arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۲۲۷۹۵
تعداد نظرات: ۸ نظر
تاریخ انتشار: ۰۰ : ۰۱ - ۱۴ فروردين ۱۳۹۰

درنگی بر سريال هاي نوروزي تلويزيون؛ از صمیمت غریبانه تا دعوا بر سر هيچ!

نوروز امسال شبکه هاي سه گانه سيما به روال سالهاي اخير سريالهايي را براي پخش در روزهاي تعطيل تدارک ديدند که در ساعتهاي مختلف شب از اين سه شبکه پخش شد و باعث شد انبوه بينندگان سيما در ساعات شبانه چشم به صفحه شيشه اي تلويزيون بدوزند.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
نوروز امسال شبکه هاي سه گانه سيما به روال سالهاي اخير سريالهايي را براي پخش در روزهاي تعطيل تدارک ديدند که در ساعتهاي مختلف شب از اين سه شبکه پخش شد و باعث شد انبوه بينندگان سيما در ساعات شبانه چشم به صفحه شيشه اي تلويزيون بدوزند. اگرچه معدل کلي اين سه سريال از نمره اي ميانه بالاتر نمي رفت، اما به هر حال ساعاتي از اوقات شبانگاهي خانواده ها را پر مي کرد.

هرچند تلويزيون مي تواند با برنامه ريزي بهتر، زودتر دست به کار ساخت اين آثار مناسبتي و غالباً روتين شود و با داشتن فيلمنامه هاي بهتر و فرصت بيشتر، سرمايه اش را صرف ساخت آثار ارزشمندتري نمايد.

«پايتخت»؛ صميمانه در غربت شهر

سيروس مقدم حالا ديگر بعد از حدود يک دهه کار کارگرداني در تلويزيون به يکي از کارگردانهاي پخته و کاربلد تبديل شده است. سريال پايتخت که کار مشترک او با محسن تنابنده است بدون شک بهترين سريال نوروزي امسال بود که از شبکه 1 سيما پخش و با استقبال خوب بينندگان مواجه شد.



اگرچه نويسندگي، بازيگرداني و بازي محسن تنابنده در اين سريال باعث شد «پايتخت» به نوعي کار او شناخته شود، اما کار خوب سيروس مقدم را هم در مقام کارگرداني اين سريال، نمي توان ناديده گرفت.

«پايتخت» و نويسندگانش تلاش مي کنند در خلال روايت داستان مهاجرت يک خانواده شهرستاني با خلق و خوي ساده روستايي به شهر بزرگي مثل تهران، تناقضها و تفاوتهاي زندگي در اين دو محيط را به تصوير بکشند و تحليل کنند. در اين بستر، اتفاقهاي کميک و برخوردهايي که بين اين خانواده و اهالي «پايتخت» روي مي دهد، زمينه را براي بيان مشکلات زندگي در يک کلانشهر که عنوان پايتخت را هم يدک مي کشد فراهم مي کند.

محسن تنابنده با شناخت خوبي که از رفتارها و آداب زندگي در يک شهرستان کوچک و در مقابل آن تهران به عنوان بزرگترين شهر کشور دارد، تصوير خوبي از سراب زندگي در پايتخت را در معرض ديد مي گذارد. زندگي در يک شهر دودآلود و پر سر و صدا با انبوهي از آدمهايي که اگر بتوانند مشکلات خودشان را حل کنند کار بزرگي کرده اند. آنها فرصتي براي رسيدگي به مشکلات ديگران ندارند. در اين شرايط يک خانواده شهرستاني با همان رفتارهاي ساده و صميمي شان وارد پايتخت مي شوند و با بدشانسي، درگير مشکلاتي مي شوند که هرگز پيش بيني آن را نمي کردند.

«پايتخت» داستاني واقعگرايانه و کاملاً باورپذير دارد و اين يکي از نقاط قوت بزرگ آن است. قصه اي ساده و سرراست که خيلي راحت حرفش را مي زند و شخصيتهايش را به خوبي معرفي مي کند.

شخصيتها در اين سريال پرداختي بسيار خوب دارند و هر کدام به درستي در جاي خودشان قرار گرفته اند. آنها حرف اضافي نمي زنند، هرجا لازم است سکوت مي کنند و هر جا لازم است واکنش نشان مي دهند، عصباني مي شوند يا مي خندند. اين تقريباً تمام انتظاري است که مي توانيم از يک فيلمنامه خوب تلويزيوني داشته باشيم.

