پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : در همه دنیا این نوع شبکه های اجتماعی وجود دارند و اتفاقا دسترسی به این شبکهها برای آنها هم از ما راحتتر است. پس چرا برای آنها تهدید نیست ؟ ما به شیوههای ارتباطی دیگر اجازه استفاده نمی دهیم و به این دلیل فرزندانمان به شبکه های اجتماعی هجوم می آورند .
به گزارش فانوس، در کجای دنیا شبکه های اجتماعی شبکه خبررسانی هستند ؟ خبررسانی وظیفه تلویزیون و خبرگزاری و … است چرا که ما نمی دانیم کدام خبر راست است وکدام دروغ. اما چون رادیو و تلویزیون و روزنامه ها محدود هستند، مردم به این شبکه ها هجوم می آورند و در نتیجه این ابزار که در اصل فرصت بوده، تبدیل به یک تهدید می شود.
این موضوع در مورد دانش آموزان هم صدق می کند و آموزش و پرورش هم نمی تواند در این زمینه کاری بکند و حتی اگر در محیط مدرسه هم از دسترسی به این شبکهها ممانعت می کنند، از منظر برقراری نظم است و بعد از مدرسه هم کاری از دستش ساخته نیست. موضوع باید در کلیت جامعه حل شود و اگر رسانه ها حداقلی از آزادی را داشته باشند ، آنگاه این شبکه های اجتماعی هم تبدیل به فرصت می شوند
عباس عبدی تحلیلگر مسائل اجتماعی در گفتگو با فانوس و در پاسخ به سوالی در مورد افزایش آسیب های اجتماعی اظهار داشت ؛جدای از اینکه آسیبهای اجتماعی واقعا بیشتر شده یا خیر ، می توان مطمئن بود که این آسیبها محصول اتفاقات و تحولات دیگریست، از جمله اینکه انسجام جامعه و کارکرد نهادها تا حدودی از دست رفته و شرایطی پیش آمده است که افراد منفردتر شده و نظارت اجتماعی تقلیل یافته است.
اگر به حیطه های دیگر هم نگاه کنیم ، از یک طرف مردم برای بهبود وضعیت اقتصادیشان تحت فشار هستند و از یک طرف هم بیکاری در حال افزایش است.اشتغال کم میشود و درآمدها ثابت میماند و این فشارها برای دستیابی به یک هدف وقتی که با امکانات نا هماهنگ باشد، طبق نظریه مورتون، ممکن است به منزوی شدن عده ای بینجامد، عده ای گوشه گیری کنند و یه عده ای هم ممکن است جرم و جنایت مرتکب شوند.
یکی از چیزهایی که خیلی اثرات منفی داشته و به نظر من در این یکی دو سال اخیر مقداری بهبود پیدا کرده، مسئله ی تورم است.ما از بس که در چهل سال گذشته با تورم زندگی کرده ایم، درک درست و روشنی از یک فضای غیر تورمی نداریم. تورم در واقع پدیده ای بنیان برانداز است. شما وقتی که هر لحظه می بینید که پول و ارزش پول در حال سقوط است، باید هر لحظه به فکر افزایش آن باشی. اصلا خود این دغدغه ویرانگرست، چه برسد به آنکه برای آن بخواهی اقدامی هم انجام دهی. این مسئله فرد را در موقعیتی قرار می دهد که کارهایی انجام دهد و خیلی هم در بند قضاوت دیگران نباشد.
وی در ارتباط با پدیده طلاق اعتقاد دارد که طلاق با بقیه آسیبهای اجتماعی فرق دارد چرا که میزان طلاق در ارتباط با روند تحولات ساختار خانواده است. البته برخی طلاقها آسیب است و بعضی ها هم نه.دو نفر که نمی توانند با هم زندگی کنند جدا می شوند.علتش هم این است که در گذشته به دلیل فشار اجتماعی و قدرت هنجارها نمیتوانستند از هم جدا شوند، بنابر این از روی اجبار یکدیگر تحمل می کردند. مانند کسی که یک دردی را دارد اماتوان درمانش را ندارد و به ناچار تحمل می کند و این حُسن نیست.
