پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : انتخابات رياستجمهوري آمريكا به روزهاي سرنوشتساز خود رسيده است. از يك سو دونالد ترامپ ميلياردر جمهوریخواه با زير سوال بردن بسياري از تابوهاي جامعه آمريكا شهرت زيادي به هم زده و از همه رقباي جمهوریخواه خود پيشي گرفته و از سوي ديگر هيلاري كلينتون عزم خود را جزم كرده تا با پيروزي در انتخابات رياستجمهوري نخستين رئيسجمهور «زن» تاريخ ايالات متحده آمريكا باشد. به همين دليل وبراي تحليل و بررسي انتخابات رياستجمهوري آمريكا با دكتر داوود هرميداس باوند استاد برجسته روابط بينالملل و رئيس سابق كميته حقوقي مجمع عمومي سازمان ملل گفتوگو كرديم.
به گزارش انتخاب، دكتر هرميداس باوند معتقد است: «روي كار آمدن دونالد ترامپ و هيلاري كلينتون براي ايران تفاوت زيادي ندارد و نميتوان توقع داشت با روي كار آمدن يكي رابطه ايران و آمريكا بهتر و با روي كار آمدن ديگري رابطه ايران و آمريكا بدتر ميشود. رابطه ايران وآمريكا داراي پيچيدگيهاي خاص تاريخي و ايدئولوژيك است كه ترميم آن از عهده يك دولت خاص برنميآيد و نيازمند زمينههاي تاريخي و البته تصميمهاي بزرگ است». در ادامه متن اين گفتوگو را از نظر ميگذرانيد.
چرا از درون ليبرال دموكراسي آمريكا شخصي مانند دونالد ترامپ به عنوان نماد پوپوليسم آمريكايي بيرون آمده است؟ اگر ترامپ در آمريكا به قدرت برسد چه پيامدهايي براي ايالات متحده آمريكا در عرصه جهاني به همراه خواهد داشت؟
ايالات متحده آمريكا از پانزده سال پيش تاكنون با مشكلات اقتصادي مهمي روبه رو بوده است. اغلب اين مشكلات اقتصادي نيز به دليل جنگ در عراق و افغانستان بود كه دولت آمريكا را متحمل صرف هزينههاي هنگفتي كرد. از سوي ديگر جامعه آمريكا با افزايش شكاف طبقاتي مواجه شده و اين مساله مناسبات اجتماعي اين كشور را تحت تاثير قرار داده است. شكاف طبقاتي كنوني آمريكا در تاريخ اين كشور بيسابقه بوده و روز به روز نيز در حال افزايش است. در شرايط كنوني دونالد ترامپ به خوبي متوجه مطالبات جامعه آمريكا شده و به همين دليل شعارهاي خود را در اين راستا قرار داده است. مردم آمريكا نيز به دليل مشكلاتي كه دارند از شعارهاي ترامپ استقبال كرده و احساس ميكنند ترامپ ميتواند فردايي بهتر براي ايالات متحده آمريكا رقم بزند. نكته ديگر اينكه ترامپ شعارهاي خود را از بين شكايتهاي عامه مردم آمريكا نسبت به دولت انتخاب كرده و به زبان عاميانه اين شعارها را مطرح ميكند. در نتيجه وي موفق شده يك رابطه دوطرفه با مردم آمريكا برقرار كند كه تاكنون يكي از مهمترين عوامل پيشرفت وي در انتخابات رياستجمهوري به شمار ميرود. اغلب مردم ايالتهاي مختلف آمريكا به جز شهرهاي بزرگي مانند واشنگتن و سانفرانسيسكو بيشتر به مسائل اقتصادي، رفاهي، ورزشي و تفريحي خود اهميت ميدهند و مسائل سياسي و سياست خارجي براي آنها در اولويت بعدي قرار دارد. به همين دليل ترامپ «رگ خواب» مردم آمريكا را پيدا كرده و موفق شده دغدغههاي پنهاني مردم را به صورت آشكار مطرح كند. در نتيجه حركتي شبه پوپوليستي در جامعه آمريكا به رهبري ترامپ شكل گرفته كه روزبه روز شكل قويتري به خود ميگيرد و هواداران بيشتري پيدا ميكند. به صورت طبيعي حركات پوپوليستي يا شبه پوپوليستي خيلي زود فراگير و به يك جريان تاثيرگذار سياسي تبديل ميشود.