 پرهيز از زياده گويي و تقسيم صحيح بار دراماتيک داستان بر دوش همه کاراکترها و در نهايت روند درست حرکت داستان، گره افکني هاي به موقع و در نهايت رسيدن به وجهي نمادگرايانه در روايت داستان، عناصر حاضر در قصه و خود شخصيتها.

در «پايتخت» هر چه داستان جلوتر مي رود بار سمبوليک آن بيشتر آشکار مي شود و حتي کاميوني که به محل زندگي «نقي» و خانواده اش تبديل شده هم شخصيت و وجهي نمادين به خود مي گيرد. خانواده شهرستاني در تهران خانه اي کنار اتوبان خريده اند، درست مثل پرنده اي که بي خبر، آشيانه اش را در معرض طوفان بنا کرده و انگار خودشان متوجه موضوع نيستند. خانه اي که با مشکلات و قرض و فروش دار و ندارشان خريده اند به آنها تحويل نمي شود چرا که صاحب قبلي آن مرده است! از اين گردنه که عبور مي کنند، با تحمل مشقتهاي زياد بالاخره آشيانه شان را تحويل مي گيرند.

آنها باز در يک تصوير نمادين، دست در دست هم به بازسازي و تعمير و نقاشي خانه اي مي پردازند که در واقع نمادي از همان «پايتخت» است. خانه اي کثيف، ويران، بدون حفاظ و پر سرو صدا کنار حرکت تند اتوبان که نماد شهر با تمام بي تفاوتي، آلودگي و سرعت آن است. جالب اينجاست که وقتي خانه، به ظاهر آباد مي شود آنها متوجه کلاه بزرگي مي شوند که بر سرشان رفته است. آشيانه در مسير طوفان است و بايد تخريب شود!

اين همان برداشت نمادين و موفق نويسندگان سريال است که بينندگان را متوجه مي کند که: آواز دهل شنيدن از دور خوش است!

بازي ها در «پايتخت» بسيار خوب است و همکاري محسن تنابنده در بازيگرداني با سيروس مقدم، خوب جواب داده است. تنابنده، هم خودش خوب بازي مي کند و هم با حس و حضورش به ساير بازيگران مجموعه کمک مي کند تا نقشهايشان را به خوبي ايفا کنند. بازي ساکت و آرام عليرضا خمسه در نقشي متفاوت که کمکي براي موقعيتهاي کميک و طنز داستان است هم از ديگر نکات قابل اشاره در اين بخش است که بايد طراحي اين شخصيت را هم به امتيازهاي اين سريال افزود.

سيروس مقدم نيز در مقام کارگرداني هيچ تمايلي به زياده گويي و کشدار کردن سکانسها و پلانها نشان نمي دهد و بسياري از کاتها و قطعها در اين سريال را مي توان الگويي خوب براي ساير سريالها و سريال سازاني دانست که با طولاني کردن بي دليل داستان، باعث کاسته شدن از جذابيت آن مي شوند.



نمي شود از «پايتخت» گفت و به موسيقي محلي زيباي آن اشاره اي نکرد. موسيقي اي که درباره آن و نوازندگانش تحقيق شده و با انتخاب درست، کار به دست کاردان سپرده شده است. چنين موسيقي اي همراهي بسيار خوبي با داستان نشان مي دهد و باعث زينت تيتراژ آغازين و پاياني سريال مي شود.

در پايان بد نيست اشاره اي هم به اعتراضاتي داشته باشيم که به انتخاب قوميت و لهجه شخصيتهاي داستان از ناحيه بعضي افراد شده است که چرا تلويزيون چهره اي منفي از مردم يک منطقه ارايه داده و اين توهين است و چنين و چنان! اولاً که در «پايتخت» چهره اي انساني، بي غل و غش و دوست داشتني از شخصيتهاي داستان مي بينيم و اين چيزي است که در اهالي پايتخت کمتر ديده مي شود و اگر اعتراضي هم باشد بايد از ناحيه همان اهالي پايتخت صورت بگيرد!

شخصيتهاي اين داستان تا حد امکان به يکديگر و حتي به اهالي پايتخت کمک مي کنند و در برخورد اين خانواده با شخصيت فيلمنامه نويس با بازي پوريا پورسرخ اين مسأله ديده مي شود. در ثاني ديگر وقت آن رسيده است که بپذيريم براي آن که يک داستان به درستي ساخته و پرداخته شود، بالاخره نياز به حضور شخصيتهايي از بعضي صنفها و منطقه هاي جغرافيايي وجود دارد و اين مطلقاً به معني توهين به کسي نيست و همه ما بايد آستانه تحملمان را بالاتر ببريم.