در مورد میزان و افزایش این آسیبها ، عبدی معتقد است که دسترسی به شبکه های اطلاع رسانی ِ متعدد، این حس را به شهروندان منتقل می کنند که آسیبهاخیلی بیشتر از قبل در حال وقوع است.«الان به خاطر وجود شبکه های اجتماعی، مثل تلگرام،ماهواره و … که به راحتی در دسترسهمگان هست، ممکن است این اتفاقها بیشتر برجسته شوند و حساسیتها را بیشتر برانگیخته کند.اگر در گذشته یک نفر مرتکب قتل چهار انسان هم می شد، ممکن بود خبر آن پخش نشودو کسی هم اطلاع نداشته باشد.اماامروزه با انتشار فراوان اینگونه اخبار،فکر می کنیم این اتفاقات به وفور در حال وقوع و افزایش است. اما با این حال در برخی زمینههادر مجموع این آسیبها در حال افزایش هستند.
عباس عبدی در پاسخ به این سوال فانوس که اگر فرض را بر افزایش آسیبهای اجتماعی در سالهای اخیر بگذاریم، اموزش و پرورش چه نقشی بازی کرده ، اینچنین گفت : اموزش و پرورش در مجموع دو کارکرد اصلی دارد.
یکی ارتقای سطح علمی و اموزشی دانش آموزان و دیگری رشد و تربیت اجتماعی آنها از طریق حضور در مدرسه و ارتباط با معلمان و محتوای درسی. اما واقعیت این است که آن کارکرد اول را می توانیم بگوییم هر مدرسه ای کم و بیش انجام داده است و می دهد. ولی کارکرد دوم که جز وظایف آموزش و پرورش هست، را نمی تواند انجام بدهد.
به عنوان نمونه اگراز دانش آموزان بپرسند که چه درسهایی را قبول دارند و یا از چه درسهایی لذت می برند و از چه درسهایی تنفر دارند،دانش اموزان از همان درسهایی نفرت دارند که آموزش و پرورش انها را انتخاب می کند تا برای اجتماعی کردن دانش اموزان و مطابق ارزشهای رسمی آنها را تربیت کند.چندی پیش مدیر کل آموزش و پرورشاستان تهران گفته بود که ما زمان درسهایی مانند دینی،علوم اجتماعی و تاریخ را باید بیشتر کنیم. ولی باید پرسید که آیااین میزان ساعتی که اکنون برای این درسها هست کارایی مثبتی دارد یا ندارد؟
اگر کارایی منفی است ،هر چه زمان را بیشتر کنیم اثرات منفی بیشتری دارد.شما بهترین دوران زندگی یک فرد را در اختیار آموزش و پرورش قرار داده اید.البته اموزش و پرورش تنها نیست و خانواده و جامعه نیز تاثیر دارند. ولی در همین حد هم چند سال هرروز و روزی ۶ یا ۷ ساعت این دانش اموزان در مدرسه هستند.
برای ارزیابی نتیجه و کارآیی تربیتی و اجتماعی کردن آموزش و پرورش می توانیم دیپلمه ها را ارزیابی کنیم. ببینیم که چگونه هستند و چقدر با اهداف آموزش و پرورش فاصله دارند؟ قطعا خیلی زیاد! و قطعا بخش عمده این افراد متضاد با آن آموزشهای رسمی رشد کرده اند. یعنی اینکه اموزش و پرورش اثر مثبت چندانی روی اینها نداشته است.
مانند یک بیمارستان که بیمارانی را داخل بیاورند و قرار باشد که از ان طرف سالم بیرون ببرند و بعد می بینیم که افراد بیمارتر بیرون می روند. معلوم است که یک جایی گیر دارد. یا مثلا یک مجتمع ورزشی را در نظر بگیریم که هدفش این است آدمهای کم تحرک بروند داخل برای اینکه ورزش کنند و شاداب تر باشند اما می بینیم خروجی ان افراد بی تحرک تر و ناشاداب تر است.
اینجا هم معلوم است که مشکلی وجود دارد. اموزش و پرورش به دلیل همین مسائلی که هست و مسائل مالی هم که خیلی موثر است. نتوانسته کارکردش را به درستی انجام دهد. اگر نگاه کنیم به نسبت قیمت ثابت، سهم اموزش و پرورشسرانه و سهم معلمان نسبت به قبل کم شده است. البته دلایل خاص خودش را هم داشته است البته.ولی در مجوع فکر کنم که آموزش و پرورش ما عملا نمره اش منفی باشد.در بهترین حالت صفر است!
