کارشناس
ارشد وزارت اطلاعات با رد شایعه مرگ رهبر سازمان مجاهدین خلق (منافقین)
میگوید: «مسعود رجوی در حال حاضر در اروپاست و بالاجبار خود را علنی
نمیکند. علت مخفی بودنش هم تعهدی است که به آن کشورها دارند؛ چرا که آن
کشورها نمیخواهند با ایران وارد تنش شوند. او شفاهی پیام میدهد. بنابراین
اینکه میگویند کشته شده یا مرده است، چنین نیست.»
این کارشناس وزارت اطلاعات که بیش از ۳۰ سال در پرونده مجاهدین خلق مسئولیت
داشته، در گفتوگویی با ماهنامه «نسیم بیداری» (شهریور ۹۴) اطلاعاتی جدید
درباره این سازمان از ابتدای انقلاب تاکنون بازگو کرده است؛ از جمله ارتباط
سازمان با عراق از سال ۵۷، نقش آن در انفجار هفتم تیر ۶۰ در دفتر حزب
جمهوری اسلامی، ازدواج مسعود و مریم رجوی، عملیات مرصاد، حرکتهای تروریستی
در دوره اصلاحات، وضعیت منافقین پس از حمله آمریکا به عراق و...
طبق نظر این کارشناس پرونده مجاهدین خلق، رخدادهای ۳۰ خرداد ۶۰ نه یک
قدرتنمایی صرف سازمان که با هدف براندازی بوده است. او درباره نقش منافقین
در انفجار هفتم تیر ۶۰ گفته است: «در مورد گروههای چریکی و برانداز
هیچگاه سند در اختیار شما نیست و کسی مسئولیتی را به عهده نمیگیرد. در
واقع امکان عملی ارائه سند وجود ندارد. مگر هفتم تیر را سازمان رسماً به
عهده گرفت؟ آنها به آن انفجار میگویند خشم خلق. سند ما درباره فعالیتهای
گروههای چریکی، افراد دستگیرشده از ردههای مختلف هستند که باز هم به
دلیل عدم گردش اطلاعات در این سازمانها از سویی و طبقهبندی اطلاعات بین
سطوح مختلف از سوی دیگر، لزوماً نمیتوان اطلاعاتی از آنان به دست آورد.
اما در نوار موسی خیابانی که حدود یک ماه قبل از مرگش منتشر شد و همینطور
در جمعبندی یک ساله رجوی، به طور غیرمستقیم به عملیات هفتم تیر یا «عملیات
بزرگ اللهاکبر» اقرار کردهاند و از آن به عنوان عملیاتی که رژیم را
بیآینده کرد، یاد کردند.»
او ازدواج مسعود رجوی با مریم قجر عضدانلو را با فرقهای شدن این سازمان
مرتبط میداند و میگوید: «در سال ۶۳ و قبل از آنکه مسعود رجوی با مریم
عضدانلو ازدواج کند، اعضا با موضوعی مواجه شدند که ماهیت سازمان را تغییر
میداد؛ آنان باید یا سازمان را انتخاب میکردند یا رجوی را. البته کل این
جریان را خود رجوی طراحی کرده بود تا در نهایت به نتیجه مورد نظرش برسد.
داستان از این قرار بود که دادگاهی برای رسیدگی به اتهامات رجوی تشکیل شد.
مرکزیت سازمان به عنوان هیات منصفه و یک نفر هم به عنوان قاضی برای رسیدگی
انتخاب میشود. شاکی هم مهدی ابریشمچی بود. او از رجوی به دلیل رابطه
نامشروع با همسرش یعنی مریم قجر که آن زمان مسئول دفتر رجوی بوده، شکایت
میکند. ناگفته نماند که حتی تراب حقشناس و پوران بازرگان هم در
اطلاعیهای که پس از ازدواج مریم و مسعود انتشار دادند، به سابقه رابطه این
دو نفر از سال ۵۹ اشاره کردند و آن را از مسلمات دانستند. عدهای اعتراض
میکنند و هر کس نظری میدهد. عدهای میگویند او باید کشته شود، عدهای
میگویند اخراج شود و... تعدادی هم میگویند این ماجرا را نباید مطرح کرد؛
چراکه سازمان بسیار به رجوی وابسته است و در صورت باز شدن این مساله،
سازمان صدمه میبیند. رجوی میگوید من میخواهم این موضوع را علنی مطرح کنم
که باز هم جلسه متشنج میشود اما در اینجا برخی میگویند مسعود صداقت دارد
که این ماجرا را گفته است. رفته رفته افراد به سمت رجوی میروند. در این
نشست که به «نشست اقرار» معروف است، اعضای مرکزیت را جمع میکنند و
میگویند رجوی که اعتراف کرد، شما هم بیایید و اعتراف کنید. افراد اعترافات
گوناگون میکردند که بعدها این نشستها در کل سازمان تحت عناوین «نشستهای
انقلاب ایدئولوژیک» و «نشستهای انقلاب علیه خصلتهای خرده بورژوازی» و
مانند آن ادامه پیدا کرد. این موضوع تا بعد از مرصاد و نشست «تنگه و توحید»
هم ادامه پیدا میکند که در این نشست افراد اعتراف میکنند که خط، اشکال
نداشته و اشکال در باور آنها بوده است. سازمان با این انقلابها خود را
حفظ میکرد که مهمترین آن «انقلاب طلاق» بود. آنها میگفتند هر تعلق
خاطری به غیر از تعلق خاطر به برادر (که منظور رجوی بود) شرک است. در همه
این سالها سازمان مشغول ساختن جایگاه قدسی برای مسعود بوده است. برای همین
هم میگوییم سازمان مجاهدین خلق یک فرقه است.»