«بچه ها نگاه مي کنند»؛ کليشه اي و سر در گم

شبکه 2 سيما امسال در بين سه شبکه، ضعيفترين سريال نوروزي را داشت. «حميدرضا صلاحمند» با سريال «بچه ها نگاه مي کنند» نشان داد که در پرداخت يک داستان سريالي دچار ضعف است به خصوص که اين داستان اساساً فاقد جذابيتهاي لازم براي همراه کردن مخاطبان بود. قصه پدرسالاري که بچه هايش را دور خودش جمع کرده و در يک خانه زندگي مي کنند و به موازات آن داستان تکراري دعواهاي مردان و زنان بر سر کار کردن و اداره زندگي و ... هيچ تازگي و ويژگي خاصي نداشت تا مخاطب را درگير کند.

روايت داستان در «بچه ها نگاه مي کنند» سر در گم است و کارگردان و نويسنده انگار به درستي نمي دانند به دنبال چه هدفي هستند. داستان با ماجراي بي خانمان شدن دو جوان دانشجو و جوانمردي «خان بابا» آغاز مي شود ولي در ادامه اين دو جوان که در ابتدا محور داستان بودند فراموش مي شوند و در حاشيه قرار مي گيرند. فيلمنامه اين سريال از پرداخت خوبي برخوردار نيست و قصه کشدار آن بدون حرکت کافي، کسل کننده و غيرقابل تحمل مي شود. در کارگرداني اين سريال نيز هيچ ويژگي خاصي وجود ندارد که آن را نجات دهد و گويا بازيگران هم به حال خودشان رها شده اند تا هر طور صلاح مي دانند بازي کنند!

به طور مثال بنا به گفته «گوهر خيرانديش» بيشتر ديالوگهاي او در اين سريال، بداهه بوده و اين موضوعي است که در حرکات بازيگران به خوبي قابل مشاهده است. حتي «آتيلا پسياني» نيز اصلاً در حد و اندازه بازيهاي قبلي اش ديده نمي شود و مخاطب به زودي در مي يابد که نام معتبر بازيگراني مثل آتيلا پسياني و گوهر خيرانديش در اين سريال فقط در حد همان نام باقي مانده است.
صرف نظر از اينکه دوره اين گونه زندگي هاي فاميلي ديگر گذشته و پيرنگ اوليه اين قصه دچار مشکل است، روابط و مناسبات شخصيتهاي داستان نيز از چفت و بست درستي برخوردار نيست.

مثلاً حضور شخصيت «شقايق» در خانه عمه خانم و دخالتهاي او و رهنمود دادنهايش به اعضاي خانواده خان بابا از منطق درستي پيروي نمي کند و توجيه قابل قبولي ندارد.



دعواهاي زن و شوهري و دسته بندي آقايان در برابر خانمها هم ديگر آن قدر تکراري و نخ نما شده که تماشايش هيچ جذابيتي براي مخاطب ندارد. «بچه ها نگاه مي کنند» به خلاف نامي که براي آن انتخاب شده تقريباً هيچ سهمي براي بچه ها و حضورشان در داستان قايل نيست و معلوم نيست چرا چنين عنواني براي اين سريال انتخاب شده است.

حضور بازيگراني مثل آتيلا پسياني و گوهر خيرانديش و حتي هدايت هاشمي و ميرطاهر مظلومي در چنين کارهايي، بدون شک خاطره نقشهاي به ياد ماندني آنها را مخدوش مي کند و باعث بي اعتمادي مخاطب به انتخابهاي آنها مي شود.


«راه در رو»؛ سعید آقاخانی و باز هم دعوا بر سر هیچ!

اصولاً نوشتن درباره سريالهايي مثل «راه در رو» که حرفي براي گفتن ندارند و فقط به کمديهاي لحظه اي و حداکثر پر کردن وقت مخاطب مي انديشند کار سختي است! شايد بتوان اين گونه سريالها را معادل تلويزيوني انبوهي از فيلمهاي سينمايي مثلاً کمدي اين روزهاي سينماي ايران دانست که فقط گيشه را مي بينند و ديگر هيچ!



«سعيد آقاخاني» که چند ماه پيش سريال «خوش نشينها» را براي شبکه 3 ساخته بود، اين بار با «راه در رو» هم امتياز مثبتي را به کارنامه کاري اش اضافه نکرد. اگرچه کار تازه او نسبت به کار قبلي اش که به دليل استفاده از لمپنيسم و لودگي هاي بازيگران با انتقاد رسانه ها مواجه شد، از اين ابزارها استفاده نکرده بود اما شخصيتها و بازيهاي به شدت تکراري در اين سريال که بي کم و کاست تکرار تيپهاي قبلي همان بازيگران بود، بزرگترين نقطه ضعف «راه در رو» شد.