استقبال مردم آمريكا از ترامپ در مبارزات انتخاباتي چه ارتباطي با عملكرد دولت باراك اوباما در هشت سال گذشته دارد؟آيا نارضايتي از عملكرد اوباما سبب استقبال مردم آمريكا از ترامپ شده است؟
در ماههاي گذشته يكي از حربههاي تبليغاتي دونالد ترامپ هجمه و انتقاد به سياست باراك اوباما در هشت سال گذشته بوده است. اين در حالي است كه اوباما ميراثدار دولت جرج بوش است كه با نابسامانيهاي زيادي در زمينه اقتصادي و سياست خارجي روبه رو بود. در سايه سياستهاي خصمانه جرج بوش بسياري از اتفاقات ناگوار در منطقه خاورميانه و مناطق مختلف جهان به وقوع پيوست. ظهور گروههاي تروريستي مانند داعش، بوكوحرام و القاعده بيشتر به خاطر سياستهاي جرج بوش بود كه سبب كشته شدن بسياري از مردم بيگناه جهان شد. در شرايط كنوني اغلب نامزدهاي حزب جمهوریخواه آمريكا نسبت به سياستهاي اوباما انتقاد دارند و به شكلهاي مختلف سياستهاي اوباما را زير سوال ميبرند. به صورت كلي يكي از شگردهاي انتخاباتي نامزدهاي انتخابات رياستجمهوري دراغلب كشورهاي جهان زيرسوال بردن عملكرد دولت گذشته است. كانديداهاي انتخابات به دليل اينكه به حمايت مردم نيازمند هستند تلاش ميكنند خود را از رئيسجمهور گذشته موفقتر و با برنامهتر جلوه بدهند تا افكار عمومي را تحت تاثير قرار بدهند. نكته جالب در انتخابات آمريكا اين است كه برخي كانديداهاي حزب دموكرات مانند برني سندرز نيز به عملكرد دولت اوباما انتقاد دارند و براي جذب آراي بيشتر از هم حزبي خود انتقاد ميكنند.
باراك اوباما در طول دوران رياستجمهوري تلاش كرد از جنگ مستقيم خودداري كند و با ديپلماسي مشكلات آمريكا با كشورهاي ديگر را مرتفع كند. اوباما دو مساله مهم و تاريخي سياست خارجي آمريكا يعني مناقشه اتمي با ايران و همچنين روابط نامساعد تاريخي با كوبا را نيز تا حدود زيادي ترميم كرد. وي همچنين با سفر تاريخي به هيروشيما گام جديدي در راستاي تنش زدايي از سياست خارجي آمريكا برداشته است. آيا پيروزي ترامپ در آمريكا تهديدي براي سياستهاي مسالمتآميز و آغاز جنگ طلبي نومحافظهكاران در آمريكا نخواهد بود؟
جرج بوش در اغلب حوادث مهم دوران رياستجمهورياش مانند جنگ در عراق به صورت مستقل عمل ميكرد و كمتر روي همكاري هم پيمانان جهاني آمريكا حساب باز كرده بود. در جنگ عراق تنها انگلستان با آمريكا همكاري كرد و كشورهاي ديگر اروپايي حاضر نشدند هزينههاي يك جنگ فرسايشي را متحمل شوند. اين در حالي است كه باراك اوباما به همكاري با هم پيمانان جهاني آمريكا اهميت ميداد و بدون كمك آنها حاضر نبود در مشكلات پيچيده جهاني مانند بحران سوريه دخالت كند. نمونه بارز همكاري دولت اوباما با كشورهاي قدرتمند اروپايي در گروه موسوم به ۱+۵ شكل گرفت كه توافق تاريخي با ايران را رقم زد. اوباما به صورت زيركانهاي تلاش كرد قدرتهاي ديگر جهان را نيز در توافق با ايران درگير كند تا پيامدهاي منفي اين توافق تنها دامن دولت وي را نگيرد و پاسخي قانعكننده براي افكار عمومي و تاريخ آمريكا داشته باشد. نكته ديگر اينكه اوباما با وجود تهديداتي كه براي اقدامات تنبيهي مانند حمله نظامي به سوريه عنوان ميكرد اما در باطن با اقدامات تنبيهي موافق نبود و تمايل داشت مشكلات منطقهاي و جهاني به وسيله ديپلماسي و مذاكره حل و فصل شود. با اين وجود بايد اين نكته را بپذيريم كه همه مردم افلاطون وسياستمدار نيستند و ممكن است تحت تاثير تبليغات احزاب و شخصيتهاي سياسي قرار بگيرند.