این پژوهشگر مسائل اجتماعی بر این باور است که اگر ارتباط موثر اجتماعی بین دانش آموزان و مدرسه و معلمانشان برقرار نشود،آموزش و پرورش هم نمی تواند رسالت خود در جامعه پذیر کردن آنها و کنترل آسیب های اجتماعی را به درستی انجام دهد . «باید ببینیم یک دانش اموز چقدر با نظام اموزشی احساس همدلی، همسویی کرده و تعلق خاطر دارد. باید تحقیق کرد که آیا دانش اموزان معلمانشان را دوست دارند؟ محیطشان را دوست دارند؟ مدرسه شان را دوست دارند؟
اگر یک روز مدرسه نیایند ناراحت می شوند یا نمی شوند. یا اینکه کتابهایشان را«غیر از فیزیک و ریاضی و شیمی و درسهای تجربی و …» که بیشتر با ارزشهای فرهنگی مربوط است دوست دارند یا دوست ندارند؟من اصلا خوش بین نیستم و معتقدم فرایند اجتماعی شدن دانش اموزان به صورت کامل صورت نمی گیرد. وقتی که این فرایند کامل صورت نگیرد، آن وقت دانش اموز رفتار خودش را دارد و هر رفتاری که بخواهد انجام می دهد.اجتماعی شدن یعنی اینکه ما یک سری رفتارهای خوب و ارزشمند را به فرزندانمان یاد بدهیم .
اگر دانش آموز به مدرسه تعلق خاطر نداشته باشد، هر چه که مدرسه برایش بگوید،عکس ان را انجام می دهد.ضمنا این درست نیست که فکر کنیم این نسل جدید نگاهشان منفی است و فرق می کند، بلکه این اموزش و پرورش است که درجا زده است. الان در کشورهای پیشرفته بخش مهم و حیاتی هر دولتی آموزش و پرورش آن است. اینجا به آموزش و پرورش اهمیت نمی دهند.ما انقلاب کردیم و می گوییم کار فرهنگی کنیم اما به تنها جایی که اهمیت نمی دهیم اموزش و پرورش است. آن اهمیتی هم که داده می شود چنان نابخردانه است که نتیجه عکس دارد.
او در باره برخی اظهارنظرها در روزهای اخیر که مضمون آنها تشویق و ترغیب ازدواج های دانش آموزی بوده، بیان کرد؛ درک این افراد از جهان این است که هیچ تغییری نباید رخ دهد و هر تغییری هم که رخ دهد الزاما چیز بدی هست. آن دورانی که دختران در سن ۱۵ سالگی ازدواج می کردند ، تا قبل از ۱۰ سالگی همه چیز را از مادران خود آموخته بودندو تا ۱۵ سالگی هم نزد خانواده خود به ضروریات همسرداری دست پیدا کرده بودند. بعد از ازدواج هم در زندگی مشترک خود هم کاری غیر از بچه آوردن و پخت و پز نداشتند و فاقد هر گونه اراده و خواسته ای از جنس امروزی بودند.
با لباس سفید هم باید میرفتند و با لباس سفید هم برمی گشتند.دختر امروزی چنین شرایطی ندارد و چنین کارهایی نمی کند. در خانواد هایی که تک فرزند و یا دو فرزندی هستند، چنین دخترانی آموزش متناسب با زندگی قدیم و آمادگی آنگونه زندگی کردن را ندارند و اصلا شرایط ماهیتا متفاوت است.بعد هم چرا نباید شرایط زمان را در نظر بگیریم؟ چطور وقتی در قرآن آیه «و اعدو اللهم … درباره آمادگی و مهیا نمودن اسب و ابزار جنگی را تفسیر می کنیم، به این نتیجه می رسیم که منظور از اینها در زمان حاضر موشک و سلاح و … است. اما در مواردی چون سن ازدواج همچنان بر عرف آن دوران تاکید می کنیم و مقتضیات زمان را در نظر نمی گیریم؟
عباس عبدی در باره دسترسی دانش آموزان به گوشی های هوشمند و شبکه های اینترنتی و نوع برخورد آموزش و پرورش با این مساله بیان کردند : «ممنوعیت ورود گوشی به مدرسه کار درستی است و دانش آموزان هم معمولا این را می پذیرند چون ورود گوشی به کلاس کاملا محیط را تحت تاثیر قرار داده و نظم و تمرکز را به هم می زند و فکر نمی کنم حتی در کشورهای غربی هم این آزادی وجود داشته باشد.