مرجانه گلچين، مهران غفوريان، احمد پورمخبر، حليمه سعيدي و حتي يوسف تيموري همان تيپهايي بودند که بارها ديده بوديم. بازي تکراري مرجانه گلچين که پيش از اين در يکي دو سريال با همين تيپ، خوب ظاهر شده بود، ديگر واقعاً ملال آور است و وقت آن رسيده که او خودش راه تازه اي براي خروج از دايره تکرار پيدا کند. شايد اين توانايي در بازيگراني مثل پورمخبر و حليمه سعيدي وجود نداشته باشد اما از مرجانه گلچين چنين انتظاري مي توان داشت.

سريال تلويزيوني «راه در رو» اگرچه به نسبت، از «بچه ها نگاه مي کنند» شرايط بهتري داشت اما اين سريال هم با مشکل جدي فيلمنامه روبرو بود و باز همان بحث هميشگي که: بدون يک متن خوب، بهترين کارگردان هم نمي تواند اثري خوب خلق کند چه رسد به کارگردانهاي معمولي. اصل باورپذيري اتفاقها در داستان، کنشها و واکنشهاي منطقي شخصيتها و ريتم مناسب در حرکت داستان مواردي است که سريالهاي اين روزهاي تلويزيون درباره اش با مشکل مواجهند و در سريالهاي نوروزي امسال، تنها «پايتخت» بود که در داستانش کمتر از اين مشکلات ديده مي شد.



همانطور که در فصلي از داستان «پايتخت» نيز اشاره شد در بسياري موارد، فيلمنامه نويسان تحت فشار سفارش دهندگان فيلمنامه، در زماني اندک و به صورت روتين بدون اينکه تحقيق و تأمل کافي داشته باشند و فرصتي براي ويرايش و بازنويسي، دست به نگارش فيلمنامه مي زنند و اين از آفتهاي بزرگ اين حوزه است که مديران شبکه هاي سيما نيز بايد به آن توجه کرده و درباره اش به تهيه کنندگان تذکر بدهند.

* مینو هاشمی
نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۸
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
مازیار
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۰:۰۷ - ۱۳۹۰/۰۱/۱۴
4
0
باسلام متاسفم برای این صدا و سیما و مسئولین مربوطه که رهنمودهای رهبری باید نصب العین آنها باشد، بسیار فاصله گرفته اند و بجای فرهنگ سازی واقعابا وقاحت تمام و با نابخردی ناشیگونه شان فرهنگ ستیز شده اند... بله لجن پراکنی این آقا را به صدا و سیما تبریک میگویم این دستاورد بی فرهنگی و فرهنگ ستیزی این آقا و الهام غفوریان و عوامل ناچیز این فیلم بسیار مورد تقدیر است(متاسفانه وقاحت عوامل این فیلم به حد اکمل رسیده عذرخواهی هم که درکار نیست)
vip
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۴:۱۲ - ۱۳۹۰/۰۱/۱۴
0
1
در کل همه برنامه های صداسیما بازم عین عیدهای سال های قبل کسل کننده بی روح و بدون نشاط یا دارای نشاط کاذب بود...اگر یک نظر سنجی واقعی و بدون دخالت انجام داد متوجه میزان رضایت یا عدم رضایت میشوید
vaheed
|
Germany
|
۱۶:۳۵ - ۱۳۹۰/۰۱/۱۴
0
3
ba,salam mozakhraftar az in nemishod serial sakht ke sashtand aid shadi mikhahad darigh az yek dam shadi dar jame-jam shamshir ra az ro bar alihe shdi basteand
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۸:۱۱ - ۱۳۹۰/۰۱/۱۴
0
6
انصافا پايتخت عالي بود
zahra
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۹:۲۴ - ۱۳۹۰/۰۱/۱۴
0
3
vaghean paytakht be del minshast.bazi ha ham kheili khoob boodan
بيننده
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۱:۴۳ - ۱۳۹۰/۰۱/۱۷
0
0
1. كلاه قرمزي 90
2. پايتخت
بيننده
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۱:۵۸ - ۱۳۹۰/۰۱/۱۷
0
0
1. كلاه قرمزي 90
2. پايتخت
حانی
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۲:۱۲ - ۱۳۹۰/۰۱/۲۰
0
0
فقط پایتخت.بقیش در حد فاجعه بود
نظرات بینندگان