در شرايط كنوني اغلب كانديداهاي انتخابات رياستجمهوري آمريكا برعليه دولت باراك اوباما موضعگيري ميكنند و سياستهاي وي را زير سوال ميبرند. به همين دليل برخي از مردم آمريكا كه تحت تاثير اين تبليغات قرار گرفتهاند گمان ميكنند اوباما در سياستهاي خود شكست خورده و نتوانسته منافع ايالات متحده آمريكا را به خوبي تامين كند. به عنوان مثال برني سندرز كه هم حزبي اوباما در حزب دموكرات آمريكا است به صراحت و با مشي سوسياليستي نسبت به اين مساله كه ثروت در جامعه آمريكا تنها در دست عده معدودي است به سياستهاي اوباما انتقاد ميكند. به همين دليل مواضع سندرز كه عمدتا مبتني بر سوسيال دموكراسي است مورد استقبال مردم آمريكا قرار گرفته كه از مشكلات اقتصادي و رفاهي رنج ميبرند. با تمام اين اوصاف قضاوت تاريخي درباره باراك اوباما در آمريكا مثبت خواهد بود.
نكته ديگر اينكه سرنوشت انتخابات آمريكا همواره تحت تاثير اتفاقاتي بوده كه در يك ماه باقيمانده تا برگزاري انتخابات رخ ميدهد. اين اتفاقات كه در برخي مواقع بسيار مهم و تاثيرگذار است سرنوشت بسياري از انتخابات آمريكا را تغير داده است. در نتيجه اتفاقات ماههاي آينده در سرنوشت انتخابات آمريكا تاثيرگذار خواهد بود. انتخابات در آمريكا همواره تحت تاثير شعارهاي كانديداهاي رياستجمهوري بوده به شكلي كه۸۰ درصد برنامههاي انتخاباتي كانديداها به صورت شعار بوده وبه سختي امكان تحقق پيدا ميكند. فضاي انتخاباتي ايالات متحده به گونهاي است كه مردم آن، در لحظه تصميم ميگيرند و مانند ساكنان اروپا گرايش ايدئولوژيك ندارند؛ بنابراين تابع رويدادها و وقايع روز و به ويژه روزهاي نزديك به انتخابات هستند و دقيقا به همين دليل بايد تاكيد كرد در لحظات واپسين امكان دارد رايي كه قرار بود به نام جمهوریخواهان نوشته شود، به نفع دموكراتها به صندوق انداخته شود و برعكس. پيش بيني قاطع انتخابات برگزار شده در ايالات متحده آمريكا منطبق بر جغرافياي سياسي اين كشور نيست و مردم خود را پايبند گروهها نميبينند. براي مثال در انتخابات رياستجمهوري و فرمانداريها كه بهطور همزمان برگزار ميشد، در برخي از مقاطع شهري به رئيسجمهوري دموكرات راي داده اما فرماند اري جمهوریخواه را روي كار آورده است.
