پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : علی(ع) آیتی شگفت و شگرف است؛ آیتی
که به قول مرحوم شهریار «نه بشر توانمش گفت، نه خدا توانمش خواند». فرودش به ناسوت
در خانه دوست و فرازش به ملکوت باز از خانه دوست، و در میان این دو نقطه فراز و
فرود، حقیقتی بر گونه اساطیر[1]. از
کودکی کام جانش با شهد وحی شیرین شده بود. پیامبر پیش از بعثت او را که طفلی شش
هفت ساله بود تنها با خود به حرا میبرد و در خلوت تأملهای عمیق و نیایشهای شگفتش
در شبها و روزهای انزوا همراه میآورد[2]. ماه
رمضان که میشود، تمام این ماه را محمد(ص) به تنهایی در خلوت حرا میگذراند و تنها
همراه و مصاحب او این کودک است؛ یعنی در میان همه مردم مکه کسی که لیاقت همفکری و
همروحی و همافقی او را داشته باشد، غیر از این کودک نیست. خود او میگوید: «آن
ساعتی که وحی نزول پیدا کرد من آنجا بودم و صدای ناله شیطان را در هنگام نزول وحی
شنیدم» و وقتی ماجرا را به پیامبر میگوید پاسخ میشنود که: «بلی، علی جان! آنچه
من میشنوم میشنوی و آنچه من میبینم میبینی»[3].
آری نخستین دستی که در غربت و
تنهایی در دستهای محمد(ص) به بیعت دراز شد و با هم به پیمان پیوند خورد، دست کوچک
علی بود و از آن پس همه لحظات عمر را در این پیمان و پیوند نهاد و در پرستش خدا و
وفای محمد(ص) و دوستی خلق و پارسایی روح، آیتی شگفت شد و با صدها رشته پنهان و
پیدا با روح و اندیشه و قلب محمد(ص) پیوند یافت[4].
و این پیر دیرسال تاریخ است که راوی
صادق صلابت علی در کشاکش نبرد حق و باطل، از خفتن در بستر پیامبر در لیلة المبیت تا
جانفشانی در بدر و احد و... و تا بیست و پنج سال سکوت و خانهنشینی و از حق فردی
خود گذشتن برای نجات حقیقت اسلام و قرآن است. و سرانجام علی(ع)، این شاهکار خلقت،
در مواجهه با ناکثین، قاسطین و مارقین نشان داد که ترازوی احد خوی عدالت است و اگر
دیروز به خاطر مصلحت، خار در چشم و استخوان در گلو، سر در حلقوم چاه فرو میبرد و درد و غصه خویش با او میگفت، امروز به خاطر
همان مصلحت باید با کسانی بجنگد که ردای تقدس به تن کردهاند و بر آناند تا
اشرافیت جاهلی را دیگر بار در قالب اسلام خلافت موروثی احیا کنند. و چنین بود که
فرق علی(ع) به تیغ تحجر و نفاق در محراب عبادت شکافته شد تا برای همیشه فرق اسلام
اموی با اسلام علوی شناخته شود و نام بلند علی(ع) با عدالت عجین گردد.
پینوشتها
[1] . تعبیر مرحوم دکتر شریعتی در
توصیف امام علی(ع).
[2] . علی شریعتی، فاطمه فاطمه است، ص 158.
[3] . نهجالبلاغه، خطبه 192 ؛ رک: مرتضی مطهری، سیری در سیره نبوی، ص
241-244.
[4] . فاطمه فاطمه است، ص 158 ، 160.