ولی این ممنوعیت صرفا باید از موضع نظم اجتماعی باشد و نه از منظر بد بودن حضور در این شبکهها.در همه دنیا این نوع شبکه های اجتماعی وجود دارند و اتفاقا دسترسی به این شبکهها برای آنها هم از ما راحتتر است.پس چرا برای آنها تهدید نیست ؟ ما به شیوههای ارتباطی دیگر اجازه استفاده نمی دهیم و به این دلیل فرزندانمان به شبکه های اجتماعی هجوم می آورند . در کجای دنیا شبکه های اجتماعی شبکه خبررسانی هستند ؟
خبررسانی وظیفه تلویزیون و خبرگزاری و … است چرا که ما نمی دانیم کدام خبر راست است وکدام دروغ.اما چون رادیو و تلویزیون و روزنامه ها محدود هستند،مردم به این شبکه ها هجوم می آورند و در نتیجه این ابزار که در اصل فرصت بوده، تبدیل به یک تهدید می شود. این موضوع در مورد دانش آموزان هم صدق می کند و آموزش و پرورش هم نمی تواند در این زمینه کاری بکند و حتی اگر در محیط مدرسه هم از دسترسی به این شبکهها ممانعت می کنند، از منظر برقراری نظم است و بعد از مدرسه هم کاری از دستش ساخته نیست.
موضوع باید در کلیت جامعه حل شود و اگر رسانه ها حداقلی از آزادی را داشته باشند ، آنگاه این شبکه های اجتماعی هم تبدیل به فرصت می شوند چرا که مردم ویرانگر خودشان نیستند که بخواهند این شبکه ها را علیه خودشان استفاده کنند. مردم هر زمان که یک امکانی پیش می آید ، سعی می کنند از آن به نفع خودشان و به عنوان یک ابزار ارتباطی استفاده کنند. ولی الان این شبکه ها هم نقش فرصت و هم نقش تهدید را بازی می کنند.
این تحلیلگر اجتماعی بر این باور است که سیستم بسته آموزش و پرورش و نیز عدم تحرک نیروهای نخبه درون آن،در مجموع باعث ایزوله شدن این نهاد و قطع ارتباط آن با جامعه شده است:
«نظام آموزش و پرورش بسیار بسته است و دیگران را چندان در خود بازی نمی دهد. شما اگر بخواهید بروید و در یک پادگان تحقیق کنید، احتمالاً کارتان راحتتر است تا در یک مدرسه!! خودم در یک مورد تحقیقم را در این حوزه از طریق رابطه و با کمک دوستان و اقوام انجام داده ام و ناچار بودم نتایج نسبتا غیر قابل تعمیم آن را بپذیرم چرا که راه حل دیگری نداشتم.
این واقعا فاجعه است و نشان می دهد که این سیستم اصلا اعتماد به نفس ندارد.اگر سیستم و مدیریت خوبی داشته باشند اتفاقا خودشان درخواست می کنند که محققان بیایند و تحقیق کنند.معلوم است که وضع آموزش و پرورش در یک جایی می لنگد و گرنه در را به روی محققان باز می کرد. دسترسی به اطلاعات آسیبهای مدارس تقریبا غیرممکن می نماید با نامه که سهل است با پارتی هم نمیتوان به آنها دسترسی داشت!
بعد فکر می کنند هنر کرده اند که کسی مطلع نمی شود. اینها نشان می دهد که آموزش و پرورش خودشهم به خروجی این نظام آموزشی اعتماد ندارد. از طرفی هم این تحولات تا حدی باید از دل خود آموزش و پرورش به وجود بیاید. ما الان یک میلیون معلم داریم.
اگر ده درصد اینها هم دست به قلم شوند ، می شوند ۱۰۰ هزار نفر و اگر یک درصد هم دست به قلم شوند ، یعنی ده هزار نفر. ده هزار نفر عدد کمی نیست و اگر این افراد هر روز یک خاطره از مدرسه خود را در سایتی بنویسند و مسائل کلاس و مدرسه اعم از مشاهده فقر، فساد، ناهنجاری اجتماعی بیم و امید و … را مکتوب کنند، خیلی موثر می شود. بیش از ۵۰۰ هزار کلاس درس در کشور آیا روزی ۱۰۰ تا اتفاق جالب در آنها نمی افتد؟ اگر اینها مکتوب شود آیا هنرمندان و کارگردانان و نویسندگان تمایلی برای ورود به عرصه آموزش و پرورش پیدا نمی کنند؟پس قدری از مشکلات متوجه شاغلان این حوزه است که باید تحرکی پیدا کنند.