ارزيابي شما از مواضع كانديداهاي رياستجمهوري آمريكا نسبت به ايران و مساله برجام چيست؟ ترامپ به صراحت نسبت به برجام و ايران موضعگيري ميكند و توافق با ايران را تمسخر كرده است. از سوي ديگر هيلاري كلينتون وجود دارد كه رابطه نزديكي با اسرائیل دارد و از نفوذ زيادي بين دشمنان منطقهاي ايران مانند عربستان و كشورهاي عربي حاشيه خليج فارس برخودار است. به نظر شما از بين ترامپ و كلينتون كدام يك بهتر ميتواند منافع ايران را در منطقه و جهان محقق كند؟
از قديم گفتهاند: «ديده ز عيب ديگران كن فراز/ صورت خود بين و در آن عيب ساز». به نظر من برخي از شخصيتهاي سياسي داخلي به صورت يك طرفه درباره انتخابات آمريكا قضاوت ميكنند و واقعيتهاي سياسي بين دو كشور را در نظر نميگيرند. آقاي ترامپ عنوان كرده درصورتي كه به رياستجمهوري آمريكا دست پيدا كند توافق هستهاي با ايران را پاره خواهد كرد. سخنان ايشان هيچ گونه پايه و اساس قانوني ندارد و رئيسجمهور بعدي آمريكا از نظر قانوني نميتواند تعهدات بينالمللي دولت ايالات متحده آمريكا را زيرپا بگذارد. نكته ديگر اينكه توافق هستهاي با ايران تصميمي بوده كه قدرتهاي جهاني با همكاري يكديگر اتخاذ كردهاند و پيمان شكني يكی از طرفين با واكنش ديگر كشورها همراه خواهد شد. از سوي ديگر توافق هستهاي ايران و قدرتهاي جهاني مورد تاييد شوراي امنيت سازمان ملل قرار گرفته و به يك تعهد الزامآور بينالمللي تبديل شده است. در نتيجه پاره كردن برجام در شرايط عادي براي هيچ كس امكان پذير نيست. ما بايد اين نكته را در نظر داشته باشيم كه اغلب شعارهاي ضد ايراني كانديداهاي رياستجمهوري آمريكا به صورت شعار و براي جذب آراي مردم آمريكاست و مصرف ديگري ندارد. مساله ديگر اينكه عملكرد هشت ساله باراك اوباما تاحدود زيادي قابل قبول بوده و تاريخ قضاوت منصفانهاي نسبت به سياستهاي وي خواهد داشت. در طول هشت سال گذشته بسياري از دشمنان منطقهاي ايران مانند عربستان سعودي و اسرائیل اوباما را براي مدارا با ايران تحت فشار قرار داده بودند و به شكلهاي مختلف خواهان تخاصم و تحكم بيشتر دولت ايالات متحده آمريكا با ايران بودند. با اين وجود باراك اوباما تلاش كرد مسير صحيح را در پيش بگيرد و در رابطه با ايران از اقدامات تنش زا و مسالهسازخودداري كند. نكته مهم ديگر اينكه در شرايط كنوني منافع ايران و آمريكا در منطقه خاورميانه به صورت تصادفي به هم نزديك شده است. به نظر من روي كار آمدن دونالد ترامپ و هيلاري كلينتون براي ايران تفاوت زيادي ندارد و نميتوان توقع داشت با روي كار آمدن يكي رابطه ايران و آمريكا بهتر و با روي كار آمدن ديگري رابطه ايران و آمريكا بدتر شود. رابطه ايران وآمريكا داراي پيچيدگيهاي خاص تاريخي و ايدئولوژيك است كه ترميم آن از عهده يك دولت خاص برنميآيد و نيازمند زمينههاي تاريخي و البته تصميمهاي بزرگ است. نكته ديگر اينكه اغلب كانديداهاي رياستجمهوري آمريكا تلاش ميكنند رابطه محكم و استواري با اسرائیل داشته باشند