايران هم از حق قانوني عراق براي داشتن حکومت مستقل، حمايت ميکند. همانطور که جمهوري اسلامي ايران به خواست دولت عراق در مبارزه با داعش کمک کرد، به سهم خودش اجازه نخواهد داد اين کشور تجزيه شود.
جمهوري اسلامي ايران نميتواند تحمل کند که کشور مهمي مثل عراق در همسايگي کشور ما که ۱۲۰۰ کيلومتر با ما مرز مشترک دارد و متحد استراتژيک ما محسوب ميشود، با توطئهي آمريکاييها تجزيه شود که بعداً هر يک از بخشهاي تجزيهشده، پايگاه بخشي از مزدوران آمريکايي يا صهيونيستها شوند.
اين جملهاي که عرض ميکنم جملهي صريحي است: نه در سوريه، نه در يمن و نه در عراق، جمهوري اسلامي ايران به سهم خودش، بهعنوان يک کشور اسلامي و دوست و متحد اين کشورها اجازه نخواهد داد اين خواب شيطاني آمريکاييها تعبير شود و انشاءالله عراق، سوريه، يمن و بقيهي کشورهاي اسلامي با همديگر متحد خواهند ماند.