این کارشناس ارشد وزارت اطلاعات با اشاره به اسنادی که از اردوگاه اشرف به
دست آمده و مشخص شده که تعامل سازمان و دولت عراق از ابتدای پیروزی انقلاب
وجود داشته است، برای اولین بار گفته که دستگاه اطلاعاتی جمهوری اسلامی از
عملیات مرصاد غافلگیر شده بود. عملیات مرصاد (و به تعبیر سازمان فروغ
جاویدان) در سوم مرداد ۱۳۶۷ یک هفته پس از پذیرش آتشبس جنگ ایران و عراق
با شعار «امروز مهران، فردا تهران» آغاز شد. به روایت این مسئول اطلاعاتی،
«اعتراف میکنم که ما خط سازمان را میدانستیم اما از برنامهاش مطلع
نبودیم و غافلگیر شدیم. ما برای فهمیدن این موضوع طراحیهایی کردیم و حتی
در یکی از کشورها اطلاعات ذیقیمتی به دست آوردیم اما نتوانستیم جزئیات
عملیات را متوجه شویم. در واقع وقتی کار از کار گذشت، موفق شدیم. از طرف
دیگر، سازمان هم غافلگیر شد؛ چراکه باور نداشت ایران آتشبس را بپذیرد.» پس
از مرصاد فعالیت عملیاتی علیه سازمان تغییر شکل داد و «عملیات روانی» آغاز
شد: «به واسطه اتفاقاتی همچون ریزش نیرو و انقلابهای متعدد درون سازمان،
در حوزه عملیات روانی رشد بسیار خوبی داشتیم. از طرف دیگر جمهوری اسلامی
این قدرت را یافت که ببخشد؛ اینکه درهای کشور به روی نیروهای برگشته و
بریده از سازمان باز شد، خود نشانه تغییر در رویکرد بود. البته نه به این
معنا که به سازمان اجازه داده شود بیاید و در کشور فعالیت کند. چارچوب کلی
حفظ شد اما ذیل آن، تغییرات گستردهای اتفاق افتاد. شاید آمار داده نشده
باشد، اما نزدیک به ۲ هزار نفر به ایران آمدند، عفو شدند و الان هم دارند
زندگی عادی میکنند.»
سازمان مجاهدین پس از سال ۷۶ تغییر رویه داد و رو به سوی عملیات ایذایی برد
و پس از ۱۱ سال دوباره ترور شهری را انتخاب کرد. این کارشناس اطلاعاتی،
برنامه منافقین در دوره اصلاحات و هدف آنها از اجرای «فروغ ۲» را اینطور
شرح داده است: «پس از دوم خرداد، رجوی در یکی از نشستهای اشرف، یک طناب به
دور گردن خود میپیچد و با حالتی شوکه میگوید: «خاتمی میخواهد با
شعارهای خودمان ما را خفه کند. آمده و با لبخند حرف از حقوق بشر میزند.»
رجوی از انتخاب ۷۶ به عنوان «فتنه خاتمی» یاد میکند و میگوید این اتفاق
کار ما را ۲۰ سال عقب انداخت. بنابراین تلاش میکنند که دولت اصلاحات را
مجبور به خشونت کنند. به همین دلیل هم به ترور دست زدند و صیاد شیرازی را
شهید کردند یا مناطقی در شهرها را هدف قرار دادند. میخواستند به قول
خودشان ماهیت فتنه را روشن و حکومت را میلیتاریستی کنند. آنها میخواستند
ایران را وارد تنش کنند که مثلاً در صورت حمله ایران به آنها در خاک عراق،
روابط دو کشور دچار مشکل شود و آبروی دولتی که دم از تنشزدایی زده است
برود. ما در ابتدای دوران آقای خاتمی، پایگاههای منافقین را بمباران
کردیم. رفتیم و بحث کردیم که این کار انجام شود. به هر حال مجوز شورای
امنیت ملی را گرفتیم و در عید فطر تعداد زیادی موشک به قرارگاه اشرف زدیم.
ما به دنبال این بودیم که به صدام بگوییم نمیشود کشور همسایه را ناامن
کنید و ما ساکت بنشینیم. با ترورها و بمبگذاریها، سازمان میخواست شرایط
را برای اجرای «فروغ ۲» مهیا کند. فروغ ۲ زمانی اتفاق میافتاد که کشور
همسایه مجوز میداد و کشور همسایه هم فقط در شرایط جنگی این مجوز را
میداد. از طرفی، سازمان میدانست که در شرایط باز و با رابطه خوب بین دولت
و ملت، مبارزه چریکی جایی ندارد. پس ناگزیر بود شرایط را به سمت بسته شدن
سوق دهد تا مبارزه مسلحانه مشروعیت پیدا کند. سازمان از سال ۶۵ تا ۷۶
عملیات ترور شهری نداشت، اما از ۷۶ تاکتیکش تغییر کرد چرا که میخواست روی
طرف مقابل تأثیر بگذارد و شرایط را برگرداند.»
به گفته این کارشناس وزارت اطلاعات، حمله نیروهای ناتو و آمریکا به قرارگاه
اشرف، به دلیل مذاکرات ایران با آمریکا و انگلیس بوده است: «ما تمام نقاط
استقرار سازمان را به آنها دادیم و آنها قرارگاه اشرف را بمباران کردند.
در مقابل، آنها هم مجوزهایی از ما گرفتند که برخی از پروازهایشان از خاک
ایران عبور کند. در ماجرای افغانستان هم چنین مواردی بود.»