و لابيهاي صهيونيستي را از خود راضي نگه دارند. در شرايط كنوني نيز دونالد ترامپ و هيلاري كلينتون در مبارزات انتخاباتي خود از شعارهايي استفاده ميكنند كه با سياستهاي اسرائیل همخواني بيشتري داشته باشد. بدون شك اسرائیل نقش مهمي در سياستهاي خارجي دولت آينده ايالات متحده آمريكا خواهد داشت. اين در حالي است كه در گذشته نيز اين مساله وجود داشته و اغلب روساي جمهوري سابق آمريكا رابطه مثبت و دوطرفهاي با اسرائیل داشتند. مساله ديگر اينكه نگرش احزاب جمهوریخواه و دموكرات در آمريكا نسبت به مسائل مختلف و از جمله سياست خارجي متفاوت است. در گذشته حزب جمهوریخواه همواره انزوا طلب بوده و كمتر قدرتهاي ديگر را در تصميمات خود سهيم كرده است. اين در حالي است كه حزب دموكرات همواره تلاش كرده سياستهاي خارجي خود را به صورت مشترك با قدرتهاي ديگر جلو ببرد. حزب دموكرات در فضاي داخلي آمريكا بيشتر از طبقات فرودست مانند كشاورزان و كارگران حمايت ميكند اما حزب جمهوریخواه بيشتر از اقشار پردرآمدتر حمايت ميكند. حزب جمهوریخواه تاكيد بيشتري روي استقلال ايالات در تصميمگيريها دارد در صورتي كه حزب دموكرات كلي نگرتراست و بيشتر منافع عمومي مردم آمريكا را در نظر ميگيرد. با اين وجود اتفاقات يك ماه باقيمانده تا برگزاري انتخابات نقش تعيينكنندهاي در سرنوشت انتخابات خواه داشت. به عنوان مثال پيروزي جرج بوش پدر در انتخابات رياستجمهوري آمريكا با فروپاشي اتحاد جماهير شوروري، نظم نوين جهاني و تكقطبيشدن شدن موازنه قدرت در عرصه جهاني به سود آمريكا همراه بود كه سرنوشت انتخابات را به سود جمهوریخواهان تغيير داد. به نظر من انتخابات رياستجمهوري آمريكا در نهايت به سود دموكراتها و خانم كلينتون تمام خواه شد. در شرايط كنوني اغلب قدرتهاي اروپايي موضعي همسو با دونالد ترامپ ندارند و بيشتر تمايل دارند خانم كلينتون در آمريكا به قدرت برسد.
آيا شما اين مساله را قبول داريد كه جمهوریخواهان همواره مواضع خصمانهتري نسبت به ايران داشتهاند ودر صورتي كه ترامپ به عنوان يك جمهوریخواه به قدرت برسد منافع ايران بيشتر به خطر ميافتد؟
هر يك از دو كانديداي جمهوریخواه و دموكرات، يعني دونالد ترامپ و هيلاري كلينتون که در انتخابات رياستجمهوري آمريكا پيروز شده و در نهايت به قدرت برسد، ميتواند در سياستهاي داخلي آمريكا و پس از آن سياست خارجي اين كشور نسبت به ايران و خاورميانه اثرگذار باشد وحتي ممكن است كه اين دو رويكرد متفاوتي نسبت به اوباما اتخاذ كنند. اما درباره اجراي برجام تصور ميرود هيچ دولتي در آمريكا و از هر حزبي نميتواند تغييري در محتواي پيماننامه گروه ۱+۵ و اجراي برجام به وجود آورد. گرچه همچنان روابط ميان ايران و آمريكا به سوي عاديسازي پيش نرفته و تنها در مواردي چون برجام و مسائل منطقه وزراي خارجه تهران و واشنگتن به مذاكره ميپردازند اما به هر روي هر تغييري در مناسبات دو كشور با توجه به شعارهاي افراطي و تندروانه نسبت به مسائل منطقه و حتي برنامههاي برجام از سوي دو كانديداي جمهوریخواه و دموكرات رياستجمهوري ايالات متحده، به مصلحت نخواهد بود كه هر يك از اين دو كانديدا پس از ورود به كاخ سفيد و نشستن بر كرسي رياستجمهوري بخواهند برخلاف تعهدات خود در برنامه اقدام جامع مشترك عمل نمايند. بر اين اساس اگر آمريكا برخلاف تعهداتش عمل نمايد بهطور قطع ناقض تعهدات خواهد بود و به عنوان يك دولت ناقض حقوق بينالملل شناخته ميشود و اعتبار سياسي آن به خطر خواهد افتاد. از سويي به مصلحت اين كشور نخواهد بود كه تعهدات خود را نقض كند. گرچه ابزارهاي حقوقي در نظام بينالملل در برابر ايالات متحده آمريكا به عنوان يكي از اعضاي دائم شوراي امنيت كارساز نيست، اما قطعا به مصلحت اين كشور نيست كه بخواهد تعهدات خود را نقض كرده و اعتبارش را در نظام بينالملل به خطر بيندازد. از سويي با توجه به سوابق هيلاري كلينتون در وزارت خارجه آمريكا و مواضع روشن سياسي وي نسبت به ايران و از سويي دونالد ترامپ به عنوان كسي كه داراي ديدگاههاي سياسي تند و افراطي بوده و نيزكارنامه سياسي روشن و سوابق اجرايي در دستگاههاي دولتي آمريكا نداشته است، به خوبي ميتوان دريافت كه اين ديدگاهها بيشتر به يك طنز و شعار شباهت دارد؛ چرا كه مساله حائز اهميت در قانون اساسي ايالات متحده منافع ملي اين كشور بوده و به همين علت روسايجمهور و هر مقام ذيربط و مسئول در اين كشور بايد در همين راستا گام برداشته و سياستهايش را با آن تطبيق دهد. از سويي گرچه بايد شاهد تغييرات نرمافزاري و سخت افزاري در سياست خارجي آمريكا نسبت به مسائل خاورميانه به ويژه سوريه و در منطقه و اوكراين در اروپاي شرقي بود، اما با اين وجود رئيسجمهور آينده آمريكا از هر حزبي باشد بايد از قانون اساسي اين كشور تبعيت كرده و در همان مسير نيز حركت كند. از اين رو منافع ملي ايالات متحده ايجاب ميكند به دنبال كشوري باسواد، منابع غني و استعدادهاي سرشار باشد از اين رو نميتواند از تواناييها، تخصص و منابع ايران غافل بماند؛ چرا كه جمهوري اسلامي ايران در طول مذاكرات هستهاي به خوبي ثابت نموده از يك سياست منطقي و متعدل نسبت به كشورهاي منطقه و غرب برخوردار بوده و از ديگر سو غرب و به ويژه واشنگتن در بسياري از مسائل خاورميانه به ويژه سوريه و در مبارزه با تروريسم و خروج آن از منطقه با ايران همسويي و اشتراك منافع دارند. اتخاذ يك سياست سختافرازي به نفع آمريكا نبوده بلكه تنها شرايط را در منطقه و كشورش سختتر خواهد كرد. ازاين رو نبايد چندان هم اين نوع شعارها را جدي گرفت و نميتوان گفت كه ما در آينده بايد شاهد يك رفتار و سياست سختافزاري از سوي اين كشور نسبت به ايران و خاورميانه باشيم. گرچه دولت اوباما نسبت به دولتهاي ديگر آمريكا سياست معتدل و نرمي درباره مسائل خاورميانه و پرونده هستهاي ايران در پيش گرفته بود، اما با اين وجود نميتوان از هماكنون گفت كه نتيجه انتخابات رياستجمهوري آمريكا ميتواند همهچيز را در خاورميانه به بدترين شكل ممكن تغيير دهد.
اگر هیلاری كلينتون به رياستجمهوري آمريكا برسد براي نخستينبار يك «زن» به رياستجمهوري مهمترين قدرت نظامي و اقتصادي جهان دست پيدا كرده است. اين مساله ايالات متحده آمريكا را با چه چالشها و فرصتهايي مواجه ميكند؟
در گذشته كشورهاي مختلف رهبران زن زيادي مانند ملكه ويكتوريا و خانم تاچر در انگلستان، برزيل، هندوستان، تايلند يا كره جنوبي داشتهاند. با اين وجود اين اتفاق تاكنون در تاريخ ايالات متحده آمريكا رخ نداده و درصورتي كه خانم كلينتون به اين مهم دست پيدا كند به نوعي تابو شكني كرده و نخستين رئيسجمهور زن تاريخ آمريكا خواهد بود. اين در حالي است كه «برني سندرز» نيز كه يك يهودي است در صورتي كه به رياستجمهوري برسد تابو شكني كرده و نخستين رئيسجمهور يهودي آمريكا خواهد بود. به نظر من در صورتي كه خانم كلينتون به رياستجمهوري آمريكا دست پيدا كند تفاوت زيادي با ساير كانديداهاي دموكرات رياستجمهوري آمريكا نخواهد داشت وسياستهاي حزب دموكرات را اجرا خواهد كرد. اين در حالي است كه به نظر ميرسد مشاور اصلي وي در امور كشورداري همسر وي آقاي بيل كلينتون رئيسجمهور سابق آمريكا خواهد بود كه از پشت پرده وي را حمايت خواهد كرد. خانم كلينتون نسبت به انتقاداتي كه در ميتينگهاي انتخاباتي نسبت به وي صورت ميگيرد حساسيت بيشتري از خود نشان ميدهد كه به نظر من به اين مساله باز ميشود كه ايشان يك خانم است كه از حساسيتهاي بيشتري در برخي زمينهها برخوردار هستند. با وجود آنكه كلينتون، سابقه كاري پرافتخاري شامل بانوي نخست آمريكا و وزير خارجه سابق اين كشور را در كارنامه دارد و در سطح جهاني شناخته شده است اما اين مساله براي مردم عادي آمريكا مهم نيست. آنچه كه بيش از همه براي آمريكاييها مهم است مسائل اقتصادي است. مردم آمريكا ميخواهند كانديدايي را ببينند كه بتواند آنها را متقاعد كند مسائل روزمره طبقه عادي و متوسط آمريكا را درك ميكند.
در حال حاضر يكي از نقاط قوت اصلي كلينتون ارتباط برقرار كردن او با زنان آمريكايي است كه نيمي از جمعيت اين كشور را تشكيل ميدهند. يك نظرسنجي اخير نشان ميدهد ۵۶ درصد از زنان آمريكا كلينتون را تاييد ميكنند و نظرسنجي ديگري كه اوايل سال جاري ميلادي منتشر شد نيز نشان داد، بزرگترين نقطه قوت كلينتون جايگاه وي به عنوان نخستين رئيسجمهور زن آمريكا در صورت پيروزي در انتخابات خواهد بود.
با اين حال با نزديك شدن به انتخابات رياستجمهوري ۲۰۱۶ ديگر مسائل به غير از جنسيت براي كلينتون مطرح خواهند بود. كانديداهاي جمهوریخواه به دنبال آن هستند تا برخي اقدامات اشتباه كاخ سفيد در زمينه سياست خارجي را به كلينتون با توجه به اينكه او در دوره رياستجمهوري اول اوباما، وزارت امور خارجه را به عهده داشت، نسبت دهند. آنچه براي كلينتون اهميت دارد اين است كه او تعداد محدودي از طبقات جامعه را مخاطب قرار ندهد و بايد فراتر از پايگاه دموكرات خود به دنبال جلب آراي ديگر گروهها باشد.
*روزنامه ارمان